#سبک_زندگی
#آشپزی
🦋 شیرینی گز 🦋
🌸شیرینی گز از سوغات خوشمزه ی استان اصفهان است...
مواد لازم برای 4 نفر :
🎍شکر سالم : 250 گرم
🎍عسل یا گلوکز مایع(سالم) :375 گرم
🎍سفیده تخم مرغ(محلی) : 5 عدد
🎍گلاب مرغوب : 3 تا 4 ق غ
🎍مفز دلخواه پسته ، بادام و یا فندق :100 تا 150 گرم
🎍آب : 3/4 پیمانه
🎍آرد سالم : مقداری
طرز تهيه 👇👇👇
#سبک_زندگی
☀️ شیرینی برساق ☀️
😋از شیرینی های خوش طعم استان لرستان
مواد لازم
👈 برای تهیه خمیر برای ۴ نفر:
☘ آرد ۵۰۰ گرم
☘ شکر قهوهای ۱۰۰ گرم
☘شیر ۱ لیوان
☘ تخممرغ محلی ۱ عدد
☘ رازیانه ۲/۱ قاشق سوپ خوری
☘ روغن سالم برای سرخ کردن به میزان لازم
👈 مواد لازم برای تهیه مواد داخل شیرینی برای ۴ نفر:
☘دارچین ۲ قاشق سوپ خوری
☘ هل ساییده شده ۱ قاشق مربا خوری ☘گلاب ۱ قاشق مربا خوری
☘ گردوی چرخ شده ۲/۱ لیوان
☘شکر قهوه ای ۱ لیوان
✅ دستور پخت :
🌼 ابتدا آرد، نمک، رازیانه و شکر را با هم مخلوط و بعد تخممرغ، شیر و زعفران دمکرده را اضافه کنید و خمیر به دست آمده را خوب ورز دهید.
آن قدر ورز دادن را ادامه دهید تا خمیر به دستتان نچسبد.
🌼 برای تهیه مواد داخل شیرینی، دارچین، هل پودر شده، گلاب، گردو و شکر را با هم مخلوط کنید و کنار بگذارید.
👈خمیر آماده شده را با وردنه به صورت ورقهای نازک درآورید و با سر لیوان آن را دایره دایره برش دهید.
با قاشق از مواد داخل شیرینی وسط هر یک از دایرهها بگذارید و آن را ببندید.
✨ روغن را داغ کنید و شیرینیها را در آن سرخ و از روغن خارج کنید و روی دستمال تمیز(یا یکبار مصرف) بگذارید تا روغن آن گرفته شود...
😋به این ترتیب شیرینی شما آماده خوردن خواهد بود.❤️
#دختران_بهشتی
@dokhtaranebeheshtiy
#قصه
قصه تسبیحات حضرت زهرا(س)
از سیره و سبک زندگی حضرت زهرا(س)
نویسنده و شاعر: زهرا محقق
منبع : کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد1، صفحه 211
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خورشید مهربون از پشت کوه ها بیرون اومده بود و کم کم داشت آسمون رو روشن میکرد.
تو شهر مدینه، مردم بعد از خوندن نماز صبح، کارهاشون شروع میشد.
خونه حضرت زهرا هم همینطور بود.
حالا...
اول صبح، کارشون چی بود؟
بارشون چی بود؟
علی مولا بعد از خوندن نماز صبح میرفت دنبال کارهای نخلستان.
بعضی وقتها هم دیرتر به خونه میومد تا مشکلات مردم رو حل کنه.
حضرت زهرا هم به خواست خودش، بیشتر با کارهای خونه مشغول بود.
اولین کار هرروز، آماده کردن وسایل پخت نون بود.
اما اون زمان، نونوایی درکار نبود.
آسیاب بادی و برقی هم نبود.
پس یه نفر باید گندم ها رو میذاشت زیر سنگ آسیاب و انقدر اونو میچرخوند و میچرخوند، تا تبدیل به آرد بشن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از اون نوبت پختن نون بود.
خمیر باید با کمک آرد، آماده میشد و پهن میشد توی تنور.
هیزم ها هم باید تو تنور، میسوختن و آتیش رو روشن میکردن و اونو داغ میکردن.
اما خمیر های نون که خودشون تو تنور نمی رفتن.
هیزم ها هم که خودشون نمیسوختن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از خوردن صبحونه با نون تازه، همه تشنه میشدن.
پس آب لازم بود.
برای آوردن آب باید هرروز به چاه آب که دور از خونه ها بود میرفتن.
مشک آب رو تا لب چاه میبردن و با سطل از داخل چاه آب میکشیدن بالا و مشک رو پر میکردن.
اما....
مشک آب که خودش پیاده برنمیگشت خونه.
باید کسی اونو روی شونه هاش میذاشت و بندش رو محکم نگه میداشت تا زمین نیفته.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد خوردن صبحونه و آب، بچه ها مشغول بازی تو حیاط میشدن.
کوچه ها و حیاط ها اون زمان همه خاکی بودن.
بعد از بازی بچه ها و پختن ناهار و کارهای دیگه، خونه خاکی و کثیف میشد.
اما اون زمان که جاروی برقی تو خونه ها نبود.
یه جارو دستی گوشه خونه بود که باید خونه رو با اون تمیز میکردن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
تو کوچه های خاکی اون زمان، لباس ها هم خیلی کثیف میشدن.
شستن ظرفا و پختن غذا هم، لباس ها رو کثیف میکرد زیادی.
پس هر چند روز یکبار نوبت شستن لباس ها هم بود.
اما اون زمان که وسیله ای نبود که لباسا رو خودش بشوره و پهن کنه.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بله... این همه کارها رو حضرت زهرا انجام میدادن.
البته بعضی وقتها که علی مولا خونه بودن، به ایشون کمک میکردن.
مثلا خونه رو خودشون جارو میزدن، یا حتی گاهی تو خونه عدس پاک میکردن.
اما بازهم، بیشتر کارها با خود حضرت فاطمه بود و ایشون خیلی خسته میشدن.
🌷🌷🌷🌷🌷
یه روز علی مولا که خستگی حضرت زهرا رو دیدن، به ایشون گفتن:
فاطمه عزیزم،
برو پیش پیمبر!
بهش بگو پدرجون
کمک بیار برامون!
ایشون گفتن :
فاطمه جان!
برو پیش پدرت رسول خدا، و ازش خواهش کن تا یه خدمتکار برای ما بفرسته تا کمک کار تو باشه!
(آخه اون زمان ها رسم بود که مردم برای کمک تو کارهای خونه خدمتکار داشتن)
حضرت فاطمه زهرا هم قبول کردن و به خونه پدرشون رفتن.
چی شد پیش پیامبر؟
زهرا چی گفت با پدر؟؟
حضرت زهرا دیدن که رسول خدا دارن با دوستاشون صحبت میکنن.
برای همین روشون نشد که با ایشون حرف بزنن.
و برگشتن به خونه.
روز بعد پیامبر به خونه دخترشون اومدن و گفتن زهرا جان دیروز با من چه کاری داشتی دختر عزیزم؟
چرا حرفی نزدی؟؟
حضرت زهرا باز هم نتونستن جواب بدن.
آخه خجالت میکیشیدن که چنین چیزی از پدرشون بخوان.
اما علی مولا به جای ایشون جواب پیامبر رو دادن.
چی گفت امام علی جون ؟
با پدر مهربون؟
ایشون گفتن:
ای رسول خدا!
فاطمه با کارهای خونه خیلی خسته میشه.
انقدر آسیاب رو خودش چرخونده که دستهاش تاول زدن.
انقدر خونه رو جارو زده که لباسهاش تیره و سیاه شدن.
انقدر با مشک آب آورده که رد بند مشک روی بدنش مونده.
من از زهرا خواستم که از شما خواهش کنه تا یه خدمتکار برای ما به خونمون بفرستین.
ادامه قصه در پیام بعدی...👇👇👇
#شخصیت_محوری
#قصه_تسبیحات_حضرت_زهرا
#فضائل_حضرت_زهرا
#سبک_زندگی
#سیره_زندگی_اهل_بیت
#قصه
@dokhtaranebeheshtiy
حکایت نامه قاسم(۱)
نویسنده : زهرا محقق
کاری از گروه شعر و قصه در مسیر مادری
منبع: برداشتی از کتاب "از چیزی نمی ترسیدم"، خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی
کتاب" مکتب آسمانی"، نوشته آقای حسن ملک محمدی
کتاب "رفیق خوشبخت ما"، نوشته آقای سید عبدالمجید کریمی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زمستون کم کم بساط سرماش رو جمع کرده بود و هوا کم کم بهاری شده بود.
تو اولین روز بهار قشنگ چندین سال قبل، پسر کوچولویی به دنیا اومد که اسمشو گذاشتن قاسم.
قاسم سومین بچه خانواده بود.
زمان های قدیم بچه ها تا وقتی کوچیک بودن خیلی مریضی های سختی میگرفتن.
قاسم هم مثل خیلی از بچه ها، وقتی فقط یکسالش بود، تو سرمای شدید زمستون، مریضی سختی به اسم سرخچه گرفت.
پدر و مادر قاسم هرچقدر داروهای خونگی بهش دادن خوب نشد.
تا اینکه ناچار شدن تو اون سرما و برفی که تا زانوهاشون میومد، از روستا به شهر بیان و قاسم رو به دکتر ببرن.
و خدا خواست و قاسم بالاخره بعد از یه مدت، خوب شد و زنده موند.
پدر و مادر قاسم تو یک روستای سرسبز زندگی میکردن.
اونها زندگی عشایری داشتن و تو سیاه چادر هاشون روزا رو به شب می رسوندن.
فصل بهار که میشد اونها کوچ می کردن به جنگل های انبوهی که نزدیک روستاشون بود و منظره خیلی زیبایی داشت.
قاسم و خانواده اش از بهار تا پاییز تو اون جنگل زندگی میکردن.
جنگلی که پر بود از درخت های بلند گردو که همه جا رو سایه میکرد.
و رودخونه های پر از آبی که منظره اونجا رو قشنگ تر میکرد.
وقتی قاسم 10 سالش بود، به همراه دوستاش از صبح تا غروب، گله های گوسفند ها رو به چرا می بردن و از شنیدن بع بع کردن گوسفند ها و دیدن بازی هاشون لذت میبردن.
شب که میشد قاسم و دوستاش گوسفند ها رو از کوه های اطراف به داخل روستا میاوردن.
مسیری که باید طی میکردن، پر بود از سنگ و خار.
کفش های لاستیکی بچه ها اون زمان خیلی محکم نبود تا بتونه پاهاشونو سالم نگه داره.
برای همین قاسم و دوستاش هرروز باید از پاهاشون خار میاوردن بیرون و کفش هاشونو با سیم میدوختن.
توی مسیر گوسفند ها انگار خودشون راه خونه شونو بلد بودن و جلوتر حرکت میکردن و بچه ها هم از پشت سر مراقب اونها بودن.
گاهی وقتا خبر میومد که بالای درختای گردو خرس ها کمین کردن تا آدما رو ببینن و بهشون حمله کنن.
حتی میگفتن پلنگ هم گاهی تو دره ها دیده میشده.
قاسم و دوستاش یه فکر جالب برای حل این مشکل داشتن.
یییییئییییییه.....
اوووووووووو......
ااااااااااااااا...
هااووووواااااااااا....
این صداهای اضافی باعث میشد حیوونا بترسن و بچه ها هم دلشون قرص بشه که اتفاقی نمیفته.
وقتی که به روستا میرسیدن، گوسفند ها سریعا خونه خودشون رو تو تاریکی پیدا میکردن و با بره خودشون میرفتن داخل خونه شون.
قاسم با دیدن این صحنه، همیشه با خودش فکر میکرد که چجوری خدا به یه حیوون بی عقل، این اندازه فهم و درک داده که میتونه انقدر خوب خونه خودش و بره خودش رو بشناسه!؟!
و بعد خدا رو شکر میکرد.
ادامه قصه در پیام بعدی... 👇👇👇
#حکایت_نامه_قاسم
#زندگینامه_حاج_قاسم
#شخصیت_محوری
#سبک_زندگی
#قصه
+این ها خودش خاااص ترین سبڪ زندگیه😌🍂…
⊹
⊹
#ریحانه
#سبک_زندگی
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#معرفی_کتاب
📚 مجموعه ۱۴ جلدی «من اهل بیت را دوست دارم»
مجموعه چهارده جلدی ( #من_اهل_بیت_را_دوست_دارم ) بر اساس یکی از بهترین روش ها برای معرفی شخصیت های مذهبی نوشته شده است.
در این روش، تنها به جنبه های تاریخی زندگی این شخصیت ها بسنده نمی شود؛ بلکه در کنار توجه به جنبه های تاریخی، مقام معنوی ، #سبک_زندگی، افکار و اندیشه ها و سخنان آنان نیز متناسب با مخاطب #کودک و #نوجوان مورد توجه قرار می گیرد. قرآن کریم نیز همین روش را برای معرفی انبیا و اولیا به کار می برد.
▫️نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری
▫️ناشر: جمال
▫️قطع: وزیری
▫️ابعاد: 17 × 21 سانتیمتر
▫️تعداد صفحات هر جلد: 24
▫️جنس کاغذ: گلاسه
✅ مناسب سنین 6 تا 12 سال
🔴قیمت کل مجموعه : 420,000 تومان
(این مجموعه فروش تک جلدی هم دارد.)
⚪️ قیمت هر جلد : 30.000 تومان
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
.
💠 نکات مرحوم حضرت آیت الله سید
احمد نجفی (رحمة الله علیه) از برکات
حدیث کسا:
💫اگر حدیث کساء بین مردم رایج شود،
هیچ غم و اندوهی نمیماند.
💫اگر این دعا در خانه و مغازه خوانده
شود، واسطه مُسلم رزق است و بی برکتی
و نکبت را دور میکند.
💫با خواندن این دعا دعوا و جدل در خانه
دور میشود و مهربانی حکم فرما میشود.🤍
💫دستور این است که شما به هرگرفتاری
و مصیبتی رسیدید به این دعا پناه ببرید.
#سبک_زندگی
#حدیث_کسا
#آیت_الله_سید_احمد_نجفی
✅ نشر این پیام صدقه جاریه است
💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
مردی که #دوسِت داره، براش مهمه که چی بپوشی! 😍❤
#سبک_زندگی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سبک_زندگی
#استفاده_از_گوشی
✍ استفاده از #گوشی در #تاریکی میتواند منجر به #سکته_چشمی شود.
🔸 #سکته فقط مختص #قلب و #مغز نیست؛ افراد وقتی بهصورت طولانیمدت از #گوشی در #تاریکی استفاده میکنند؛ #اشعه موبایل باعث #لیز شدن سلولهای خونی میشود.
چنانچه سلولهای خونی به یکدیگر بچسبد، مسیر عبور خون به چشم فرد #مسدود میشود.
👈 اگر این اتفاق #چندین بار رخ دهد، باعث میشود که افراد رفتهرفته دیدشان را از دست بدهند و ممکن است که #شب بخوابید و صبح بلند شوید و دیدتان را از دست بدهید.
اگر زود به داد این #بیماری برسید، میتوانید بخشی از دید خود را برگردانید؛ اما اگر #دیر_اقدام کنید، متاسفانه دید خود را برای همیشه از دست خواهید داد؛
📌 بنابراین استفاده از #گوشی را در تاریکی #محدود کنید.