eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• با شنیدن صدای در لیوان رو ، روی میز گذاشتم. سلامی به مامان کردم و خواستم به سمت اتاقم برم که خیلی بی مقدمه گفت : + برات خواستگار اومده. نگاه بی روحم رو بهش دوختم و روی صندلی نشستم از اونجایی که مطلع بودم آقا علیرضا برگشته خیلی سرد گفتم : - باز آقا علیرضا ؟! به ظرفشویی تکیه داد. + آره خودش ، امروز رفتم خونه بی بی اون هم اونجا بود . چند روزی میشه برگشته اما آخر هفته دوباره میره ، می گفت اگر توی این مدت نظرت راجبش تغییر کرده و موافق این وصلت هستی اون هنوز سر حرفش هست ، منم بهش گفتم که تو اون رو جای برادرت میبینی و هنوز که هنوزه هم جوابت منفیه‌‌، این حرف رو به این خاطر زدم که شناخت کاملی نسبت به تو دارم وقتی میگی نه یعنی نه ! اما خواستگاری که گفتم علیرضا نیست ، آشناهه میشناسیش ... آقای حجتی دوست داداشته ، فکر کنم با این همه رفت و آمدی که بینتون صورت گرفته شناخت نسبتا خوبی راجبش داری ، درسته ؟! نگاهم رو از دستای لرزونم گرفتم و خیلی قاطعانه گفتم : - آره میشناسمش . شناخت که چه عرض کنم ، خیلی کم روی اخلاقیاتش شناخت دارم چون توی شرایط مختلف مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنه و نظر کلی نمیشه راجبش داد. خلاصه که پسر خوبیه ، از نظر اعتقادات و بقیه چیزا هم تا حدودی با هم تفاهم داریم اما فعلا ازم نخواید که جوابی بدم چون باید باهاشون صحبت کنم، برای آخر هفته بگید بیان. مامان سری به علامت تاسف تکون داد و از یخچال چند تا تخم مرغ برداشت. + بابات گفته امشب بیان. این بار با صدای بلندی گفتم : - امشب ! آخه بدون اینکه از من بپرسید ؟! + مگه اونها الان به ما گفتن؟! سه روز پیش آقای حجتی پدر آراد با ، بابات تماس گرفت بابات هم میگه که سه روز دیگه بیان ، یعنی میشه امروز ! این چند روز حال روحی خوبی نداشتی به همین خاطر چیزی بهت نگفتم. کلافه دستی توی موهام کشیدم. - آخه مادر من پنج ساعت دیگه شب میشه ! چرا صبح نگفتی ؟! بدون اینکه اجازه صحبت کردن به مامان بدم به سمت اتاقم دویدم. آخه توی این سه روز چه جوری نظرش تغییر کرده که برای خواستگاری قرار گذاشته ؟! اصلا با عقل جور در نمیاد ، خیلی عجیبه خیلی ! اون چشم دیدن من رو نداره بعد قرار خواستگاری میذاره ؟ به هر حال الله اعلم ، ولی یه کاسه ای زیر نیم کاسه است ! به عکس برادر شهیدم که گوشه ای اتاق بود نگاه کردم ، هنوز سر عهدم هستما ! امشب حواسم جمعِ جمعِ خیالت تخت خواب سه نفره. امشب هوامو خیلی داشته باش ، به قول خودت صد بار اگر توبه شکستی بازآی ... خدایا عاشقتم ، ممنونم که این همه مدت هوام رو داشتی و با این همه گناهی که انجام دادم بازم رهام نکردی بازم مثل گذشته شتر دیدی ندیدی بغلم کردی و بی خیال گناهم شدی. آخدا جون تو همون خدایِ ابراهیم توی آتیشی همه چیز رو میسپارم دست خودت ، می دونم تنهام نمی زاری . ادامه دارد ... دختــران‌زینبــے • 💛🌻💛🌻💛 •
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• [[[[ از زبان آراد ]]]] پتو رو بیشتر روی خودم کشیدم تب و لرز خیلی شدیدی گرفته بودم، امروز صبح هم موقع تعویض لباس هام متوجه لکه های قرمز رنگی روی سطح پوستم شده بودم. هر روز علائمم بیشتر از قبل می شد ، نمی دونم با چه جرئتی به بابا گفتم که با پدر خانم فرهمند تماس بگیره و راجب خواستگاری باهاش صحبت کنه انگار امید زیادی به درمان داشتم. به گفته دکترم از چند روز دیگه باید شیمی درمانی رو شروع می کردم، از تمامی عوارض شیمی درمانی مطلع بودم اما باز با این وجود درخواست خواستگاری دادم، بابا که خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شد ولی مامان همه نگرانیش آینده مروا خانوم بود می گفت نباید آینده یه دختر رو اینجوری به بازی بگیریم و در پاسخ تمامی نگرانی های مامان بابا جمله ای که همیشه می گفت رو تکرار می کرد. " که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار " اگر به عشق مروا خانوم شک داشتم و قدمی برای خواستگاری بر نمی داشتم با گفتن اون حرف هاش به آیه دیگه جای شکی برام نموند و متوجه شدم که عاشقمه‌، از حسی که خودم هم راجبش داشتم مطلع بودم ، هوس نبود عشق بود ... این رو همون موقع که گم شد متوجه شدم. برای اینکه هر دوتامون به گناه کشیده نشیم باید خیلی زودتر از ایناها اقدام می کردم اما اتفاقات اخیر الخصوص سرطانم باعث شده که کمی به تاخیر بندازمش. اگر عشقش واقعی باشه حاضره با سرطانی بودنم کنار بیاد و جواب مثبت بده. هرچی خدا میخواد ، امیدم به اونه و از وقتی بحث خواستگاری رو پیش کشیدم انگیزه بیشتری برای شروع شیمی درمانی دارم. ادامه دارد ... دختــران‌زینبــے • 💛🌻💛🌻💛 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر لفت !🥀
پایان فعالیت 🌿 وضو قبل خواب فراموش نشه رفقــا 🌹 برامون دعا کنیـد 💔 یا علــے مدد 🍃
یک هدیه براتون دارم از برادرم ابراهیم هادی
بسم الله الرحمن الرحیم 💔 :)
💔 همه عُمر برندارم، سَر از این خمار مَستی! که هنوز من نبودم... که تُ در دلم نشستی 🥀
⚠️ ‏آیت الله بهجت: زندگی ما حکایت یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی؟🤔 گفت : نه ولی تمام شد!!🚶🏻‍♀💔 پ.ن:حواسمون به آب شدن زندگیمون باشه🚶🏻‍♀ 🌿
سرخی هر غروب.mp3
2.86M
ای باد صبا برسون به حسین سلام منو سلام بر حسین 🎙حاج میثم مطیعی ع
📲📿 تافرصـت‌هست‌انجامـش‌بده همین‌الان‌که‌این‌پـست‌رو‌میخونےالان پاکشون‌کن شایــدفردا نــموندیم ⚰💢
بود. پسرِ 😎 نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از های امروز عجیب و خاص بود. بله هنوز هم هستند کسانی که پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند مدافع حرم 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دیدید بعضی‌ها میخواهند دو رکعت نماز بخوانند؛ انگار یک کوه پشت آنها افتاده؟ گناه زیاد سنگینی می‌آورد، اینها اثراث گناهان بسیار است .. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم‌انگیزترین دوربین مخفی🙂😭💔 وقتش نیست به خودمون بیایم؟.. 🙂💔👌
ولی خیلی زشته ابرقدرت جهان بره دزدی! +۱۲ آبان هم به ۱۳ آبان اضافه شد:)🖐🏻
نمازت سرد نشه رفیق 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ استاد رائفی‌ پور شرم نگاه ▫️خیلی وقت‌ها ما از نگاه یه سری از مردم خجالت می‌کشیم، اما...مَــهٔــدیْـــ 💕💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام و عظمت حضرت زهرا در قیامت... «استادعالی» شادی دل حضرت زهراسلام علیها صلوات💖💓
🔥 به‌همه‌مقدساتتون‌قسم هرچادری‌بهشتی‌نیست؛ هرریشویی‌حزب‌اللهی‌نیست؛ هرآخوندی‌انقلابی‌نیست؛ هرسپاهی‌سلیمانی‌نیست:)