دوست بزرگواری از دنبال کنندگان کانال، در نقد پست قبلی، مطلبی را خاطرنشان کردند که با کسب اجازه از ایشان در اینجا نقل میکنم تا دیگر نظرات و نکات نیز دیده بشه و امکان داوری فراهم بشه. تبعا خود بنده نیز در نقد نقد این دوست عزیز و همراه نکاتی دارم که خواهم نوشت.
به هرحال ایشان فرمودهاند:
سلام علیکم. این پیام آخرتون رو دیدم. بحث از اراده رو نباید در فلسفه ی اسلامی ذیل بحث از عقل نظری بنگرید. باید این بحث رو در علم اخلاق اسلامی دنبال کنید. برای رهیافت هایی که از نویسندگان غربی مثال زدید حتما توصیف ها و معادل های خوب و بدی در کتب اخلاقی پیدا می کنید. بنای حکمای ما به دلایل مختلف بر اختصار بوده است. به نظر می رسد عمده ی این اراده ها که معطوف به حوزه ی خاصی مثل قدرت یا خود یا ... هستند دچار افراط و تفریطند و در علم اخلاق متصف به تهور یا بی شرمی هستند. البته در اخلاق عرفانی و صوفی احتمالا معادل های شبیه تری وجود دارد.
فلسفه را نمی شود عملی کرد. فلسفه باید به مرحله ای از هستی خود برسد که عملی بشود یعنی دلالت های عملی حضور مفاهیم وجودی در فرهنگ خود را نشان دهند و پی گیری این دلالت ها با پی گیری و تفصیل دادن به اخلاق کاربردی، عقلی، عرفانی و دینی برای ما ضرورت پیدا کند. الان همان موقع است. بحث تاریخی لازم دارد. ملاصدرا اصالت وجود را در موقع تاریخی خودش تدوین کرده بود و علامه ی طباطبایی وجود را به حقیقی و اعتباری تقسیم کردند و البته معنای این تقسیم در قدیم هم وجود داشت. وجود اعتباری یعنی وجود ارادی. بدین ترتیب اراده مثل بسیاری از مفاهیم اصیل دیگر هم چون علم و کثرت و فعلیت و وجوب و حتی مزاج در مرکز اندیشه ی فلسفی قرار دارند.
اگر اراده معطوف به خود هستی به منزله ی وجود بی نهایتی که در هیچ شأنی نمی شود از آن غافل بود تعریف شود تقریبا در معتدل ترین ساحت وجودی خودش قرار می گیرد و تبدیل به ورد واحد می شود. وجود ناب انضمامی ترین امری است که می توان تصور کرد و به آن توجه کرد در عین این که مفهومش انتزاعی ترین مفهوم است. برای تقریب به ذهن این قضیه می تونیم و بلکه شاید باید از مفهوم نور استفاده کنیم. نور حتی در جسم هم اصل و اساس هستی اون هست. بخش غیر نورانی جسم بیش تر شبیه عدم هست. می شود در هر موجودی سویه ی نورانی آن را دید در پیوند با همه ی هستی و می توان هم سویه ی ظلمانی آن را دید یا به تعبیر دیگر می توان وجود را ساری در همه ی موجودات دید و با آن همه ی موجودات را هم دید و می توان موجودات را در سایه ی ماهیت های محدودشان دید. اراده و اعتبار وجودی به همین معنی است. از حیث فلسفی و عقلی می توان جهان را وجود اعتبار کرد و می توان ماهیت اعتبار کرد. نباید جهان را ماهیت اعتبار کرد بلکه باید آن را وجود اعتبار کرد زیرا جهان واقعا وجود است و ماهیت ها حدود یا مظاهر وجود هستند. همان ها که شما به آن ها انضمامی می گویید باید از غلبه ی آن ها بر نگاه خودمان به سوی وجود و وجودات ناب الهی فرار کنیم و نباید در آن ها بمانیم و به آن ها اکتفا کنیم. نباید سکون در این نگاه باصطلاح انضمامی را تئوریزه کرد.
سرتان را درد نیاورم. گفتمان های غربی دو گانه ساز است و یک چیز را به قیمت نفی چیز دیگر می خواهد. می گوید دیگر وجود بس است بیایید از معرفت بحث کنیم و بعد می گوید دیگر معرتف هم بس است بیایید از زبان و اراده و اعتبار سخن بگوییم. ولی در جهان اسلام تلاش این بوده است که اصل تزاحم که در دنیای مادی یک اصل فراگیر تلقی می شود با تلاش و اراده ی اخلاقی و از طریق نگاه معنوی به کثرت در این عالم به چالشی از طرف عموم انسان ها کشیده شود. در جهان اسلام ادبیات فلسفی ادبیات نزول و صعود است. یک حقیقت است که گاهی در قالب هستی و گاهی در قالب معرفت و گاهی در قالب عمل و اراده ظهور می کند. کاربرد این نگاه توحیدی این است که از اصالت پیدا کردن رقابت ها و دوئیت ها و تضاد ها جلوگیری می کند.
نظریههای سیاسی در برخی موارد، بهمنظور نزدیکترشدن به امر واقع و انضمامیشدن، موضوعاتی را در دال مرکزی خود قرار میدهد و با همان عنوان شناخته میشوند؛ نظریههای عدالت از آن جمله است. نظریههای عدالت یکی از پایههای مهم مطالعات دولت هستند؛ هیچ دولتی نمیتواند بدون اخذ نسبت با عدالت اجتماعی، یک نظریهی کامل برای دولتسازی محسوب شود. ازاینرو بهمنظور مواجههی انضمامیتر با مقولهی #دولتسازی، مروری خواهیم داشت به نظریههای عدالت و نظریهپردازان مهم این عرصه. نخستین متفکر صاحب سبک در این عرصه، «آمارتیا سن» هست که به چند دلیل بر دیگر نظریهپزدازان صاحب نام همچون جان رالز اولیت دادهام.
تلاش میکنم در قالب پستهای کوتاه، چکیدههایی از آرای آمارتیا سن در کتاب اندیشهی عدالت را تقدیم همراهان عزیز کنم؛ امید آنکه در توسعهیزمینههای مساحمت نظری در باب عدالت شریک شده باشم.
#آمارتیا_سن
#نظریه_عدالت
#کتاب_اندیشه_عدالت
⭕️ قطعهی اول: عدالتگرایی واقعبینانه
آمارتیا کومار سن، استاد فلسفه و اقتصاد در دانشگاه هاروارد است که نوبل اقتصاد را در سال 1998 به خود اختصاص داد. شهرت او مرهون مطالعهاش در حوزهی اقتصاد رفاهی و توسعهی انسانی است و چون در باب عدالت و دموکراسی نظرات دامنهداری عرضه کرده است، در مطالعات دولتپژوهی میتواند مورد تامل قرار بگیرد. اهمیت این مطالعه را میتوان به تلاش وی برای ایجاد همگرایی در مسیر دستیابی حداکثری به آزادی و عدالت توأمان از طریق توسعهی آگاهی انسانی نسبت داد.
دغدغهی آمارتیا سن در کتاب «اندیشهی عدالت»، پیجویی راهی برای مواجهه با آندسته از بیعدالتیهاست که راهحل روشنی دارند. لذا او میکوشد تا میان «عدالتخواهی کمالگرایانه» با «عدالتخواهی واقعبینانه» فاصله بگذارد و همت خود را صرف حل «ناعدالتیهای چارهپذیر» نماید. شاید بتوان این رویکرد در آرای سن را نقد نگاه افلاطونی و اتوپیایی به عدالت دانست و در زمرهی نوارسطوگرایی در عدالت قرار داد؛ تمایلی که بیشتر در آرای فیلسوفان سیاسی جماعتگرا (communitrianism) ظهور و تجلی داشته است.
دلیل انتخاب این رهیافت در نزد آمارتیا سن این است که ناعدالتیهای آشکارا درمانپذیر، هویداتر از آن هستند که انکار شوند و همین مطلب مبارزه با بیعدالتی را به یک جریان نیرومند سیاسی تبدیل میکند و دستیابی به آن را ممکن میسازد. وی معتقد است که تحقق عدالت زمانی ممکن است که بیعدالتی قابل درک باشد و برای چیرهشدن بر آن عزم عقلانی پدید بیاید.
#آمارتیا_سن
#نظریه_عدالت
#کتاب_اندیشه_عدالت
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/
https://virgool.io/@mhtaheri
آنچه منطقا ما را برمیانگیزد، نه صرف تمیز نابسندگی کمال عدالت در جهان - که اندک از ما چشمداشت آن داریم - که وجود بی عدالتیهایی آشکارا چارهپذیر پیرامونمان است که در پی زدودنشانایم...
فارغ از درک و احساس بیعدالتیهای بارز و چیرگیپذیر، مردم پاریس موفق به تسخیر باستیل نمیشدند؛ گاندی با امپراتوری بریتانیا .... سرشاخ نمیشد؛ مارتین لوتر کینگ... آستین برای برچیدن برتری سفیدها بالا نمیزد. آنها نه در پی تحقق جهانی کاملا عادل... که در پی زدودن بیعدالتیهای بارز آن بودند، در حد توانی که داشتند. تمیز بیعدالتی درمانپذیر، نه فقط انگیزهای برای تامل بر سر عدالت و بیعدالتی، که گرانیگاهی در نظریهی عدالت است.
صص. 13-14
ما میبایست در مورد نوع عقلورزی معمول در ارزیابی مفاهیم اخلاقی و سیاسی، نظیر عدالت و بیعدالتی نیز پرسشگر باشیم. تشخیص بیعدالتی یا آنچه در کاهش یا زدایش آن اثرگذار است، چگونه عینیت مییابد؟ آیا اقتضای چنین تشخیصی، بیطرفی (بهمعنایی خاص) نظیر دلکندن از منافع شخصی است؟ آیا این تشخیص مستلزم بازسنجی برخی رفتارها نیز هست؛ رفتارهایی حتی رسته از نفع شخصی، اما بازتابدهندهی پیشپنداشتها و پیشداوریهایی که در مواجههی عقلانی... پایدار نخواهند بود؟ بالاخره خردمندی و خردپذیری چه نقشی در فهم الزامات عدالت دارند؟
ص. 15
هدف این نظریه بیشتر تشریح شیوهی حرکت در مسائل مرتبط با بهسازی عدالت و زدودن بیعدالتی است، نه ارائهی راهحلهایی برای مسائلی معطوف به ماهیت عدالتی کامل و بیکموکاست. این امر تفاوت بارزی با نظریههای مشهور عدالت در فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاست معاصر دارد...
اولا، نظریهی عدالتی که بتواند مبنایی برای عقلورزی عملی باشد، باید به چگونگی کاهش بیعدالتی و پیشبرد عدالت بپردازد، نه صرفا چهرهپردازی از جوامعی کاملا عادل...
ثانیا، بحث جاری، احتمال وجود براهینی شاخص در پیوند با عدالت را پی میگیرد...
ثالثا، بیعدالتیهای درمانپذیر، میتوانند کاملا مرتبط با مرزشکنیهای رفتاری باشند تا نارساییهای نهادی. عدالت در نهایت با معیشت مردمان سروکار دارد، نه صرفا با ماهیت نهادهای پیرامون آنان. درحالیکه بسیاری از نظریههای محوری عدالت عمدتا بر چگونگی نهادهای عادل چشم میدوزند و نوعی نقش حاشیهای برای خصایل رفتاری قائلاند.
ما در فرآیند پیشبرد عدالت، همواره دستاندرکار مقایسهایم... (نظیر استضعاف زنان... امکانات پزشکی در بخشهایی از آفریقا یا آسیا... فقر و گرسنگی مزمن)... چه بسا وفاق بر سر نقش تغییرات در کاهش بیعدالتی و حتی اعمال موفقیتآمیز آنها، آنچه را که عدالت کامل بتوان نامید، نصیبمان نسازد.
صص. 17-19
⭕️ ایجاد فرصتهای برابر برای دسترسی به امکانات اجتماعی
❇️ مباحث آمارتیا سن پیرامون عدالت را میتوان «نظریهی قابلیت انسانی» (human capabilities) نامید. اگرچه تخصص وی بیشتر در حوزهی «اقتصاد رفاه» است، اما این تاملات، سویهی عدالت به خود گرفته و در فرآیند بازبینی در مبانی و فرضیههای «دولت رفاهی» به کار آمدهاند. نقشی که نظریهی قابلیت انسانی در بهینهنمودن آکسیومهای دولت رفاهی از خود نشان داده، توجه به این نظریه را در دولتپژوهی حائز اهمیت ساخته و بهدلیل جدیبودن نظریهی دولت رفاهی در حال حاضر، مطالعهی آن را حائز اولویت کرده است.
❇️ دغدغهی آمارتیا سن، بهدلیل خاستگاه شرقیاش، معطوف به مسائل اقتصادی جهان سوم است؛ لذا برای او، اخلاق در اقتصاد جایگاه برجستهای دارد. او فلسفه و اقتصاد را در هم میآمیزد و راهبردهای سیاسی ناظر به عمل ارائه میکند؛ لذا به ادبیات حکمرانی بسیار نزدیک است.
❇️ توجه به مولفهای همچون «داشتن فرصتهای برابر در بهرهمندیهای اجتماعی» دیدگاه اقتصادی سن را به نظریههای عدالت در فلسفهی سیاسی و #دولتسازی گره زده است. بهنظر سن، برای سنجش رفاه در یک جامعه صرفا نمیتوان به شاخص «درآمد» توجه کرد، بلکه بهرهمندی اعضای جامعه از «سلامت» و «آموزش» را نیز به اندازهی میزان درآمد باید جدی گرفت. جامعهای که در حوزهی سلامت و آموزش فرصتهای برابر ایجاد کرده باشد، شاخص #توسعه_انسانی بالاتری را به خود اختصاص خواهد داد.
#آمارتیا_سن
#نظریه_عدالت
#کتاب_اندیشه_عدالت
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/
https://virgool.io/@mhtaheri