eitaa logo
دختران محجبه
947 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" نشستم پشت میزم... هنوزم از دست خودم عصبانی بود...😤 آخه چرا باید با دیدن یه خانم نامحرم... یه حس عجیب بیاد سراغم؟!🤨 اما... اما دست خودم نبود...😓 سعی کردم فراموشش کنم...🙃 یهو یه نفر از پشت، محکم زد رو شونم...😨 خیلی ترسیدم... مثل برق از جام پریدم... برگشتم عقب... رسول بود... خیلی حرصم گرفت...😤 اولش خواستم بگم ذهرمار... اما با خودم فکر کردم شاید اومده تلافی کنه... تو این شرایط بهتر بود چیزی نگم... + جانم رسول...؟!😶 - جانم نه...😐 جونِ دلم...😝🤣 به آقا محمد میگی جونِ دلم... بعد به من میگی جانم...!😑💔😂 + ذهرمار...😐 مسخره بازی درنیارا...😶 خودت خوب می دونی حواسم نبود...😑 - اِ...😳 پس ذهرمار... آره...؟!🤨 تازه وقتی خواستم شنود رو هم چک کنم، یه چیزایی گفتی...🙄 باشه...🙃 خودت خواستی...😏 دستاشو گذاشت رو شونه هامو و نشوندن رو صندلی و سفت گرفتم... انصافا زورش زیاد بود...😕 - بچه ها بیاین...😁 + چیکار می کنی؟!😓🙄😬 - دیگه آقا محمدم نیست که نجاتت بده...😁 + رسول... - جونِ دلم؟!🤣 + کوووففتتت...😠 ولم کن... کارام مونده...😫 همه اومدن سر میزم... سعید گفت: از کِی تا حالا به آقا محمد میگی جونِ دلم؟!🤨😂 ای خداااا...😩 باز اینا سوژه جدید پیدا کردن...🤦🏻‍♂ فرشید گفت: منم اگه عاش... می دونستم می خواد چی بگه... اگه اینو می گفت، دیگه آبرو برام نمی موند...😨 سریع یه نیشگون محکم ازش گرفتم... - آخخخ...😓 چته تو؟!😐 همه عاشق میشن مهربون میشن، این واسه من فاز عصبانیت بر می داره...😑 بچه ها با چشمای گرد شده و دهن باز نگام می کردن... ای خدا بگم چیکارت نکنه فرشید...😬😤 بدبخت شدم...🤦🏻‍♂😭 سعید با شیطنت گفت: پس تو هم آره...😉 چرا زودتر به ما نگفتی؟!☹️ + چی میگی تو؟!😐 این فرشید همین جوری الکی یه چیزی واسه خودش میگه...😒 فرشید سریع گفت: الکی نمیگم...😶 خودم تو جلسه حواسم بهت بود...😏 چند ثانیه ناخواسته به خانم امینی نگاه کردی... بعد از اون دیگه کلا رفتی تو هپروت...✋🏻🤣 این یعنی عاشق شدی...🙃 من خودم تجربش کردما...😶 + برو بابا تواَم...😒 برین این ذهنای مریض و منحرفتونو درست کنین...😑 رسول گفت: ببین... تو شاید بتونی به ما دروغ بگی...😶 اما به خودت، هرگز...🙃☝️🏻 با خودت که دیگه رودربایستی نداری...😒 امیر گفت: چرا مقاوت می کنی داداش من؟!😐 + ببین تو خودت هنوز مجردی ها...😏 پس دیگه بیشتر از این دهن منو وا نکن...😊😐 دیگه چیزی نگفت...😂 رسول گفت: اول تو رو داماد می کنیم، بعد میریم سراغ امیر خان...😌😁 امیر هم گفت: اصلا من تا شیرینی عروسی تو رو نخورم، ازدواج نمی کنم...😁 + ای بابا...😬 بسه دیگه...😶 برین پِی کارتون...😒 رسول با خنده گفت: اوه اوه...😶 داداشمون عصبی شد...🤣 وقت دنیا رو می گیری با این عصبی شدنات...😂 بقیه بچه ها هم آروم خندیدن... + شما هم وقت دنیا رو می گیرین با این ذهنای منحرفتون...😑 منحرفا...😐😤 رسول گفت: بیا...😑 باز این حرف کم آورد...😶 از دیالوگ من استفاده کرد...🙄 + دیالوگت مثل میزته که انقدر روش حساسی؟!😑 - تو این طوری فکر کن...😶😂 هنوزم دستاش رو شونه هام بودن... برگشت سمت بقیه و گفت: خب حالا لباس چی بپوشیم واسه عروسی؟!🤔 از الان بگین...☝️🏻 همه ست باشیم...😌😝😂 رسمی یا اسپورت؟!🧐 امیر گفت: اینو آقا داماد باید بگن...😁 بالاخره عروسی ایشونه دیگه...😄 فرشید نزدیکم شد و گفت: داداش... خودت کدومو می پسندی؟!😙 رسمی یا اسپورت؟!🤓 + لا اله الا الله...🙄😡 رسول گفت: اوه اوه...😶 بچه ها من اینو می شناسم...😬 این وقتی قرمز میشه، یعنی اوضاع خطریه...😬🤭 الفرار...🤣 همه شون فرار کردن و رفتن سر میزاشون... نفس راحتی کشیدم... هوووففففف...😓 الهی شکر...🙃 بالاخره از دستشون راحت شدم...😊😤🙄 نفس عمیقی کشیدم... حرف رسول تو سرم اِکو شد... - ببین... تو شاید بتونی به ما دروغ بگی...😶 اما به خودت، هرگز...🙃☝️🏻 با خودت که دیگه رودربایستی نداری...😒 راست میگه... شاید... شاید واقعا عاشق شدم... نه... اصلا ولش کن... آقا محمد اومد پائین و رفت خونشون... یه جور خاصی نگام می کرد... مشغول کار شدم و سعی کردم اتفاقات امروز رو فراموش کنم... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی کپی فقط با ذکر نام نویسنده و لینک کانال آزاد✅ پ.ن1: جونِ دلم؟!😁🤣 پ.ن2: امیر ضایع شد...😂 پ.ن3: بفرما...😶 سعی کرد فراموش کنه...😕😄 بعد هِی بگین عاشق شده...😐😂 لینک کانال👇🏻 @dookhtaranehmohajjabe