eitaa logo
دختران محجبه
900 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿♥️🌿 ♥️🌿 🌿 ‼️ 📚 ــــــــــــــــ «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را ميبيني در حالي که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و ميگويند: واي بر ما، اين چه کتاب است که هيچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر ميبينند و پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند » صفحات را كه ورق ميزدم، وقتي عملي بسيار ارزشمند بود، آن عمل، درشت تر از بقيه در بالاي صفحه نوشته شده بود. در يكي از صفحات، به صورت بسيار بزرگ نوشته شده بود: كمك به يك خانواده فقير شرح جزئيات و فيلم آن موجود بود، ولي راستش را بخواهيد من هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمك كرده باشم! يعني دوست داشتم، اما توان مالي نداشتم كه به آنها كمك كنم. آن خانواده را ميشناختم. آنها در همسايگي ما بودند و اوضاع مالي خوبي نداشتند. خيلي دلم ميخواست به آنها كمك كنم، براي همين يك روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضاي فاميل كه وضع مالي خوبي داشتند مراجعه كردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اينكه چقدر در مشكالت هستند، اما آنها اعتنايي نكردند. حتي يكي از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كار بزرگترهاست. آن زمان من 15 سال بيشتر نداشتم، وقتي اين برخورد را با من داشتند، من هم ديگر پيگيري نكردم. اما عجيب بود كه در نامه عمل من، كمك به آن خانواده فقير ثبت شده بود! به جوان پشت ميز گفتم: من كاري براي آنها نكردم!؟ او گفت: تو نيت اين كار را داشتي و در اين راه تلاش كردي، اما به نتيجه نرسيدي. براي همين، نيت و حركتي كه كردي، در نامه عملت ثبت شده. البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود. هرجايي كه دوست داشتم كار خوبي انجام دهم ولي امكانش را نداشتم، اما براي اجراي آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ولي خدا را شكر كه نيت هاي گناه و نادرست ثبت نميشد. در صفحات بعد و جاي جاي اين كتاب مشاهده ميكردم كه چنين اتفاقي افتاده. يعني نيتهاي خوب من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهاني که هيچ منفعتي برايم نداشت از بين رفته! به قول معروف: آش نخورده و دهان سوخته. هرچه جلو ميرفتم، نامه عملم بيشتر خالي ميشد! خيلي از اين بابت ناراحت بودم. از طرفي نميدانستم چه كنم. اي كاش كسي بود كه ميتوانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد. جوان پشت ميز ادامه داد: وقتي اعمال شما بوي ريا بدهد پيش خدا ارزشي ندارد. كاري كه غير خدا در آن شريك باشد به درد همان شريك ميخورد. اعمال خالصت را نشان بده تا كار شما سريع حل شود. مگر نشنيده اي: «اَ َال ُ عمال بِالنيات. اعمال به نيتها بستگي دارد.» .رسول گرامي اسالم در نهج الفصاحه، ص593 ميفرمايد: «خداي والا ميفرمايند: وقتي بنده من كار نيكي اراده كند و نكند(يا نتواند انجام دهد) آن را يك كار نيك براي وي ثبت ميكنم...» @dookhtaranehmohajjabe
🌿♥️🌿 ♥️🌿 🌿 ‼️ 📚 ــــــــــــــــ «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را ميبيني در حالي که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و ميگويند: واي بر ما، اين چه کتاب است که هيچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر ميبينند و پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند » صفحات را كه ورق ميزدم، وقتي عملي بسيار ارزشمند بود، آن عمل، درشت تر از بقيه در بالاي صفحه نوشته شده بود. در يكي از صفحات، به صورت بسيار بزرگ نوشته شده بود: كمك به يك خانواده فقير شرح جزئيات و فيلم آن موجود بود، ولي راستش را بخواهيد من هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمك كرده باشم! يعني دوست داشتم، اما توان مالي نداشتم كه به آنها كمك كنم. آن خانواده را ميشناختم. آنها در همسايگي ما بودند و اوضاع مالي خوبي نداشتند. خيلي دلم ميخواست به آنها كمك كنم، براي همين يك روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضاي فاميل كه وضع مالي خوبي داشتند مراجعه كردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اينكه چقدر در مشكالت هستند، اما آنها اعتنايي نكردند. حتي يكي از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كار بزرگترهاست. آن زمان من 15 سال بيشتر نداشتم، وقتي اين برخورد را با من داشتند، من هم ديگر پيگيري نكردم. اما عجيب بود كه در نامه عمل من، كمك به آن خانواده فقير ثبت شده بود! به جوان پشت ميز گفتم: من كاري براي آنها نكردم!؟ او گفت: تو نيت اين كار را داشتي و در اين راه تلاش كردي، اما به نتيجه نرسيدي. براي همين، نيت و حركتي كه كردي، در نامه عملت ثبت شده. البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود. هرجايي كه دوست داشتم كار خوبي انجام دهم ولي امكانش را نداشتم، اما براي اجراي آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ولي خدا را شكر كه نيت هاي گناه و نادرست ثبت نميشد. در صفحات بعد و جاي جاي اين كتاب مشاهده ميكردم كه چنين اتفاقي افتاده. يعني نيتهاي خوب من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهاني که هيچ منفعتي برايم نداشت از بين رفته! به قول معروف: آش نخورده و دهان سوخته. هرچه جلو ميرفتم، نامه عملم بيشتر خالي ميشد! خيلي از اين بابت ناراحت بودم. از طرفي نميدانستم چه كنم. اي كاش كسي بود كه ميتوانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد. جوان پشت ميز ادامه داد: وقتي اعمال شما بوي ريا بدهد پيش خدا ارزشي ندارد. كاري كه غير خدا در آن شريك باشد به درد همان شريك ميخورد. اعمال خالصت را نشان بده تا كار شما سريع حل شود. مگر نشنيده اي: «اَ َال ُ عمال بِالنيات. اعمال به نيتها بستگي دارد.» .رسول گرامي اسالم در نهج الفصاحه، ص593 ميفرمايد: «خداي والا ميفرمايند: وقتي بنده من كار نيكي اراده كند و نكند(يا نتواند انجام دهد) آن را يك كار نيك براي وي ثبت ميكنم...» @dookhtaranehmohajjabe
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" - سلام محمد. + سلام عطیه بانو. خوبی؟ - خوبم. تو چطوری؟ + شکر. منم خوبم. عسلِ بابا چطوره؟ - خوبه. سلام می رسونه. + خب خدا رو شکر. سلام منو بهش برسون. چه خبرا؟ - هیچی. سلامتی. کِی میای خونه؟ + ان شاءالله شب میام. - خیلیم عالی. + مزاحمت نشم... - شما مراحمی. + کاری نداری؟ - نه. مراقب خودت باش. + چشم. تو هم مراقب خودت و اون فسقلی باش. - یا علی. + علی یارت. گوشیو قطع کردم و رفتم پائین. به بچه ها گفتم بیان اتاقم. رفتم اتاقم و منتظر شدم. چند دقیقه بعد، بچه ها اومدن. + خب امیر جان! درباره ی محسن و خواهرش تحقیق کردی؟ - بله آقا. + خوبه. تعریف کن. - آقا همون سالی که از محله ی شما میرن، پدر و مادرشون از هم جدا میشن. خواهر و مادر محسن از لحاظ روحی، خیلی بهم می ریزن. خودشم که بدتر از اونا. واسه همینم، مهاجرت می کنن انگلستان. اما وضع مالیشون خوب نبوده. خودش و خواهرش هم درس می خوندن و هم کار می کردن و به زور می تونستن خرج خودشونو در بیارن. مادرشون هم مریض بوده و هزینه ی درمانش خیلی بالا بوده. تا اینکه محسن اتفاقی تو دانشگاه با الکساندر آشنا میشه. الکساندر هم ازش می خواد در اعضایِ پول، برگرده ایران و جاسوسی کنه و اطلاعاتی که می خواد رو در اختیارش بزاره. اونم قبول می کنه و همراه خواهر و مادرش برمیگرده ایران. خودش و خواهرش خیلی زرنگ و اجتماعی بودن و روابط عمومیشون عالی بوده. برای همینم خیلی جاها میرن و کلی اطلاعات مهم و ارزشمند به دست میارن. الکساندر هم طبق قولش، از نظرِ مالی تامینشون می کنه. الان یه آپارتمان تو بهترین جایِ تهران دارن. به همراه دوتا ماشین مدل بالا و گرون قیمت. هزینه ی درمان مادرشون هم به راحتی پرداخت می کنن. البته الکساندر بهشون قول داده براشون اقامت انگلستانو هم بگیره. + دستت درد نکنه امیر جان. کارت عالی بود. - چاکریم. + رسول تو چیکار کردی؟ - آقا منم همون طور که خودتون گفتین، لپتاب الکساندر رو ویروسی کردم. تا فلشش نکنه، درست نمیشه. + آفرین رسول. یادم باشه واسط تشویقی رد کنم. با ذوق گفت: جدی آقا؟ + نه، شوخی کردم. حسابی پکر شد. همه خندیدیم. حتی رسولم خندش گرفت. لبخندی زدم و گفتم: ان شاءالله بعد از پایان این پرونده، واسه همتون تشویقی رد می کنم. خسته نباشین. برین به کاراتون برسین. بچه ها هر کدوم، رفتن سرِ کار خودشون. منم سوئیچ موتورمو برداشتم و بعد از خداحافظی از همه، رفتم خونه... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی کپی فقط با ذکر نام نویسنده و لینک کانال آزاد✅ پ.ن: و باز هم رسول ضایع می شود.😐✋🏻💔🤦🏻‍♀😂 لینک کانال👇🏻 @dookhtaranehmohajjabe
به حسینیه که رسیدیم داخل شدیم ..... زینب و ریحانه دوییدن اومدن طرفمون گفتن نگران تون شدیم کجا رفته بودین خداروشکر که سالمین دور برم رو که نگاه کردم چند خانم با چند دختر جوان چادری دور هم حلقه زده بودن حرف هایی از حجاب و چادر وپوشش منم طوری که متوجه نشن نشستم و به حرف های اونا گوش کردم صدای اذان بلند شد اونا هم بلند شدن تا وصو بگیرن منم رفتم سمت وضو خونه وضو گرفتم یک چادر برداشتم ایستادم به نماز خواندن .... الله الاکبر بعد از تمام شدن نمازم فکرم همش پیش اون حرف ها بود چشمم به همون خانومی که با چند تا دختر حلقه زده بودن افتاد رفتم پیشش و سلام کردم گفتم می خوام بیشتر درباره حجاب شهدا بدونم که چرا اینقدر حجاب برای شهیدان ارزش داشته جواب سلامم رو داد گفت: شهیدا برای حفظ حرم بی بی زینب( س) رفتن و جون خودشونو در راه دفاع حرم دادن که مبادا دست کسی بیفته حالا بزار یه سوال ازت بپرسم ؟؟ اگه از کسی که خیلی دوسش داریدهدیه ای بگیری با اون هدیه چه جوری برخورد می کنی؟؟ خب نمیزارم کسی بهش دست بزنه خیلی مراقبش هستم جای خوب میزارمش گفت حالا اگه حضرت زینب یه هدیه بهت بده همین جوری ازش مراقبت میکنی گفتم: بله با کمال میل گفت : چادرت رو حفظ کن هدیه حضرت زینب چادر هستش # چادر #چ : چهره #آ: اسمانی #د: دختر #ر: رسول خدا شهدا به خاطر همین چادر جنگیدن که مبادا از سر خواهران مسلمان بیوفته بابت توضیحشون تشکر کردم واقعا حرفاش روم تاثیر گذاشت .راه افتادم سمت فاطمه اینا داشتن..... ادامه دارد.......................