eitaa logo
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
9.1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3هزار ویدیو
320 فایل
💌 کانال رسمی «دخترونه حرم امام رضا علیه السلام» 💌https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 💚👈 راه ارتباطی با دخترونه رضوی: @dokhtar_razavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 بلیط را با خوشحالی از دستش گرفت؛ خندید و گفت: اووووه... چقدر عجله داری... حالا می‌گویم چه شد...😃 گفتم: عجله...؟ می‌دانی چندوقت است زیارت نرفته‌ایم...؟ 😢 گفت: پس آرام آرام، ساک‌ها را ببندید... 😌 تاریخ بلیط را نگاه کردم و دویدم سمت تقویم: مامان... ان شاءالله روز عید، حرمیم...😍 🌧 [مادر، از شوق، اشک‌هایش جاری شد] سه روز فرصت بود تا آماده شویم و من به فکر همان عید بودم... کمی شکلات خریدم و با سلیقه‌ی خودم با ربان و چسب رنگی و... 🎀 آن‌ها را یکی یکی تزیین کردم راستش همه روزهایی که حرم بودیم خیلی خوش گذشت؛ اما بهترینش همان روزی بود که چند قدم مانده به باب الجواد ایستادم؛ به شکرانه‌ی زیارت، شکلات‌ها را به زائرها، تعارف می‌کردم و می‌گفتم: . . . . . 🌸😍🎉🎉 . . . . 📷 سعیده عرب باصری دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 با خودم فکر کردم 🌱 حالا که حرم آمده‌ام، چکار کنم که امام رضا(ع) را از خودم خوشحال کنم... یاد سمیه افتادم ⚡️ از آخرین باری که با هم بگومگو کردیم، دیگر سراغش را نگرفته بودم! روبروی گنبد ایستادم و 📞 شماره‌اش را گرفتم: _ الو... سمیه... آمده‌ام حرم امام رضا(ع)، نایب‌الزیاره‌ام...😇 راستش 😃 باورم نمی‌شد انقـــدر خوشحال شود... انگار انتظارش را نداشت... کلی قربان‌صدقه‌ام رفت و تشکر کرد از حال خوب او، حال خودم هم بهتر شد... آن روز حس می‌کردم همین که دلخوری و ناراحتی را کنار گذاشته‌ام و دل دوستم را شاد کرده‌ام امام رضا(ع) هم بیشتر از قبل، دوستم دارند . . . 😍 💚💜 📷 فاطمه سادات علوی دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 «مامان، لطفا با فاصله... ماسکتون رو بذارین»😌 . 🌿 توی صف ایستاده بودم و هر طرف یکی از خادم‌ها، با مهربانی همین جمله را تکرار می‌کرد 💤 با خودم فکر می‌کردم با این اوضاع، اصلا چند ثانیه قرار است روبروی ضریح بِایستم...؟ مگر می‌شود اینهمه حرف را در چند ثانیه گفت...؟ قدم قدم با فاصله جلوتر می‌رفتم روبروی ضریح که رسیدم اما حس کردم، حرف‌هایم، درددل‌هایم، پیش از گفتن 🌸 شنیده شده‌اند... نگاهم به ضریح بود... هیچ چیز نتوانستم بگویم... آقا خودش همه‌ی حرفهایم را می‌دانست . . . 💚💜 ✋🌸 📷 ج. بهنام دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 اصلا اینطوری نمی‌شه...! نمی‌شه تنها برید که... خودم باهاتون میام... _ چیزی نگفت، اما خوشحال شد_ 🔆 با هم سمت حرم راه افتادیم قرار شد هر کمکی خواست به خودم بگوید؛ کیفش را گرفتم، مراقب بودم زمین نخورد هی چند قدم که می‌رفتیم، می‌ایستادم تا او نفس تازه کند 🌱 با هم حرم رفتیم 🌸 با مادربزرگِ کاروان :) حواسم بود که مثلِ دخترِ نداشته‌اش 🌿 همراه و کمکش باشم او اما فقط زیر لب، ذکر می‌گفت آن روز با هم به صحن انقلاب که رسیدیم، همین که نگاهش به گنبد افتاد، دست گذاشت روی قلبش، گفت: یا امام رضا(ع) 🌻 این دختر را خوشبخت کن... اصلا همه آن زیارت به کنار؛ به آن دعا فکر می‌کنم... مگر می‌شود کسی با تمام قلب از امام رئوف چیزی بخواهد و اجابت نشود . . . ؟ 💚💜 📷 حدیث محمدگلی دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 درست می‌دیدم... 💚 روبرویم گنبد بود... ایستاده‌ بودم توی صحن انقلاب چادرم را باد آرام داشت تکان می‌داد... خودم بودم... 🌿 صدای زائرها هم می‌آمد... داشتم به سقاخانه نگاه می‌کردم که یکی از کبوترهای حرم کنارم آمد توی دستم برایش کمی دانه ریختم... نوک می‌زد به دستم و دانه‌ها را می‌خورد... آرام با آن یکی دستم نوازشش می‌کردم... نگاهم می‌کرد... 🕊 حواسم به کبوتر بود صدای یکی از خادم‌ها آمد داشت حرفی می‌زد... یادم نیست چه می‌گفت... 💤 داشتم به کبوتر دانه می‌دادم که... با صدای بابا بیدار شدم... من حرم نرفته‌ام اما چند روز است با یاد همین خواب ساده زندگی برایم انگار شیرین‌تر شده . . . 🌸 ✋💚💜 📗 هدی برزگر دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 اصلا بگذار ساده‌تر بگویم... برای من همان یک نشانه کافی بود تا دوباره زندگی‌ام به جریان بیفتد 🌱 آن روز گوشه‌ای نشسته بودم ⛅️ دلتنگ مادربزرگ بودم که تازگی از جمعمان رفته بودم... آمده‌ بودم برای امام رضا(ع) درددل کنم... اشک‌هایم روی گونه‌هایم بود که دست مهربانی روی شونه‌ام حس کردم: 🎀 دخترم با من تا ضریح میایی...؟ چقدر شبیه مادربزرگ بود... حتی همان ته لهجه‌ی شیرازی‌اش... آرام دستش را گرفتم و صحن به صحن رساندمش تا روبروی ضریح 🌻 🔆 اصلا، حال و هوایم عوض شد... اینجا انگار هر روز فرشته‌ها به یاد هرکسی که عاشق حرم هست و... نیست... به میایند... فرقی ندارد که آن عاشق، باشد یا آسمانی شده باشد . . . 🕊 ✋❤️ 📷 ج. بهنام دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 روبروی تابلوی اذن ورود که ایستادم یادش افتادم... فاطمه راست میگفت آن روز خودم هم تجربه کردم 🌸 همین که می‌گفت: وقتی بعد از مدتی دوری حرم می‌آیی، چشمت بارانی می‌شود...: 💚 یکی وقت اولین اذن ورود 💚 یکی وقت خواندن دعای وداع حالا چندروز مانده بود تا باران دوم... با همین 🌧 باران اول که روی گونه‌هایم نشسته بود، با دلی پر از شور و شوق به نیابت از همه به امام مهربانم سلام کردم: ✋🌸 📷 ج. بهنام دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 کیفم را برداشتم و راهی حرم شدم. انقدر دور و برم شلوغ بود که دیگر نمی‌شد حتی دو صفحه کتاب بخوانم با مهمان‌های آقاجان حالا خانه پر از سر و صدا بود و ⛅️ من هم با اینهمه درس تنها فکری که به ذهنم می‌رسید آمدن به بود 🌸 از باب الجواد وارد شدم سلام دادم و اولین گوشه‌ی خلوت نشستم و کتابم را باز کردم نمی‌دانم 🔆 بیست دقیقه، نیم ساعت... انقدر مشغول کتاب خواندن بودم که نه فقط حواسم به زمان نبود حتی متوجه نشدم دور و برم چقدر زائر آمده و سر و صدا بیشتر از خانه‌مان شده اصلا آنجا 🌱 آرامشی دارد که توی صحن که هیچ... کنار ضریح هم که باشی، حس می‌کنی فقط تو هستی و یک نگاه پدرانه و مهربان . . . ✋💜 📷 محدثه خمّر دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 وارد صحن که شدم دنبال یکی از خادمها می‌گشتم تا سوالی که داشتم را بپرسم راستش 🌿 خیلی وقت بود که این سوال‌ها درمورد امام رضا(ع) گوشه‌ی ذهنم مانده بود بالاخره 🌸 یکی از خانم‌های خادم‌ها که اطلاعات خوبی داشت، با لحن مهربان و لهجه‌ی شیرین مشهدی سوال‌هایم را یکی یکی جواب داد میانه‌ی یکی از سوالها گفت: چه خوب که دلت می‌خواهد از امام خود بیشتر بدانی... اینطوری برایت لذت زیارت هم بیشتر می‌شود...😌 و من معنی این حرف را وقتی دوباره روبروی ضریح ایستادم و با شوق، سلام دادم با تمام قلب، حس کردم . . . 😍 💚💜 📷 سارا یوسفی دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 آن شب با سمانه، دوتایی تصمیم گرفتیم تا صبح 🌙 در حرم بمانیم و زیارت کنیم... کنار هم توی صحن، نماز شب خواندیم، 🌸 قرآن زمزمه کردیم، برای هرکسی که التماس دعا گفته بود یا حتی نگفته بود، دعا کردیم بعد از اذان صبح و خواندن نماز، همانجا گوشه‌ی صحن توی سجاده‌هایمان 🌿 کمی استراحت کردیم... صدای دعای عهد توی صحن‌ها که پیچید... نور که همه‌جا را روشن کرد... خش‌خش جاروی خادم‌ها که بلند شد... کبوترها که هر طرف پر زدند... چشم‌هایمان باز شد... خدا را شکر... این صبح، با عطر حرم، 🔆 چــه زیبــا آغــاز شــد... ✋💜💚 📷 ا. قاسم زاده دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 توی این حال و هوای جشن فقط همین مانده بود که چادرِ عزیز دردانه‌ی مامان خانم خاکی شود تا دلش دیگر قرار نگیرد 🌸 _ مرضیه، من می‌روم تا آن طرف صحن و می‌آیم 🌿 _ آخر توی این شلوغی...؟ با این پادردت؟ من هم همراهت می‌آیم... 👛 کیفش را گرفتم و همراه هم به راه افتادیم؛ دنبال یک وضوخانه برای شستن گوشه‌ی چادر از این صحن به آن صحن... راستش اولش کمی غر غر کردم، 🔆 اما بعد، فکر کردم چه خوب که تنها نیستم و با خانواده به مشهد آمده‌ام... آن روز همان چادر شستن، 🌱 بهانه‌ای شد که با هم، یک حرم‌گردیِ مادر و دختری داشته باشیم و از آن زیارت و گشت و گذارهای زائرانه‌مان، برای هر دومان، کلی خاطره‌ی خوب بماند . . . 😍 ✋🌸 📷 ا. قاسم زاده دخترونه حرم رضوی ❣ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 خودش 💕 عاشق اینجور مناسبت‌ها بود؛ توی دفترش، تمامشان را علامت زده بود که مبادا یکی‌شان یادش برود آن روز اما 💤 پیدا بود نقشه‌ای در سر دارد؛ هی وسط راه به یکی از مغازه‌ها رفت. توی صحن انقلاب بودیم که گفت: امروز یک مناسبت خوب هم هست... 😇 _ تولد؟ + نه _ سالگرد برنده شدنت توی یک مسابقه؟ + نه! _ صبر کنم فکر کنمــ..... + 😎 بعد شکلات‌هایی که توی مسیر خریده بود را از جیبیش بیرون آورد و گفت: 🌱 چه خوب که امروز زیارت آمده‌ایم... مامان که 😍 حسابی دلش برایش ضعف رفته بود بابا با غرور و لبخند نگاهش می‌کرد من قربان صدقه‌اش رفتم و گفتم: اینجا امروز، جای همه‌ی نوجوان‌ها خالی . . . ✋💜 📷 سعیده عرب باصری دخترونه حرم رضوی ❣️ @dokhtar_razavi 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...