☘☘☘☘☘☘☘☘
لحظات ناب بندگی 💦🌻
در یک قرار معنوی 🌻💦
بر سجاده عاشقی 💦🌻
میرسد بانگ اذان باز مرا میخوانی🌸
تا دهی این دلِ بی حوصله را سامانی
بار الها تو همانی که در هر نفسی
بهتر از من، همه احوال مرا میدانی
🕊🌾🕊
🌾🕊 عاشقان وقت نماز است
🕊 📢 اذان میگویند
اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ
اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ
🍂🌻🍂
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ
🍂🌻🍂
اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ
اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ
🍂🌻🍂
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
🍂🌻🍂
حَی عَلَی الصَّلاةِ
حَی عَلَی الصَّلاةِ
🍂🌻🍂
حَی عَلَی الْفَلاحِ
حَی عَلَی الْفَلاحِ
🍂🌻🍂
حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ
حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ
🍂🌻🍂
اَللّهُ اَکبَرُ اَللّهُ اَکبَرُ
🍂🌻🍂
لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ
🌸عَجِلُ بِالصلاة 🌺
🌸التمــــــــــاس دعــــای فرج🌺
✨بِســـمِـاللّہاَݪْـــرَّحْمــݧِ اَݪْـــرَّحیـــݥــ✨
⚜اللّهُمَّ۸ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
⚜اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
⚜اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
بشتابید به سوی نماز اول وقت🌼
🌼 التماس دعای فرج 🌼
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۱🌷
موسی و خضرـ قسمت اول:
روزی حضرت موسی در میان بنی اسرائیل سخنرانی می کرد. کسی از او پرسید: چه کسی در زمین از همه داناتر است؟ موسی گفت: داناتر از خودم سراغ ندارم. در این هنگام، به موسی وحی شد که ما بنده ای داریم که در مجمع البحرین(محل اتصال دو خلیج عقبه و سوئز) زندگی می کند و (در برخی موارد) از تو دانشمندتر است. موسی عرض کرد: آیا ممکن است او را ببینم؟ خدا فرمود: یک ماهی در زنبیل بگذار و حرکت کن. موسی همراه جوان باایمان بنی اسرائیل و جانشین خود یعنی «یوشع بن نون» به راه افتاد تا به صخره ای رسید. در آنجا قدری خوابیدند. در آن هنگام، ماهی در زنبیل جان گرفت و تکانی خورد و به طور شگفت انگیزی به دریا افتاد. یوشع این صحنه را دید؛ ولی فراموش کرد که به موسی بگوید. سپس دوباره به راه افتادند و بقیه ی آن روز و شب را تا بامداد راه رفتند. در آن هنگام، موسی به یوشع گفت: صبحانه مان را بیاور که از این سفر خسته شدیم. یوشع، ماجرای دیروز را برای موسی بازگو کرد و موسی نیز مانند هم سفرش شگفت زده شد. در این هنگام، موسی گفت: این همان نشانه ای بود که دنبالش بودیم، و از همان راهی که آمده بودند، بازگشتند تا به کنار صخره رسیدند.
در آنجا، مردی را دیدند که با یک تکّه پارچه خود را پوشانده بود. او «خضر» بود. موسی به او سلام کرد و خود را شناساند و هدفش را از آمدن به آنجا بازگفت. خضر گفت: تو تحمّل با من بودن را نداری. خدا به من دانشی بخشیده که به تو نداده، و به تو علمی بخشیده که به من نداده است. موسی گفت: به خواست خدا خواهی دید که من فرد صبوری هستم و تو را نافرمانی نمی کنم. خضر گفت: اگر می خواهی دنبال من بیایی، حق نداری از کارهایی که من انجام می دهم، سؤال کنی تا اینکه خودم راز کارهایم را برایت روشن کنم.
سپس از کنار دریا به راه افتادند. یک کشتی آمادهی حرکت بود. از سرنشینان کشتی خواستند که آن ها را نیز سوار کنند. آن ها خضر را شناختند و هر دو را رایگان سوار کردند.
امّا همین که آن دو سوار کشتی شدند، خضـر، یکی از تخته های کشتی را با تیشه کَند. موسی گفت: این ها ما را بدون کرایه سوار کردند؛ چرا کشتی شان را سوراخ کردی؟ ممکن است همهی آنها غرق شوند. واقعاً کار زشتی کردی! خضر گفت: نگفتم نمی توانی صبر کنی؟ موسی گفت: مرا به سبب فراموش کاری ام بازخواست مکن و بر من سخت نگیر. سپس از کشتی پیاده شدند و در ساحل دریا به راه افتادند.
در همین حال، به پسربچه ای رسیدند که با بچّه ها مشغـول بازی بود. خـضر، سر پـسر را گرفت و از بدنش جدا کرد و او را کشت. موسی با حیرت تمام پرسید: چرا خون بی گناهی را ریختی؟ چه کار ناپسندی کردی! ... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنر_در_خانه
طبق برنامه سه شنبه ها
آموزش دوخت مروارید لبه لباس
می تونید لبه روسری هم از این مدل استفاده کنید
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
❣یاامام رضا❣
قطره قطره ،اشکهایم را تو دقت میکنی
بی نهایت بر گدای خود محبت میکنی
آن قدر من آمدم پابوسی باب الجواد
گوییا بر زائرت داری تو عادت میکنی
من کجا و پنجره فولاد آقایم رضا
بی لیاقت را همیشه بالیاقت میکنی
شبهای امام رضایی❤️❤️❤️
____🍃🌸🍃____
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
💎دعا برای سلامتی یادگار نبوت و ولایت صاحب الزمان (عج)
✨"بسم الله الرحمن الرحیم"✨
💗"اَللّـهُمَّ" كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَة وَفي كُلِّّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا برحمتک یا "ارحم الراحمین"💗
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💎 دعای فرج برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی موعود (عج)💎
✨"بسم الله الرحمن الرحيم"✨
💗"اِلـهي" عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ،
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛"يا اَرْحَمَ الرّاحِمين"، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرین.
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
💎"اللهم" صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💎
قال الصادق علیه السلام:
🔹إنَّ حُسْنَ اَلْخُلُقِ يَبْلُغُ بِصَاحِبِهِ دَرَجَةَ اَلصَّائِمِ اَلْقَائِمِ.
🔸به راستى که خوشخُلقى صاحب خود را به درجه روزهدار شبزندهدار مىرساند.
📚 الکافی (باب ایمان و کفر)
جلد۲ صفحه ۱۰۳
#حدیث روز
@dokhtaranebeheshtiy
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت #دعای_عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
💠اونا تو همچین جایے
یاد خـدا رو فراموش نڪردن
و به قد قامت صلاة ایستادند
تو در جاے راحتت نڪند
از یادخـدا غافل بمونے⁉️
#نماز_اول_وقت،
التمــاس دعــا🤲🌺❣
#فاطمیه
▪️◾️🔳◾️▪️
enc_17009347358486038235115.mp3
3.5M
بفرمایید روضه ی ۳ دقیقه ای😭
با توجه گوش کنیم😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قانون کارما
دکتر عزیزی✅✅✅
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۲🌷
موسی و خضر قسمت۱ :
پس از کشته شدن آن پسربچّه به دست خضر و دوّمین اعتراض موسی به او، آن دو به سفر خود ادامه دادند؛ البتّه با این شرط که در صورت اعتراض مجدّدِ موسی به کارهای خضر، همراهی آنان به پایان رسد. آنها پس از مدّتی به شهر ساحلی ناصریه رسیدند. دیگر چیزی از زاد و توشه ی سفر برایشان نمانده بود و خستگی و گرسنگی به شدّت آنان را رنج می داد. برای همین از مردم شهر تقاضا کردند که آنان را میهمان خود کنند و بر سر سفره شان بنشانند؛ امّا مردم آن شهر که بسیار بخیل و تنگ نظر بودند، از پذیرایی ایشان خودداری کرده، آنان را به حال خود رها کردند. در همین حال که آنان در شهر قدم می زدند، به دیوار نیمه خرابی رسیدند که چیزی نمانده بود به زمین بریزد. خضر دست به کار شد، مصالحی فراهم آورد و آن دیوار را تعمیر کرد. حضرت موسی که خسته و گرسنه بود، و از همه مهم تر احساس می کرد شخصیّت خودش و همراهش در آن شهر خرد شده است، برای بار دیگر تعهّدش را فراموش کرد و معترضانه گفت که اگر می خواستی، می توانستی مزدی برای این کارت از مردم شهر بگیری تا گرسنگی مان را با آن برطرف کنیم. در این هنگام، خضر به موسی گفت: اینک وقت جدایی من و تو فرا رسید؛
ولی برایت می گویم که راز کارهایم چه بود:
۱ـ آن کشتی را برای این سوراخ کردم که به افراد مستمندی تعلّق داشت که زندگی شان را با آن می گذراندند و اگر به مقصدی که داشتند، می رسیدند، کشتی شان توقیف و مصادره می شد؛ زیرا در آن طرف، پادشاه ستمگری فرمانروایی می کند که کشتی های سالم و خوب را به زور از آنان می گیرد، و من می خواستم کشتی شان کمی خراب شود تا آن پادشاه از گرفتنش منصرف شود.
۲_آن پسربچّه را برای این کشتم که او در آینده به انسانی کافر و طغیانگر تبدیل می شد و اگر زنده می ماند، پدر و مادر باایمانش را به شدّت می آزرد و حتّی ممکن بود آنان را به کفر و گمراهی بکشاند. البته به جای او، خدا به زودی فرزند پاک و باایمانی را به آنان هدیه می کند که بسیار مهربان و بامحبّت خواهد بود.
۳_ آن دیواری که تعمیر کردم نیز متعلق به دو پسربچّه ی یتیم و بی سرپرست بود و زیر آن، گنجی قرار داشت که بعدها برای این دو پسربچّه مفید خواهد بود. پدر این دو یتیم، فرد صالح و نیکوکاری بود و خداوند برای او چنین پاداشی به فرزندانش داده بود. البته این را بدان که من هیچ یک از این کارها را خودسرانه نکردم و تمام آن ها، مأموریت الهی بود.
در حقیقت، خضر انسانی معمولی نبوده و وظایف معمولی هم نداشته است؛ بلکه شخصی بود که بنا بر ارتباط ویژه اش با جهان ملکوت، مأموریت های ویژه ای داشته که انسان های دیگر حتّی حضرت موسی که پیامبر خدا بوده چنین وظایفی ندارند.