✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #بیست_ودو
حانیه گفت:
_نامرد مقاومت میکنه.😕
ریحانه گفت:
_پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁
گفتم:
_نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. #آسیبی که #سکوت امثال ما به اسلام میزنه #کمتر از #حرف_های اشتباه امثال شمس #نیست.
در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت:
_شمس اعتراف کرد.😊
دو روز بعد مرخص شدم...
بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅
بچه های دانشگاه هم اومدن.
حانیه خیلی ناراحت بود.گفت:
_ امین میخواد بره سوریه.
معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه.
بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود.
سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊
کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن.
بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی.
من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن.
سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن.
آقای صادقی به بابا گفت:
_آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊
من خیلی جا خوردم...
سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت:
_دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊
💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋
نمیدونستم چکار کنم...😕😟
آقای صادقی به سهیل گفت:
_پاشو پسرم.
سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت:
_زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊
بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم...
من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم:
_چه اتفاقی براتون افتاده؟
همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت:
_ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت.
خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊
گفت:
_بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. #جواب سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی #مطالعه کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون #عمل میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما #ثابت کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. #آرامشی رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم.
-خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد.
-دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم.
-من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما #همه مثل شما پیداش #نمیکنن. این نشون میده #شما هم #دنبالش_بودید.این #توفیقی بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد.
دوباره سکوت شد.گفتم...
ادامه دارد...
💓💓💓🌷🌷💓💓💓
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊
❤️ #شهیدجهادعمادمغنیه ❤️
زندگینامه و خاطرات فرمانده
👈قسمت8⃣👉
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣ #جهاد نقش تأثیرگذاری برای🇮🇷 #ایران 🇮🇷 در مقاومت منطقه قائل بود. وقتی استناد به فرمایشات #آقا داشتند یعنی ایشان را به عنوان #رهبر پذیرفته بودند و همه فرمایشاتشان را #عمل میکردند و معتقد بودند اگر حمایت های #ایران نبود چنین مقاومتی شکل نمیگرفت ، و نقش ایران را در این زمینه #پر_رنگ و #مقدس میدانستند. روایت های او از همراهی #پدرش با #شهیدچمران و جاویدالاثر #حاج_احمد_متوسلیان خود نشانه ای از علاقه اش به #ایران و نقش #ایران در #مقاومت_اسلامی بود.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣دوران تحصیل #جهاد در #دانشگاه 🏢 یکی از برجسته ترین دوران زندگی او محسوب میشود. او در #دانشگاه_آمریکایی_بیروت
تحصیل میکرد و با پیروان #ادیان_مختلف در ارتباط بود. در این مدت تلاش زیادی برای #تربیت_فرهنگی جوانان انجام داد.
حدود #۸۰ تا #۱۰۰ نفر از دانشجویان را تحت #آموزش قرار داده بود. اکنون به سراغ هریک بروید به خوبی خواهید یافت که تمام آن ها به دنبال آن هستند تا از خود #شخصیتی_همانند_شخصیت_جهاد
بسازند.آنها حتی در #لباس_پوشیدن نیز میخواهند که شبیه او باشند.
او در این برهه از زندگی میان دو گزینه «فعالیت های فرهنگی داوطلبانه» و « فعالیت نظامی» که #عاشق آن بود ، گزینه اول را برگزید. به این نتیجه رسیده بود که #تقویت_فرهنگی_جوانان در
#اولویت است.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣❣❣ اولین بار اسم او را در سالن مسجد قائم، در طول توزیع جوایز #مسابقه_شهید_مرتضی_مطهری که #برنده رقابت در میان #هزاران_نفر از شرکت کنندگان شده بود شنیدم، برنده #سرعت_پاسخ_گویی و #هوشمندی در #مطالعات_تفکرات شهید مطهری .
با شنیدن نامش همه ما ایستادیم و در حالیکه بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودیم ، با شور و حرارت تشویق میکردیم ، در اثر شنیدن نام جوان دانشجویی که روح #پدر_شهیدش را در بین ما زنده کرد.
💐👈نام ♥️ #جهادعمادمغنیه ♥️ .
💐💐