eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✦بَستہِ‌ام‌رشتہ‌ی‌دِل‌رآ‌بِھ‌‌نَخ‌شآل‌حُسیـטּ
آقاجان گدا نمیخواهے ؟!
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
پسرم رو وقتی که میوفته رو پات دوست دارم 💔 :) #حالِ‌ناخوش!
مال ؟ نخواستیم محبت ؟ کیلو چند زیبایی ؟ به پای تو نمیرسه محبوبیت ؟ هر که شد خاک کف پای تو آقا شد فقط تو به ما محل بزار ، همین!
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
شدید .. (:💔 فراق بدترین چیز برای یه عاشقه ..
<💛🖇> چرا‌حجابت‌رورعایت‌نمی‌کنی؟ ـ چون‌هنوزبچه‌ام‌وتنها۱۸سالمه ! چرانمازنمی‌خونی؟ ـ چون‌هنوزبچه‌ام‌وتنها۱۸سالمه ! چرابانامحرم‌حرف‌می‌زنی؟ ـ چون‌بچه‌هستم‌وتنها۱۸سالمه! چراوچون‌های‌زیادی‌هست‌که‌درجواب‌تمامی آنهامیتوان‌گفت‌چون‌هنوزجوانم‌وبچه‌ولی...!🐾 " ولی‌یادمان‌باشدفاطمه‌ی‌زهرا(س)هم ‌تنها۱۸سال‌داشت.. ـ !😢💔 🌻 🖇 @dokhtaranzeinabi00
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 شهید# نام =محمدحسین نام خانوادگی = محمدخانی تاریخ تولد= 1364/4/9 تاریخ شهادت = 1394/8/16 مکان شهادت = سوریه متولد نهم ابان 1364 بود در تهران مثل همه دهه شصتی ها چیز زیادی از دفاع مقدس وحال وهوای جبهه به یاد نداشت مطابق سالروز تولدش تنها 4 ساله بود که روح الله به خدا پیوستند از همان کودکی سرباز امام بود وگوش به فرمان خلف صالحش ودقیقا به همین دلیل هم بود که وقتی شنید همه دغدغه رهبری حفظ حرمین شرفین است ودلش از حمله تکفیری ها به درد امده زن وبچه 9 ماهه اش را به خدا سپرد ولباس رزم پوشید رفت تا این بار نه فقط از ناموس ملت وکشورش که ار حرم ال الله در کشور غریب دفاع کند. شهدارا یاد کنیم با گفتن ذکر صلوات سهم شما هم پنج صلوات🥀🖤🕊
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 نامه شهید محمد حسین محمدخانی # سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایند واز هر چه که داشتید در راه خدا ومعبود ومعشوق خویش گذشتید سلام بر شما که متقیان راه الله هستید . بارالها ازاین که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که درراهت گام بردارد تو را سپاس می گویم واز این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان ومخلصان راهت قدم بر دارم تو را شکر وسپاس می گویم. شادی روح تمام شهدای بزرگوار وگرامی قدر صلوات🖤🕊🥀
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 همه می گویند :خوش به حال فلانی شد اما هیچ کس حواسش نیست که فلانی برای شدن شهید بودن را یاد گرفت ...✋ محسن حججی 🧡روحشان شاد 💜یادشان گرامی
گاهی یک نگاه حرام شهادت را برای کسیکه لیاقت دارد سالها عقب می اندازد ...😔 چه برسد به کسیکه هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداد....🥀🥀 کلامی از شهید حسین خرازی 💞
🍃با همان چادر پاکی که به سر داری میتوانی غم مهدی زتنش برداری دوره جنگ وجدال است وزمان نا پاک است چادرت روی سرت است تو سنگر داری 🌿♥️] زینبی زمانی
‹❄️🦋› -حاج‌آقــٰاپناهیان‌‌میگھ:🍂 دوست‌داشتن‌آدم‌هاۍ‌بزرگ‌انسان‌را‌بزرگ می‌ڪند🥀 و‌دوست‌داشتن‌آدم‌هاۍ نورانی‌ بھ انسان نورانیت می‌دهد...✨ اثر وضعۍ‌محبوب، آن قدر زیاداست، ڪه آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بی‌ارزش علاقه‌ پیدا ڪند...📚 -مراقب‌انتخابت‌باش :)💚🔗 🌼 🍓 @dokhtaranzeinabi00
گفتند: ازخدایت‌بخواه‌کہ خصوصیت‌گـاورا‌براۍما معیّن‌ڪند.موسےگفت،خـدا می‌فرماید:گاوی‌نہ‌پیراز ڪاࢪافتـاده‌ونہ‌جوان‌ڪاࢪ نکرده،بلڪہ‌میانـھ‌ایـن‌دو حال‌بـاشد،حال‌انجام‌دهید آنچه مأمورید.☝️🏻📌 سوره‌بقره/آیہ٦۸📙 🌿 @dokhtaranzeinabi00
•°🕊🥀°• توے‌تدارکات‌لشڪࢪ‌یکی‌دو‌شب‌می‌دیدم ظرف‌هاےشـام‌رایکی‌شستہ. نمی‌دانستیم‌ڪارکیھ!🤔 یک‌شب‌مچش‌راگرفتیم،آقامھدی‌بـود.🍃 گفت: من‌روزهانمی‌رسم‌کمکتون‌ڪنم، ولے‌ظـرف‌های‌شب‌بامن..:)🙂⚡️ 🌸 @dokhtaranzeinabi00
《💔🌿》 اونمے‌خواست‌دسـت‌فرزند‌شھیدراردڪند....✋🏻⛅️ حتی‌موقع‌نماز!🌹 🍊 @dokhtaranzeinabi00
رفقا رمان امشب یکم دیرتر قرار میگیره ✋🏻..
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور پوزخندۍ زد که نمیدونم معنیش چے بود ؟! میدونستم دارم خودمو کوچیک میکنم ..اما تحمل دیدن این حالش براۍ منے که دلم رو باخته بودم سخت بود !!.. بدون برنامه ریزۍ لب باز کردم :+آقا مجتبے ... انتظار نداشت حرفے بزنم ! یک نگاه گذرایے کرد اما چیزۍ نگفت که ادامه دادم :+الان فکر میکنید با این کارهاتون مادر و خواهرتون برمیگردن ‌؟ با این حرفم حیدر با عصبانیت بدون اینکه چیزۍ بگه به طرف در ورودۍ بیمارستان حرکت کرد .. یه نگاه به ورود حیدر به بیمارستان کردم و چشم ازش گرفتم ، فکر کنم نمیخواست عصبانیتش فوران کنه و آبروم بره .. چون تنها چیزۍ که از بچگی میترسیدم غیرتے شدن حیدر بود چون هیچ چیزۍ نمیتونست جلوشو بگیره .. نگاهمو دوختم به مجتبے ؛ که حالا با اون چشماۍ وَرَم کرده و به شدت قرمزش قرآنشو که تو جیبش بود در آورد ¡ بازم بدون توجه به من شروع کرد به قرآن خوندن .. واقعا این قرآنے که الان دستشه از کے بود که انقدر بهش وابسته بود .. تقریبا در همه روز هایے که تا حالا دیدمش دستشه ! حتما براش مهمه .. یا خیلے به قرآن علاقه داره یا .. یا هدیه اس !.. کلافه شده بودم تقریبا با توپ پر گفتم :+ از تحقیر کردن خوشت میاد مگه نه ؟ انتظار هر سوالے رو داشت الا این .. چون از چهره داغون و مبهمش معلوم بود . یکم تو صندلیش جا به جا شد و با همون بغضے که بعد از شنیدن خبر فوت خانواده اش تو گلوش مونده بود گفت :_چے باعث شده که .. که شما اینطورۍ فکر میکنید ؟! +بدم میاد از جمع بستن .. این همه بی توجه‌اۍ اصلا برات مهم نیست دیگران بخاطر تو ... بخـ..ـاطر تو دارن جونشونو میدن ! میدونے چرا بعضے ها ازت متنفرن ؟! سوالے نگام کرد هه چه عجب +بخاطر اینکه خیلے دوست دارن مثل تو باشن خیلے دوست دارن مثل تو انقدر صبور و خونسرد باشن .. چیزۍ نگفت و همین صحبت نکردنش باعث میشد بیشتر عصبے بشم :+از صحبت کردن بدت میاد ؟ بازم سکوت کرد :+چرا حرف نمیزنے ! نکنه بخاطر ظاهرمه ؟ همیشه آدما رو از رو ظاهرشون قضاوت میکنے ؟! کلافه زیر لب گفت :_لا الا اله الله .. خانم محترم .. بخدا درست نیست ؛ سوالاتتون الان .. تو این موقعیت ! فکر نمیکنید وقت مناسبے نیست ؟ شما که حالو روز منو میبینید ؟! +آره میبینم .. اما من میشناسمت میدونم راحت میتونے با این قضیه کنار بیاۍ اشکے که در حال چکیدن از چشمش بود رو با دست پس زد و پیاده شد :_من .. اونطورۍ که شما فکر میکنید نیستم من .. ببخشید .. بعد از گفتن این حرف به طرف بیمارستان رفت .. مثلا اونده بودۍ دلدارۍ بدۍ ! الان چیکار کردۍ ؟؟ بدترش کردۍ .. دیگه حتے نمیخواد اسمتو جلوش بیارن .. اصلا .. اصلا چرا اینطورۍ شد ؟ کیفم رو محکم تر گرفتم و وارد بیمارستان شدم .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
میفرماد که : مادر به بچه گفت : اگه یبار دیگه هم لباساتو کثیف کنی دیگه راهت نمیدم تو خونه بچه بی اعتنا دو زد و رفت پیش دوستاش .. بازی کرد و بازی کرد ، لباساش کثیف شد ! برگشت .. مادرش با اخم و تخم گفت : بازم که لباساتو کثیف کردی !!! و لباساشو عوض کرد و بچه بازم بی اعتنا برگشت تو کوچه پیش رفقاش .. بازی کرد و بازی کرد ، بازم لباساش کثیف شد ! غروب بود ، رفقاش همه خداحافظی کردن و رفتن .. دو زد سمت خونه .. تق تق تق .. مادر از رو پشت بوم نگاه میکنه ! محکمتر : تق تق تق ! نا امید برمیگرده سمت خونه رفقاش .. همه رفقا جوابش میکنن و راش نمیدن تو خونشون ! نا امید تر از هر نا امید برمیگرده سمت خونه ! در و آروم میزنه : مامان ! چرا درو باز نمیکنی ؟! من که جز در این خونه جایی رو ندارم که برم .. 💔 مادر باز خودش رو نگه میداره و نمیره درو باز کنه ! پسر یه گوشه میشینه و آروم آروم اشک میریزه .. مادر آروم میاد درو باز میکنه میگه : دیدی گفتم ؛ هرجایی بری باز برمیگردی پیش خودم همه جوابت میکنن ، جایی رو جز اینجا نداری ! پس چرا بد قلقی میکنی ؟! همه اونایی که بهت میگفتن "رفیق" جوابت کردن .. 💔 و بعد پسر رو تو آغوش میگیره و آروم آروم گریه میکنه ! [ گفت : ندا اومد : ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌تعالــے 🌱
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱
!! طرف‌هم‌شلوار‌خاکی‌بسیجو‌میپوشه؛ هم‌نگاش‌دنبال‌دختر‌مردمه!! - خفن‌اونیه‌که‌بخاطرناموس‌خودش موقع‌روبروشدن‌بانامحرم‌سرشو میندازه‌پایین .. ((((: 《@dokhtaranzeinabi00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CWTEf3AACap9h9VgaG5WJ62OMnyY4iIg-JS8p3wACiQADt67gUVkek94dCkNjIwQ.mp3
2.52M
🌿🌱 📝 داستان تکان دهنده علی گندابی از زبان حجت الاسلام 🌱
سعۍڪن‌بہ‌وسیلہ‌اےڪه‌ما‌ل خودت‌نیست نزدیك‌نشےخیلےمراقب‌باش‌ "خدا"توے قیامت‌ازهرچۍبگذرھ‌از.. 🕊
دلم یه گریه و یه خنده از تهِ تهِ دل میخواد .. :)
📎 هـدف مـا رسیـدن بہ جـایۍ است ڪہ بتـوانیـم بہ راحتـۍ از بگـذریـم..!✨ :)