#داداش_احمد
#ترک_گناه_به_خاطر_خدا
دکتر محسن نوری از دوستان شهید نیّری میگوید: یک بار از احمدعلی پرسیدم که چرا شما این قدر رشد معنوی کردید اما من ...!!! لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کنه؛ امّا دوباره سؤالم رو پرسیدم. بعد از کلی اصرار، سرش رو بالا آورد و گفت: «یه روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند، شما توی اون سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودن. یکی از بزرگترها گفت احمدآقا برید این کتری را آب کنید و بیآرید، تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشون داد و گفت: اونجا رودخونه است، برید اونجا آب بیارید. من از لا به لای بوته ها و درختها به رودخونه نزدیک شدم؛ تا چشمم به رودخونه افتاد، یه دفعه سرم رو پایین انداختم و همونجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد؛ نمیدونستم چیکار کنم؟! همونجا پشت بوته ها مخفی شدم. من میتونستم به راحتی یه گناه بزرگ انجام بدهم. در پشت اون بوته ها چندتا دختر جوون مشغول شنا بودن. من همونجا خدا رو صدا کردم و گفتم: خدایا کمکم کن، الآن شیطون منو وسوسه می کنه که نگاه کنم، هیچکس هم متوجه نمیشه، اما من به خاطر تو از این از این گناه میگذرم. بعد کتری رو از اونجا برداشتم و از جای دیگه آب آوردم. بچه ها مشغول بازی بودن، منم مشغول آتیش درست کردن بودم، دود تو چشمام رفت، اشک همینطور از چشمام جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا(حقشناس) گفته بود: هر کس برای خدا گریه کنه خداوند اونو خیلی دوست خواهد داشت. من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. از اون موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد»! احمدعلی بلند شد و گفت اینو گفتم تا بدونی انسانی که گناه رو ترک کنه چه مقامی پیش خدا داره.