eitaa logo
دختران محجبه
949 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪلید را درون قفل انداختم و در را باز ڪردم... ناگهان چهره ای را روبه رویم دیدم و بلند جیغ ڪشیدم... -ساکت ساکت...چرا جیغ میکشی هیس... نفسم به شماره افتاده بود...حاله ای اشک درون چشم هایم حلقه زد... -آروم باش... عقب عقب رفت و روی کاناپه افتاد... من_تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟ -خودت اینجا چیکار میکنی؟؟!!! -پرسیدم اینجــــــــا چیــــــکار میکنی؟؟؟؟؟ -باشه داد نزن... -پس جواب بده. -تو مگه نگفتی امروز حوزه داری؟؟؟ صدایم را کمی بلند تر کردم و گفتم: -محمدرضا.به سوالم جواب بده!!!!! سرش را پایین انداخت و گفت: -باشه... -خوبه...میشنوم. -اینجا خونمه... -چی؟؟؟؟ -چه اشکالی داره آدم بیاد خونش. خندیدم و گفتم: -هه!!خونت؟؟؟تو مگه خونه و زندگی یادته؟؟؟ -آره یادمه. -یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست هایش را روی صورتش کشید و گفت: -بیا بشین برات تعریف کنم. در را محکم پشت سرم بستم... قدم هایم را آرام برداشتم و روی کاناپه کنارش نشستم. بغض داشت و زمین را نگاه میکرد... -نمیخوای حرف بزنی؟؟؟ فقط سرش را تکان داد.ولی باز هم حرف نزد. -حرف میزنی یانه؟؟؟ -آره... -خب؟؟؟؟؟؟؟؟ -اون روز... ساکت ماند! -اونروز چی؟؟؟ -ببخشید اون شب... -ای بابا کامل حرفتو بزن. -اون شبی که توی اتوبان بودم...نمیدونم چی شد...شوک عجیبی بهم وارد شد...مغزم داشت میترکید...تو چشمات نگاه میکردم...وسط داد زدنم همه چی یادم اومد... -چی میگی... ادامه دارد.... رمان رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید @dookhtaranehmohajjabe
-اونجا یادم اومد که تو کی...دلم میخواست همون لحظه زمین دهن وا کنه...دلم میخواست همون جا بمیرم... وقتی رفتی...به رفتنت خیره شدم...دلم میخواست صدات کنم بهت بگم برگرد...برگرد من تازه فهمیدم تو کی...ولی نمیتونستم... -محمدرضا ... -من میشناسمت...تو خانومم بودی... -برای چی بهم نگفتی... -نمیتونستم. صدایم را بلند تر کردم و با گریه میگفتم: -چرا نمیتونستی؟؟؟چرا تظاهر به فراموشی میکردی...چرا بهم دروغ گفتی...چرا اذیتم میکردی... فریاد زد: -نمیتونستم...نمیتونستم. -برای چی نمیتونستی؟؟؟؟ -دلم میخواست قبلش رفتارمو جبران کنم... -چی میگی محمدرضا؟؟؟حالت خوشه؟؟؟جبران چی؟؟؟؟ -من باهات بد رفتاری کردم و دلم نمیخواست اینطوری باشه...دلم میخواست اول رفتارمو درست کنم و بعد بهت بگم که من... حرفش را قطع کردم: -این حرفا چیه میزنی تو اگر همونجا بهم میگفتی که حافظتو به دست آوردی... -فاطمه زهرا... -محمدرضا یعنی من نمیفهمم؟؟؟؟؟ -من اینو نگفتم. -یعنی من درک ندارم که بدونم هر رفتاری که از تو سر زده بخاطر حافظه ی تو بوده؟؟؟؟؟ سرش را پایین انداخت و گفت: -عذر میخوام. -عذر چی؟؟؟؟؟؟؟ بهت گفته بودم هیچوقت بهم دروغ نگو... -حالا چیزی نشده که... لبخندی میان اشک هایش زدو گفت: -ببین الان من اینجام تو اینجایی...خونمون... سرم را پایین انداختم و سمت در رفتم. محمدرضا_کجا میری؟؟؟؟ -خونه. از جایش بلند شد آرام آرام سمت من آمدو گفت: -چرا خونه...اینجا...خب اینجا خونته... -محمدرضا من از شب اتوبان به اینور میدونستم که تو داری نقش بازی میکنی. فقط چیزی بهت نگفتم که خودت همچیو بهم بگی... سرش را پایین انداخت...ادامه دادم: -به کمی فکر کردن نیاز دارم... -فاطمه زهرا... -بله؟؟؟ -پیشم بمون. -خداحافظ... ... رمان رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید @dookhtaranehmohajjabe
کلاس تموم شده بود. سریع وسایل هایم را جمع کردم و بیرون رفتم. حنانه پشت سرم می دوید... -چقد تند میری وایساااا.... -ببخشید حنانه باید برم جایی. -کجا؟؟؟ -بعدا برات توضیح میدم. خداحافظ. -ای بابا خب وایسا باهم بریم. -دیرم شده خداحافظ. از حوزه بیرون رفتم. سوار تاکسی شدم و تا خانه رفتم. یک سره استرس داشتم. -آقا میشه یکن تند تر برین خیلی عجله دارم. -بله حتما. سرعت ماشین بالا رفت. اما ترسیدم. -ببخشید آقا اگر میشه آروم برید. -خانم خودتون گفتین سرعتمو زیاد کنم. -شرمنده.من از سرعت بالا میترسم حواسم نبود. -ای بابا. -آقا سر اتوبان پیاده میشم. چند دقیقه ی بعد سر اتوبان نزدیک کوچه مان پیاده شدم. قدم هایم یکی پس از دیگری پشت هم برمیداشتم. به سمت در می دویدم. کلید را درون قفل انداختم و در را باز کردم. پله هارا یکی پشت یکی پشت سر هم گذاشتم. جلوی در رسیدم. کلید را درون قفل انداختم و در را باز کردم. به محض اینکه در باز شد چهره ای را روبه رویم دیدم. بلند جیغ کشیدم... ... رمان رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید @dookhtaranehmohajjabe
سلام دوستان،خوبیت از همه دوستانی که درکانال دختران محجبه مارو همراهی می کنند تشکر و قدر دانی میکنم از این پس در کانال حکایت های کوتاه ،داستانک ،پند آموز ،رمان های امنیتی 🚨 ،رمان های مذهبی🕋 ،کلیپ های نظامی🪖 ،کلیپ های مذهبی📿 و استوری های نظامی🚓 و مذهبی🕋 و جوک های با مزه😂😍 گذاشته می شود از دوستان عزیزم می خوام که ما رو حمایت کنند که کانال نو نهال ما روز به روز بزرگ و بزرگتر شود لینک کانال رو به اشتراک بزارید تا به تعداد اعضا افزوده شود🌹 @dookhtaranehmohajjabe. ❤️❤️ آیدی بنده @God4131. 👑👑 آیدی مدیر @zahra1299. 👑👑👑 ❤️ 🧡 💛 💚 💙 💜 🤎 🖤 🤍 🔴 🟠 🟡 🟢 🔵 🟣 🟤 ⚫ ⚪ 🟥 🟧 🟨 🟩 🟦 🟪 🟫 ⬛ ⬜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°~🧕🏻✨ (: دراین‌زمانه‌ به‌خاطر‌حرف‌مردم‌تغییر‌نکن این‌جماعت‌هرروز‌تورا‌یک‌جور‌دیـگر میخواهند↓ ولی.. لبخند‌خالق‌را‌به‌هر‌حرفی‌ترجیج‌بدهـ..(: را‌عاشقانه‌انتخاب‌کن..🙂✌️🏽 @dookhtaranehmohajjabe
ڪے نامحرم‌تره⁉️ ▫️نمی‌دونم چرا خیلی از ما دخترا فکر می‌کنیم نامحرمی که فامیل باشه کمتر نامحرمه 📌اما نامحرمی که آشنا نباشه بیشتر نامحرمه😐😂 👈🏻درسته به خاطر رفت وآمد های فامیلی ممکنه ما ارتباط بیشتری با نامحرم های فامیل داشته باشیم اما این ارتباط نمیتونه از میزان نامحرمی پسر دایی یا پسرخاله کم کنه 📌اصلا ببینم ؛ اگه دو انسان که در قید حیات نیستن رو بهت نشون بدن و بگن که تشخیص بده کدوم مُرده تره تو میتونی بگی فلانی بیشتر مُرده🧐 ▫️حالا قصه ی نامحرمان عزیزه! بگو ببینم کدوم نامحرم تره ⚡️+حواسمون باشه فامیل هم نامحرمه درست به اندازه ی نامحرم های دیگه!☺️ 🤲💔 @dookhtaranehmohajjabe
عکاس ظهور باشیم ان شاءالله😉😍 @dookhtaranehmohajjabe
🌷   👈 به پسر پیغمبر ندیدم!... 💟⇐گاهی می‌شد از اینکه بعضی اینقدر بودند.😕 سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیده‌اند و تا دلت بخواهد خواب بودند، توپ بغل گوششان شلیک می‌کردی، نمی‌زدند. ☹️ 💟⇐ما هم می‌کردیم😌. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی👟 یا سر جایش نباشد، دیگر معطل نمی‌کردیم😜 💟⇐صاف می‌رفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»😁 دیگر خودشان از بودند، هنوز نپرسیده‌ایم: «پوتین ما را ندیدی؟😛» با عصبانیت می‌گفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.»🤨 و دوباره بلند می‌شد اما این همه ماجرا نبود. 💟⇐چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند می‌شد این دفعه می‌نشست:😒 «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟»🤨 جواب می‌شنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پیدا شد!»🤪😂 😅 😊😊😊😔😔😔 〰〰〰〰〰〰〰 اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج_اَلــــــسٰاعة 💔 @dookhtaranehmohajjabe
سیاهے اش...🖤 بلندے اش، گرمایش آرامش محض است❣ مشڪے بودنش آبے ترین آسمان من است.💙 همین که دارمش.. لذت داردونعمت بزرگیست..⛱ زینتم را میگویم چادر. ❤️ اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج_اَلــــــسٰاعة 💔 @dookhtaranehmohajjabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان🌹♥️من ممکنه از امروز به بعد یا فعالیت نکنم یا کم فعالیت بکنم😔😔چون درس هامون شروع شده. یه وقت لفت ندید ها😘🦋🌹قول میدم بعد از مدرسه ها یه عالمه فعالیت کنم🤩🤩🤩دوستون دارم خدانگهدار 👋👋❤️♥️🌹
تمدن صلح آمیز اربعین.mp3
28.91M
؟ (نسخه فارسی) از صفر تا صد، همه‌ی آنچه که باید درباره‌ی بدانیم؛ ـ بررسی بُعد تاریخی اربعین! ـ بررسی بُعد بین‌المللی اربعین! ـ بررسی بُعد سیاسی و اجتماعی اربعین! ـ بررسی بُعد آخرالزمانی و معنوی اربعین! 🎤
💡 •یه‌استاد‌داشتیـم‌مےگفت: + اگه درس‌مےخونین‌بگین‌برا‌امام زمان اگه‌ مهارت‌ڪسب‌مےکنین‌نیتتون‌باشه براےمفید‌بودن‌تو دولت‌امام‌زمان♥️🌱 اگہ ورزش‌مےکنین‌امادگے‌براے دوییدن‌توحکومت‌ڪریمه‌آقا‌باشه اینجورے میشیم⇓ سـرباز‌قبل‌از‌ظهـور :) ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَࢪج°•🌱📿•° @dookhtaranehmohajjabe زمان مذهبی
[•🌿😌•] بانۅ‌زینب‌سلیمانےمیگوید . .🌸! حجابتان‌راحفظ‌ڪنید‌🙂 تادشمن‌آتـش‌بگیـرد...!" @dookhtaranehmohajjabe مذهبی