💌 #روزهای_خوب
از رواق که بیرون آمدم
به ساعتم نگاه کردم؛ هنوز
بیست دقیقه وقت داشتم که
🔆 در حرم بمانم؛
یعنی حدود
ده دقیقه فرصت،
با حساب گذشتن از صحنها...
داشتم با خودم فکر میکردم
⏳ توی این چند دقیقه
دوباره زیارتنامه بخوانم؟ یا...
🕊🕊 که چندتا کبوتر کوچک
چند قدم آن طرفتر روی
فرش صحن نشستند؛
کمی خرده نان که
در کیفم بود را
سمت کبوترها،
گوشهی چادرم گذاشتم 🌱
آن روز
کبوترها دانه میخوردند،
و من نگاهشان میکردم و
🌿 فکر میکردم که
چه خوب شد
امروز
به اندازهی ده دقیقه
دوست یا خادم کبوترهای حرم شدم . . . 💚💚
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف🙏🌸
📷 باقری نسب
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #روزهای_خوب
چشمهایم را بستم
❤️ دلم میخواست چند دقیقه
فقط به شور و شوق زائرها،
به هوهوی باد
به آوای نقارهها
به صدای کبوترها گوش دهم 🕊
میان صحن بودم
درست روبروی پنجره_فولاد،
💤 نسیم، آرام با چادرم بازی میکرد
راستش آن چند دقیقه انگار
جبران خستگیها
دلتنگیها و
⛅️ بیقراریهایم بود
چشمهایم بسته بود و
قلبم داشت همهچیز را مرور میکرد...
🌸 من زائری بودم
با یک دنیا آرزو
که گوشهی صحن
با همان چشمهای بسته
خودش را در اوج خوشبختی میدید...
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋💜
📗 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن
💌 #روزهای_خوب
توی صحن انقلاب،
حواسم به زیارتنامه خواندن و
دعا کردن بود که
صدای چند تا کبوتر
🔆 نگاهم را برد تا نزدیک گنبد
💚 درست بالای پنجره فولاد
انگار برای خودشان
آشیانهای
درست کرده بودند و
حالا صدای شادیشان بالا رفته بود
چند دقیقهای
محوِ 💕 شوق و ذوق و
از این طرف به
آن طرف پریدنشان شدم...
🌿 دوباره نگاهم به آشیانهشان افتاد
با خودم فکر کردم
این کبوترها
حق دارند انقدر
شاد و بیقرار باشند...
...چـه میشـد اگر خانهی
ما هم تا حرم فاصلهای نداشت . . . 🕊💜
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف✋
📷 م. اسماعیل آبادی
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #روزهای_خوب
مادرم اهل این حوالی نیست
خاطراتش از
🌊 کنار رودی پر خروش است
حرم
که میآییم، مادرم
💕 از خاطرات اولین زیارتش
بعد از فتح میگوید
از روزهایی که
با همان لباس جنوبی،
از خرمشهر راهی مشهد شدند
خودش میگوید
🌴 آن وقتها که شهر درگیرِ
تیر و خمپاره بود،
از همان راه دور
مثل همشهریهایش،
دلش را دخیل ضریح کرده بود
حرم که میآییم
❤️ انگار صدای قهرمانان شهر
توی گوش مادرم میپیچد
صدای برادرش رضا
که با دست خالی
ایستاد تا
همراه همرزمانش
محاصرهی شهر را بشکند
حرم برای مادرم
پر از خاطره است اما
خاطرهی
اولین زیارت بعد از فتح
انگار قشنگترینِ آنهاست . . . 💚💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #روزهای_خوب
ساعت، درست
⏰ ده و بیست دقیقه و چهل ثانیه بود؛
با حساب آخرین سفر،
آن روز،
بعد از دویست و پنجاه و
هفت روز و ده ساعت به حرم رسیدم 🌱
راستش
🔆 روزها را شمرده بودم؛
همیشه همه خاطرههای خوب را
دقیق مینویسم تا طعمِ
شیرینشان یادم بماند
آن روز به حرم که رسیدم
🌸 توی صحن داشتند
زیارت امینالله
میخواندند؛
اول به
صحن گوهرشاد رفتم و
با اشک شوق، نماز شکر خواندم...🌧
من همه
خاطرههای آن زیارت را
🌿 نوشتهام و حالا دقیقا
صد و بیست و شش روز و پنج ساعت
از لحظهای که کنار باب الجواد
با امام رضا(ع)
وداع کردم و
💕 شوق دوباره آمدنم
به حرم شروع شد، میگذرد . . .
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف✋💜💜
📷 سعیده عرب باصری
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #روزهای_خوب
🌙 آن شب، همراه مینا
در حرم ماندم و
تمام سحر،
دعا و مناجات خواندیم
💕 اذان صبح را که گفتند،
نمازمان را خواندیم و من که
حسابی خواب چشمم را
گرفته بود،
توی
🌸 همان سجاده
سرم را به دیوار صحن
گذاشتم و چادرم را روی صورتم کشیدم
نمیدانم چند دقیقه یا
حتی یکی دو ساعتی، همانجا
خوابم برد که...
صدای دعا
در صحن پیچید
🌿 آن پَرهای لطیف را
که خـادم حـرم، آرام روی
سرم کشید، چشمهایم را باز کردم
تمام صحن
🔆 پر از نور بود و
مینا، روی چادرم از توی کیفش
چندتا تکه نان گذاشته بود؛
صبح خیلی خوبی بود...
صبح زیبایی بود...
و من
هنوز دلم میخواهد
🌱 آن صبح رویایی دوباره تکرار شود . . .
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف✋💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #روزهای_خوب
همان گوشه
🌸 سجادهام را پهن کردم و
نشستم؛ قرآنم را
از کیفم برداشتم و
شروع کردم به خواندن آیهها
میانهی قرآن خواندن بودم که
خادمی که فرشها را
جارو میزد
کنارم آمد و خواست
🍁 گوشهی دیگری بنشینم
سجاده را جمع کردم و
🔆 بلند شدم؛ توی آن آفتاب گرم
فقط گوشهی دیوار
به اندازهی
اینکه بِایستم
🌱 سایهبان پیدا میشد
قرآن را به قلبم گذاشتم
💕 همان گوشهی دیوار، ایستادم و
شروع کردم به دعا کردن...
نسیم خوشبوی حرم
صورتم را
نوازش میداد...
چادرم، تکان میخورد...
این گوشهی کوچک حرم را
چقـــدر برای آرامش، نیاز داشتم . . . 💚💜💙
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #روزهای_خوب
همهمان خیلی ذوق داشتیم اما
شوق و ذوق او
انگار یک طور دیگر بود...
🚊 با هم، توی #قطار، از ریل و
کوپه و ساکهایمان
عکس گرفتیم و
🌿 حسابی خوش گذشت...
آن روز
به مشهد که رسیدیم
😌 چادر نو سر کردیم و با شادی
همراه هم، سمت حرم
راه افتادیم اما...
از ورودی باب الرضا
🌸 که گذشتیم، نگاهم کرد و گفت:
فرزانه، تا اینجا با هم بودیم،
اما دلم میخواهد حالا
چند ساعت
برای خودم باشم...
قرارمان ساعت دو، همینجا...🙏
بعد
بدون اینکه حرف دیگری بگوید
رها و پر شوق، راهیِ
صحنها شد...
مثل کبوتری که
تازه از قفس رها شده...🕊
مثل کبوتری که به آسمان رسیده باشد . . . 🕊💚
#السلام_علیک_امام_الرئوف ✋🌸
📷 جواد قنبری
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش....
💌 #روزهای_خوب
چندرکعت نماز خواندم؛
💕 نماز حاجت، برای او و
به نیت گرهگشایی از کار هرکه
التماس دعا گفته بود
یا حتی
نگفته بود و بیقرار بود...
بعد،
👛 توی کیفم
به بستهی نمک متبرک که
از آن خادم توی صحن
گرفته بودم
نگاه کردم... خدا رو شکر...
بلند شدم؛
🔆 آرام، تا روبروی ضریح رفتم
با همان چادر، تا میتوانستم
دعا و زیارتنامه خواندم
این چادر
باید کمی از
گرد و غبار حرم را
🌱 به خودش میگرفت...
میخواستم چادر را برای مادرم ببرم...
آخر،
مادرم گفته بود:
⛅️ نه کیف... نه لباس...
آدمی که دلتنگ زیارت است،
سوغات،
فقط
هوای صحن را
عطر خوش حرم را نیاز دارد . . . 💚💙
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف✋🌸
📷 م. هادی به
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #روزهای_خوب
نگاهم به گنبد بود
داشتم درددل میکردم که
از کنارم رد شد
داشت
از روی فرشها،
🌸 مهرها را جمع میکرد
نوجوان بود و
چهرهی مهربانی داشت
🌿 کنارم که آمد و
با لهجهی زیبایی که داشت گفت:
این مُهر را نمیخواهی...؟
گفتم نه...
اما خودم میگذارمش توی طبقه مهرها
گفت: من میگذارم...
راستش من هم میخواهم
🔆 کمی خادم امام رضا(ع) باشم...
حرفش جالب بود...
به دلم نشست...
حالا دارم لیوانهای کنارِ
سقاخانه را از زمین برمیدارم...
من هم میخواهم کمی خادم حرم باشم . . . 💚💜
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن
💌 #روزهای_خوب
هنوز وارد حرم نشده بودم که
کنارم آمد و گفت:
🌱 برای زیارت آمدهاید...؟
.
تعجب کردم:
بله... برای همین دارم میروم حرم
دختری هم سن و سال خودم بود
کمی با لهجه حرف میزد
اسمش را گفت و
گفت:
صحنها و رواقها رو بلد نیستم
میشود همراهت تا ضریح بیایم...؟ 😢
راستش برایم
عجیب بود اما قبول کردم؛
آن وقت من و سولماز، همان دختر تبریزی،
💕 با هم مثل دوتا دوست
وارد حرم شدیم
بعد
یکی یکی
صحن و رواقها را
طی کردیم و تا ایوان طلا رفتیم
به هم
🌸 التماس دعا گفتیم و
او با همان لهجه و با مهربانی
تشکر کرد و خداحافظی کردیم
آن روز
تا آخر زیارت، حواسم
به سولماز هم بود
دعایش میکردم و
میدانستم او هم
کمی آن طرفتر
دارد مرا دعا میکند . . . 😍💚
📷 زینب رضادادی
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #روزهای_خوب
خودش اینطوری میخواست...
میگفت تو که همراهم باشی
بهتر است
آن روز با هم به حرم رفتیم،
برعکس همیشه که
میگفت میخواهم تنها باشم
🌱 مریم، روحیات خودش را داشت
اهلِ شعر بود و خیلی اهل حرف زدن، نه...
توی حرم هم آرام بود،
با هم بدون اینکه حرفی بزنیم،
🌸 تا صحن انقلاب رفتیم،
روبروی گنبد بود که
انگار حس و حال حرف زدن پیدا کرد
💕 شروع کرد از حس و حالش گفتن...
💕 از نگاهش به حرم...
💕 از حسش به زائرها...
چندتا شعر جدیدش را هم برایم خواند...
او حرف میزد و من
🔆 به گنبد نگاه میکردم...
نگاه میکردم و به این فکر میکردم
چقدر حس شاعرانه خوب است...
چقدر این حس، زیباست...
کنارم برای
امام رضا(ع)
آرام، شعر میخواند...
من داشتم عاشقتر میشدم . . . ❤️
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف✋🌸
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣️ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...