eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 اگر کسی واقعاً در رنجِ شما مقصر بوده و به شما ضربه‌ای زده، بگو: «اگه خدا نمی‌خواست، او نمی‌تونست کاری بکنه!» یعنی این رنج را اول به خدا ربط بده! چون خدا خواسته، به‌واسطۀ او به تو رنج دهد. استاد‌ پناهیان اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
میگه‌‌کنکور‌دارم🎓 ‌نمیرسم‌نمازو...‌بخونم! ببینم‌ میرسی‌ناهاربخوری؟شام‌بخوری؟چت‌کنی؟فیلم‌ببینی؟!!! چراوقت‌عبادت‌‌که‌میشه‌ فاز‌صرفه‌جویی‌دروقت‌میگیریم؟!! روزقیامت‌... نمیگن‌‌تک‌رقمی‌بودی‌یانه‌ میگن‌ نمازت‌کو؟!!!! !!!
یکی از شهدای مدافع حرم بود ✨ داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ... همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود .. خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد.... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌زمین .... فهمیدن حاج قاسم توی منطقس ... برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم ... ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید .. ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خِر خِر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت ..‌ اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا مولا یا زهرا ..... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد که پشت بیسیم گوش می داد .... بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برا حاج قاسم 💔
✨﷽✨ ✅ 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره)
… بہ‌چیزے‌ وابستہ‌ِ‌باش؛ڪہ‌ِبَرات‌بِمونہ‌، ارزش‌داشتہ باشہ‌ڪِہ وابستہ‌ش‌بِشے نـہ‌به‌ایݩ‌دُنیا‌ڪہِ‌بہ هِیچے‌بَندنِیسٺ...!" مِثل‌نِگاه‌هاے‌‌امـام‍ زمـان♥️🌱• … ✨🙃 … 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ✨|☆|💛¦⇢ ـ
🌸☔️ امیرالمؤمنین عليه‌السلام: هرڪه بر مرڪب شكيبايـے نشيند، به خـطّ پايان پيروزے رسـد. ميزان الحكمه جلد6 صفحه 151
از وقتے من اومدم مࢪدم خیلےمذهبے تࢪشدن ، ازسوپࢪماࢪکٺ میان بیرون میگن یاخدا،😨🤲 ازمࢪۼ فروشے میان بیروت میگن یا حسین😰🤲 ازقصابےمیان بیرون میگن یاقمربنی هاشم😱🤲 دیࢪوزرفتم لنت تࢪمزبخرم یِ قیمتے گفت کہ اومدم پشت ماشین نوشتم 《بیمہ ابالفضل》😓🤲 برقهاے رفتہ هم میاد همہ صلوات میفرستن🤐🤲 کاࢪم چطوࢪہ هوم؟؟!!🤠
-چرارأی‌بدهیم؟ +إِنَّ‌اللَّهَ‌لايُغَيِّرُمابِقَومٍ‌حَتّىٰ‌يُغَيِّروا مابِأَنفُسِهِم(رعد۱۱) خداسرنوشت‌قومی‌راتغییرنمی‌دهدمگرزمانی ‌که‌خودشان‌تصمیم‌بگیرندکه‌سرنوشتشان راتغییردهند. -من‌وقتی‌نمی‌دانم‌به‌چه‌کسی‌رای‌بدهم باید‌چکارکنم؟ +فَاسْأَلُواأَهْلَ‌الذِّکرِإِن‌کنتُمْ‌لَاتَعْلَمُونَ(أنبیا۷) ازاهلش‌بپرسیداگرنمی‌دانید...
یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،، داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ... همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود .. خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد.... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌زمین .... فهمیدن حاج قاسم توی منطقس ... برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم ... ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید .. ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت ..‌ اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا مولا یا زهرا .....😭😭😭😭😭 میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد که پشت بیسیم گوش می داد .... بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برا حاج قاسم 😓😓 رای درست ما یعنی وفاداری به شهدا. رای ما حضرت آیه الله سید ابراهیم رئیسی حفظه الله
"براےشهادت‌باید‌شهید‌بود".🖐🏻 چندبارتاحالاسعےکردی‌شهیدباشے؟! راحته‌ها... فقط‌کافیہ‌خودت‌بخواے هرچےشهادت‌براخودت‌بزرگ‌باشه‌قطعا براےرسیدن‌به‌هدفت‌تلاش‌میکنے!! رفیقت‌شهید‌شد تونشدے... چه‌حالے‌میشۍ؟🚶🏿‍♂🌱
「🔗📌」 . میگُف: همیشـہ‌تویِ‌عبادٺ متوجہ‌باش . . . ! ↓ عاشـق‌مےخوادღ نـہ‌مشترےِ‌بهـشت :) . ☁️⃟🚗¦➪ "
بسیجی احتیاجی بھ محافظھ کاری ندارد و ‌بھ دنبال‌ از‌ دست‌ دادن‌ چیزی‌ نیست :)! یک کارت‌ عضویت‌ در بسیج‌ دارد کھ آن‌‌ هم‌ سند‌ شهادتش‌ است🚶🏻‍♂♥️!- +حضرت‌آقا🌱
‹🕊☘› • یہ‌روزمیرسـھ‌فقط‌میان‌بالاسرت‌فاتحـھ میدن‌ومیـرن.. ولـےشایدیِ‌روزی‌باشـھ‌کـھ‌جـٰای‌فاتحـھ دادن‌ورفتن‌بیان‌برای‌رفاقت‌کردن.. اینوتومیتونـےتعیین‌کنـے منتھاباشـھادت💔' :) - - - - - - - - - - -✽ 🎋💚⇠
به‌وقت‌خاطره مادࢪشھید مۍگوید= بابڪ عاشق میوه بود🍎؛ اصلا میوه نمیموند از دست بابڪ ؛؛ ولۍ وقتی بابڪ شھید شد ••••🚶🏻‍♂ میوه ھا انقدࢪ میماند ڪه گاھۍ اوقات خࢪاب میشوند ڪه مجبوࢪ بودم میوه ھاࢪو دوࢪ بریزم • ••| ••|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هَمه‌احساس‌وظیفھ‌کنند؛ و وارد میدان بشوند'! -حضرت‌آقـا🌱-
ما‌به‌این‌دلتنگیِ‌بی‌وصال‌نداریم‌عادت... 💔🥀
طوفان دیده را از مرگ نترسانید!
ماھۍ را هـروقت از آب بگیـــر؎ تازھ ست، امـا اگر توۍ دنیا؎ مجازۍ،دلت بہ لرزیـدن عــادت ڪنہ، شایـد فردا ھ‌‌‌‌‌‌‌ـم دیـر باشہ.....!🚫 ⚠️ 😔ـــــلے_بدون_تعارف🚶‍♂
مسلـمونے ڪہ دخٺروخواهࢪو خــانمٺ حٺے حق ندارن با نامحـــرم صحبٺ ڪنن! تویے ڪہ نامـوس خودت برات مھمہ، چــرا با ناموس مردم میپر؎؟🤨😏 ! ؟
از آدم‌های مذهبی نه ، ولی از آدم‌های مذهبی نما بترسید ! آنان به درجه‌ای رسیدهﺍند که مطمئن هستند هر کاری بکنند اشکالی ندارد ؛ چون فکر می‌کنند با عبادت کردن جبرانش می‌کنند ! نع حاجے ازاین خبرانیست🚶‍♂🚶‍♂
از وقتے ؏ــــشق، با ھمہ ؎ اون قــشنگی هاش، شیرینےهاش، مجاز؎ شــد،استݟفروالله.... دیگہ از هیچ چیزے انتـظارۍ ندارمـ!😏 عارھ‌اینجوریاسـ