eitaa logo
♡دختران بسیجی♡
758 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
189 فایل
کپی حلال ✨﷽✨ ♥️۱۴۰۰/۵/۱۳♥️ ساعت:15:15
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌
این خمینی کیست که آشوب به راه انداخته⁉️😂 @dokhtaranbasij
طُ‌را دیدم و بنیاد دلم ریخت به هم💟 @dokhtaranbasij
••🌸•• 🌱 من‌یڪ‌محجبه‌ام... ﺑﺮﺍﯾﻢ‌ﺍﺯﺳﺨتےﻫﺎﯾﺶ‌ﺑھﺎﻧﻪ‌ﺑﯿﺎﻭﺭ! ﻭلۍﺑﺪﺍﻥ‌ﺣﺮﻓھﺎﯾٺﺭﻭ؎ﻣﻦ‌ﺍﺛﺮۍﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﻦ‌درﺍﯾﻦ‌ﺩﻧﯿﺎ... باحجابﺑﻮﺩﻧﻢﺭﺍﺑﺎﻫﯿﭻچيزعوض‌نميڪنم! شایدازنظربعضۍهازیبانباشد، ﻭلۍﺗﻤﺎﻣﻢﺭﺍﺑھ‌ ﺭُﺥﻫﺮڪﺲﻭناڪس‌نميڪشم حجاب‌مُھرعنایٺ‌حق برقامٺ‌فرشتگان‌زمین‌است😌🌿!" . @dokhtaranbasij
••🥞•• 🌱 یڪرنگ‌بمان! حتۍاگردردنیایۍزندگےمیڪنی ڪه‌مردمش‌براےپررنگ‌شدن، حاضرندهــزاررنگ‌باشند...😇!" . @dokhtaranbasij
••♥️🌼•• که‌دلت‌بندخداباشد‌و‌بس...! وقتی‌هزارتادلیل‌هست‌‌واسه‌ناخوشی غمگین‌نباش‌.." چون‌براحال‌خوب‌میون‌تموم‌تلخیا یه‌دلیل‌کافیه‌ و‌اون‌بودن‌خُداست..!!🙂🖐🏽 . @dokhtaranbasij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم ✨اَللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فرجهمَ ✨ 🗓 امروز چهارشنبه ↯ ☀️ ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ 🌙 ۰۷ رجب المرجب ١۴۴۳ 🎄 ۰۹ فوریه ٢٠۲۲ 📿 ذکر روز : یا حی و یا قیوم امیر المومنین حضرت علی علیه السلام: آنگونه که می‌کاری، می‌دروی. 🍃🌸‌🌸🌸🍃 دختران بسیجی
‌‌🗂 📖 قَالَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیهِ اَلْسَلام لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلَامِهِ وَ لَکِنْ لَا یُبْصِرُون‏ 📚 عوالی اللئالی ، ج‏۴، ص ۱۱۶ 📖 فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ 📚 نهج البلاغه   ✍ ماه عزیز رجب، ماه تخلیه از رذایل اخلاقی و ماه شریف شعبان ماه تحلیه «آراسته شدن» به فضایل انسانی و ماه مبارک رمضان، ماه تجلی حق‌تعالی در لابلای آیات قرآنی بوده و هست برای آنانکه که با کتابش انس دارند. پس می‌توان آن‌را نقشه راه نامید، لذا بزرگان سلوک طفلان راه را سفارش می‌کردند به توبه نصوح در ماه اول و صلوات کثیره در ماه دوم و تلاوت فراوان قرآن در سومین ماه، تا مستعد برای لیالی قدر شوند و اما شب قدر، شب لقاء حق‌تعالی در قلب پاک پاکان روزگار در همین سرای دنیاست که روز و شب به یکسال بلکه یک عمر انتظارش را به جان می‌کشیده‌اند ... ♥️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
📌 | 🔻 انتشار مطالب آزاد است. ⛅️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
✨{﷽}✨ •-----•|🌼 ⃟🌼|•-----• ☆نهج البلاغه در آینه تصویر☆ برخی از مردم به سُرعت به سوی حق پیش می‌روند، که اهل نجاتند؛ و بعضی به کُندی می‌روند و امیدوارند؛ و دیگری کوتاهی می‌کند و در آتش جهنّم گرفتار است. 📚نهج البلاغه ♥️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🍩•• 🌱 «یاذَاالرَحمَةِ‌وَالرِضوٰانْ» ای‌صاحب‌مهربانی‌وخشنودی😌❣ |جوشن‌کبیر| . ⛅️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
بچه ها نمیرید !! اگر بمیرید به جسدتون دست هم نمیزنن میگن غسلِ میّت داره!! ولی اگر شهید بشین ، سر یه تیکه کـفنتون هم دعواست :))) ⛅️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
🌹 هردوش رو ببین...! بعضیا میگن نیمه پر آب لیوانو بیین! بعضیا هم زوم کردن روی نیمه خالی!! من میگم واقع گرا باش و هردو رو ببین اما...! انقد شکر گزار داشته هات باش که وقت برای غصه خوردن واسه نداشته هات نداشته باشی👌 ⛅️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
💠 دنبال بهونه باش واسه شاد بودن!! 🚫 بعضیامون برعکسیم...فقط دنبال یه بهونه میگردیم واسه ناراحت بودن و غُردادن و افسردگی!!! 😐 حکایت بعضیا اینه...👇🏻👇🏻 درحال انتخاب اینکه امروز از چی ناراحت باشم و غر بزنم ⛅️ |دُختَرانِ بَسیجی🌿!|
به وقت رمان✨🌱
♡دختران بسیجی♡
#یادت_باشد #داستانی_عاشقانه #عشقی_آسمانی #رمانی_عاطفی #قسمت_بیست_دو حمید خندید و گفت: «با این ح
حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود ،گفت:" شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم،خیلی هم صبورم بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم." گفتم: (اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خسته باشم حوصله نداشته باشم .غذا درست نکرده باشم .خونه شلوغ باشه .شما ناراحت نمی شی؟)گفت: (اشکال نداره.زن مثل گل می مونه‌، حساسه .شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی.من مدارا می‌کنم .) خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود.از اول تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد.محترمانه باج می داد و هر چیزی می گفتم قبول می کرد! حال خودم هم عجیب بود.حس میکردم مسحور او شده ام.با متانت خاصی حرف می زد.وقتی صحبت می کرد از ته دل محبت را از کلماتش حس می کردم.بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود،حیای چشم های حمید بود یا زمین را نگاه میکرد یا به همان نمکدان خیره شده بود. محجوب بودن حمید کارش را به خوبی جلو می برد.گویی قسمتم این بود که عاشق چشم‌هایی بشوم که از روی حیا به من نگاه نمی کرد.با این چشم های محجوب و پر از جذبه می شد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد عشقی که اتفاق می افتد و آن وقت یه جفت چشم می شود همه‌ی زندگی،چشم هایی که تا وقتی میخندید همه چیز سر جایش بود .از همان روز عاشق این چشمها شدم،آسمان چشمهایش را دوست داشتم؛گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی!نیم ساعتی ازصحبت های ما گذشته بود که موتور حمید حسابی گرم شد. ادامه دارد... کتاب یادت باشد کپی هم آزاده،من بنده خدا کی باشم مه بگم چی حلاله چی حروم🙂✨
بیشتر او صحبت می کرد و من شنونده بودم یا نهایتاً با چند کلمهٔ کوتاه جواب می دادم. انگار خودش هم متوجه سکوتم شده باشد، پرسید :« شما سوالی نداری؟ اگر چیزی براتون مهمه بپرسید.» برایم درس خواندن و کار مهم بود. گفتم:« من تازه دانشگاه قبول شدم. اگه قرار بر وصلت شد، شما اجازه میدین ادامه تحصیل بدم و اگر جور شد سرکار برم؟» حمید گفت:« مخالف درس خوندن شما نیستم، ولی واقعیتش رو بخوای، به خاطر فضای نامناسب دانشگاه ها دوست ندارم خانمم دانشگاه بره. البته مادرم با من صحبت کرده و گفته شما به درس علاقه داری. از روی اعتماد و اطمینان که به شما دارم اجازه میدم دانشگاه برین .سرکار رفتن هم به انتخاب خودتون، ولی نمی خوام باعث بشه به زندگی لطمه وارد بشه.» با شنیدن صحبت هایش گفتم:« مطمٮٔن باشید من به بهترین شکل جواب این اعتماد شما رو میدم. راجع به کار هم من خودم محیط مردونه رو نمی پسندم. اگه محیط مناسبی بود میرم. ولی اگه بعداً بچه دار بشم و ثانیه ای حس کنم همسر یا فرزندم به خاطر سرکار رفتنم اذیت می شن قول میدم دیگه نرم.» اکثر سوال هایی که حمید پرسید را نیازی ندیدم من هم بپرسم. از بس در این مدت ننه از حمید گفته بود. جواب همهٔ آن ها را می دانستم. وسط حرف ها پرسیدم:« شما کار فنی بلدین؟» حمید متعجب از سوال می گفت:« در حد بستن لامپ بلدم!» گفتم :« در حدی که واشر شیر آب را عوض کنین چطور؟» گفت:« آره، خیالتون راحت. دست به آچارم بد نیست، کار روراه میندازم.» مسٮٔله ای من را درگیر کرده بود. مدام در ذهنم بالا و پایین می کردم که چطور آن را مطرح کنم ، دلم را به دریا زدم و پرسیدم:"ببخشید این سوال رو می‌پرسم ،چهره‌ی من مورد پسند شما هست یا نه ؟!" ادامه دارد... کتاب یادت باشد کپی هم آزاده،من بنده خدا کی باشم که بگم چی حلاله چی حروم🙂✨