eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⛓📖 انگار با بر مالشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت. خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم. تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و عاشق شده است. اصالً نمیدانستم این تحول عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :»دخترعمو!« سرم را باال آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :»چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.« از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :»قبالً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.« مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او صادقانه گواهی داد :»من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بی-غیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!« پس آن پست-فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتالن پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :»دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.« کلمات آخرش به قدری خوش آهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را باال آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد. سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :»منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!» 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
⛓📖 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بالفاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید! میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :»ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمی- فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...« و حرارت احساسش به قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای عاشقی برد :»همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعالً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!« سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :»اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!« و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :»چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!« سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :»دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟« من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :»فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!« با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسی-اش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از تپش-های قلبش میلرزید، پرسید :»دخترعمو! قبولم میکنی؟« حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار شبانه⏰ یاعلی مدد🙂 به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان🤲
🌺۴۰ مرتبه اللهم عجل لولیک الفرج🌺♥️
|°°♥️°°| هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️⚠️ شبتون مهدوی🌙💫✨ 💚 ‌‌ ‌
با سلام . بزرگواران کسی تمایل به ادمین تبادل شدن در کانال دختران زینبی دارد ؟ لطفا به آیدی مدیر مراجعه کنند
『بـســم ࢪب اݪشـهٔدا♥️』
🖤🖇 ~~~~~~~~~~~~~~~~~ 『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏🌿』 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ ... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
↓″🙃❤️} 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... اندکی صبر فرج نزدیک است ان شا الله 🤲🏻التماس دعای فرج 🌤اللهم عجل لولیک الفرج🌤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⁉️ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ ...! اﺯﺩﻭﺍﺝ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ سى ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ نیست ( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، ﻣﺮﺍﺳﻢ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...! ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ "ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﻪ" ﻧﯿﺴﺖ ...! یعنی وظایف به کنار با حتی گذشت کنین •( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﯿﺴﺖ ...! )• ازدواج يعنى در گفتار ...💖 ازدواج يعنى شناخت كامل از همديگر ...❤️ ازدواج يعنى اعتماد و انعطاف نسبت به همديگر ...💙 ازدواج يعنى دروغ ممنوع حتى به شوخى ...💜 ازدواج يعنى تقليد نكردن از افكار بد ...💚 ازدواج يعنى و عاقلانه رو پرستيدن ... 💛 ازدواج يعنى خارج كردن فكر در هر زمينه اى نسبت به همديگر 💓 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ |کلٰابَل‌رٰان‌عَلی‌قُلوبِهمْ‌مٰاکٰانُوایَکْسِبونْ| چنین‌نیست‌کہ‌آنھامی‌پندارند، بلکہ‌اعمالشان‌چون‌زنگاری‌بر دلهایشان‌نشستہ‌است . . ! ‌ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ 💔••‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مردی با زنی زنا کرد و وقتی به خونش اومد مردی رو با زن خودش دید.💔 اون مردو پیش حضرت موسی برد و ازش شکایت کرد.تو اون لحظه جبرئیل نازل شد و گفت: هرکس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس خودش تجاوز کنند😒😏 حضرت موسی به اون دو نفر گفت: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند.
↻📻📞••|| •. شر‌ط‌شھیدشدن..؛ شھید‌بودن‌است..!!(؛ تاڪسۍ‌شھید‌نباشد‌..؛ شھید‌نمیشود..!!(؛ •. 📻📞¦⇢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
.. .. لحظه‌ای‌ڪھ‌در‌بین‌الحرمین‌بایستی‌و‌بگی:‌ آمدمت‌که‌بنگرم،گریھ‌نمے‌دهد‌امـان!‌ジ‌ ..‌ .. 💛¦⇠ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✍‏ده خصلت آدمای موفق: 1.درگیر آدم های منفی نمیشوند 2.در مورد دیگران غیبت نمیکنند 3.وقت شناس هستند 4.بدون انتظار میبخشند 5.مثبت می اندیشند 6.خود بزرگ بینی ندارند 7.قدردان هستند 8.مودب هستند 9.بهانه تراشی نمیکنند 10.بدون برنامه ریزی مهربانند، نه فقط با اشخاصی که برایشان نفع دارند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
|😇|⇠ 🌿 --> دیروز [تیپ و لشکر مے زدیم] --> امروز [مانده ایم چہ تیپے بزنیم! ] --> دیروز [روز فدا شدن بود] --> امروز [روز فدایت شوم!] "چقدرچفیہ هاخونے شد تا چادرے خاکے نشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ما‌نسلی‌هستیم‌که‌چون‌مثل‌‌بزرگترامون‌ نیستیم‌‌به‌نظرشون‌نمی‌تونیم‌کاری‌روانجام‌ بدیم.نسلی‌که‌همیشه‌‌چون‌جلوی‌حرف‌ناحق‌ایستادیم‌‌بی‌ادب‌و‌گستاخ‌خطاب‌شدیم. اما‌یک‌نفر‌از‌این‌بزرگترها‌خیلی‌مرد‌ه‌.بالاخرع‌ما‌رو‌شناخت‌و‌روی‌ما‌حساب‌باز‌کرد‌.همیشه‌ بهمون‌امید‌داد.‌از‌ده‌تا‌جمله‌اش‌نه‌تاش‌ خطاب‌به‌ما‌جوونا‌بود. اون‌جوانمرد‌ حضرت آقا هستند. حتی‌بیانیه‌گام‌دوم‌انقلاب‌رو‌هم‌برای‌ ما‌نوشتند. 😌😍
انقدر بدم میاد بعضیا میگن دکتر محرمِ😐 واقعا چقدر بعضیا ذهنشون کوتاهه🤦‍♂
●|👤°•. فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید راه اسلام↯ ☘ تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۷/۱۱ محل تولد: بهشهر-مازندران تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷ محل شهادت: خانطومان-سوریه وضعیت تأهل: متاهل‌با‌دو‌فرزند مزار شهید: --- ♥️