eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
⛓📖 در انتظار آغاز عملیات ۱۵روز گذشت و خبری جز خمپاره های داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می- کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله های داعش را به وضوح میشنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزش- های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم. تا اولین افطار ماه رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب آمرلی در سلیمان بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریه های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟ زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکل های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم. یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشی ها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :»نرو پشت پنجره! دارن با خمپاره میزنن!« کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده های شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود. 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
بزرگواران ببخشید بابت تاخیر امروز واقعا سرم شلوغ بود ان شاءالله از فردا هر روز در کانال قرارمیگیرد تا شما هم راضی باشید شبتون مهدوی یا علی
ان شالله همیشه سیل صلوات داشته باشیم دوستان اگه راضی باشید هر روز به نیابت هر شهید و ظهور آقاجانمون امام زمان(عج)
✨﷽✨ 🌼معیارهای انتخاب همسر از نگاه پیامبر‌ اکرم(ص) ✍ازدواج در نگاه هر کس معیارهایی دارد. ‌ با این حال، معیارهایی که بزرگان دین معرفی‌ کرده اند، سالم ترین و مطمئن ترین معیارها‌ است.‌ ایمان‌: در اسلام شرط اول انتخاب همسر ایمان و تقوا معرفی شده است. دین بنیان خانواده را حفظ می کند و همسر باتقوا بیشتر از همسری که تقوای کمتری دارد،‌ می تواند اعتماد و آرامش شما را تامین کند.‌ بنابراین پرهیزگاری شرط اول ازدواج از نگاه‌ ائمه و معصومین است.‌‌ کسی که پایبند به دین نباشد هیچ ضمانتی‌ وجود ندارد که به رعایت حقوق همسر و‌ زندگی مشترک پایبند باشد.‌‌ در حدیثی از‌ پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که: ‌وقتی کسی که به خواستگاری می آید و اخلاق‌ و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید‌ که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد زمین را پر‌ خواهد کرد. 📚نهج الفصاحه ، ح۲۴۷ در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که:‌ با زن به خاطر 4 چیز ازدواج می شود:‌ مال و ثروتش، زیبایی اش، دینداری اش و‌ اصل و نسب خانواده اش؛ و تو با زنان متدین‌ ازدواج کن. 📚کنز العمال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋⃟📸  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ᷎᷎🌿⃟✨¦⇢ بہ‌همہ‌گفتم‌با‌افتخار تنهابرای‌تو‌نوڪرم.🌿.' کَرْبَلٰایَت‌ْآرِزوٓست‌ْآقٰای‌ْخُوبٓی‌ْهٰا.♥️.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چہ‌زیبا‌گفت‌حاج‌حسین‌خرازے♥️!' یادمون‌باشھ!کہ‌هرچےبراےِخُدا کوچیکے‌و‌افتادگے‌کنیم خدا‌در‌نظر‌بقیہ‌بزرگمون‌میکنھ :)🖇 ❤️
مے‌گفـٺ‌: اگـه‌میخـواۍ‌‌اربعیـن‌بـرۍ‌،بـه‌دخٺـر‌اربـآب‌بگـۅ . . چـون‌اون‌خۅب‌میفھمـه‌؛ جـآمونـدن‌از‌قـآفله‌حُسِیـن‌یعنـۍ‌چـۍ..!🚶🏿‍♂ :)
به ‌همه‌ ی ‌الڪی ‌مثلاها خندیدم جز این ك نوشته ‌بود : امروزبا،بابام‌ رفتم ‌کارناممو‌گرفتم ؛ الکی ‌مثلا من ‌بابا دارم ! امضا:فرزند شهید ‌: )
مامانش گفټ: رضاجان خسته نمیشۍ همش مداحۍ گوش میدی عزیزم؟! گفټ:مامان! کل الارض ڪربلا و کل یوم عاشورا... ...🍃
••|♥️ دَست‌مَـטּ‌‌‌و‌تو‌نیست‌اَگر‌عآشِقش‌شُدیم خِیلے‌حُسیـטּ‌‌‌زَحمت‌مآرا‌کِشیدھ‌است!
به‌تغذیه‌اش‌خیلـۍ‌اهمیت‌میداد، میگفت:مومن‌بایدبدن‌سالم‌داشته‌باشه..✌️🏼- یکۍ‌از‌چیزهایۍ‌‌که‌ترک‌کرد،نوشابه‌بود🥤!- . توۍِاردوهاۍ‌جهادۍ‌یاهرجایۍ‌که‌ نوشابه‌همراه‌غذا‌بود،نوشابه‌اش‌رو‌ به‌مزایده‌میگذاشت‌و‌میفروخت..💸!- . معمولا‌از‌پنجاه‌تاشروع‌میشد.. یادمه‌یکباریکۍ‌از‌رفقاپونصد‌تا‌خرید! البته‌‌هرکسۍصلوات‌بیشتر‌ۍمیفرستاد نوشابه‌اش‌مال‌او‌بود..(:📿- . 🍀'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🍓 بَرایِ‌قلبِ‌کوچکےکہ‌بازھم‌تپید :)💌🎀 -الحمداللھ‌علےڪل‌حال🌱🤲🏼
‹♥️🗝› • ❬چطور؎میتونےادامھ‌بد؎؟/: -من‌هردفعھ‌نشستم‌شھدا تاڪمرخم‌شدن‌دست‌درازڪردن برام‌بلندم‌ڪنن‌؛توبود؎ دستتونمیداد؎بھشون؟...𖨥ꔷ͜ꔷ💔❭ 🖐🏿! - - - - - - - - - - - - -✽
شمامجاهدتمام‌عیارمآیی‌آسِدعلی🧿🌸
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
شمامجاهدتمام‌عیارمآیی‌آسِدعلی🧿🌸
「♥️🖇•••」 فقط‌‌میتونم‌بگم.. نـفسےلك‌الفـــدآ...(:'
بیخود برایم دلیل و مدرڪ نیاورید من دختــرم💓 میدانم ڪہ صلاح من در «حجاب »اسٺ براي من دلیلي بزرگٺـراز سخن خدايم نیسٺ من حجابـــ میڪنم چون خداے من اینگونہ مےخواهد😇 💎 🦋
•『🌶』 ‌• تویےکہ‌توپروفایلت‌از‌شہادت‌نوشتی ازنفس‌کہ‌هیچ‌، از‌حساب‌های‌مجازیت‌میتونے‌بگذری؟! کانالت،پیجت،گروهت،ازکدوم‌مےگذری؟! 🧕🌿
می‌گفت چه خوش است دسـت از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن..♥️✨
شهرِمن‌پرشده‌ازخَنده‌هآیَت ‌میدانم‌که‌نگآهت‌ جوابِ‌دِلتَنگی‌های‌مارامیدهد💔(:
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
شهرِمن‌پرشده‌ازخَنده‌هآیَت ‌میدانم‌که‌نگآهت‌ جوابِ‌دِلتَنگی‌های‌مارامیدهد💔(:
قبل از اینڪه خودت بری دݪت رفته بود حاجی پای روضه امام حسین چی گفتی ... چقدر قشنگ خریدارت شدن !💔 حاجی شفاعت ما یادت نره✋️😔
بہ‌سوریہ‌کہ‌اعزام‌شده‌بود بعضۍ‌شب‌ها‌با‌هــم‌در‌فضای مجازۍ‌ چٺ‌میکردیم بیشتر‌حرفهایماݩ‌ احوالپرسۍ‌بود او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتمو‌اندڪ‌ آبۍ‌ میریختیم‌بر‌آتش دلتنگۍ‌ماݩ... روزهای آخر ماموریتش بود گوشۍ‌تلفن‌همراهم‌را‌ڪہ روشن‌ کردم دیدم‌عباس‌برایم‌کلۍپیام فرستاده‌است...! وقتۍ‌دیده‌بود‌ڪه‌من‌آنلاین نیستم نوشتہ‌بود: آمدم‌نبودۍ؛‌وعده‌ۍ‌ما‌بهشت.. 🗣بہ‌روایت‌همسرشهید
مسیࢪ نگاهت... من ࢪا از تمام دل بستگے ھا؎ دنیایےام دوࢪ مےڪند..( و مھتاب لبخندت مࢪا بہ آسمان نزدیڪ تࢪ.... 🥀💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهرم..😍 اگربگویم‌وقتی‌چادرت‌را‌، روی‌سرت‌صاف‌میکنی، من‌ملائک‌را‌میبینم‌که..🤩