eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
802 دنبال‌کننده
366 عکس
47 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ "جغرافیای تاریخی" مکتب و رویکرد جغرافیاگرایی در ، گاهی تحت عنوان "جغرافیای تاریخی" (Historical geography) نیز شناخته می‌شود. به‌طور خلاصه این دیسیپلین دانشی عبارت است از علمی که تأثیر محیط جغرافیایی را بر وقایع تاریخی، سیر تکامل دولت‌ها و تغییرات مرزی‌شان و تاریخ اکتشافات جغرافیایی را بیان می‌کند. البته باید توجه داشت که جغرافیای تاریخی، شعبه‌ای از دانش جغرافیا شناخته می‌شود. به‌عبارت‌بهتر باید بگوییم که در رویکرد جغرافیاگرایی به فلسفه‌ی تاریخ، با یک مطالعات میان‌رشته‌ای روبه‌رو هستیم که جغرافیای تاریخ می‌تواند بخشی از این مطالعات را فراهم آورد. می‌تواند کمک کند تا بفهمیم چگونه تغییر مرزها، قرار گرفتن یک ملت و فرهنگ در نقطه‌های ژئوپولیتیکی، تقسیمات کشوری، تنوع ویژگی‌های خاک و آب در یک کشور و ... در فرآیند و ملت_سازی آن جغرافیا موثر واقع شده است. جغرافیای تاریخی یاری‌گر ما در این مساله است که دارایی‌های تاریخی خودمان را - از حیث جغرافیایی - بدانیم و محترم بشمریم و در محاسبات‌مان به‌حساب آوریم. برای مثال، در دولت‌سازی اسلامی باید توجه داشت که امر طبیعی قرارگرفتن در بین دو مرز آبی خزر و خلیج فارس، تا چه اندازه می‌تواند اقتدارآفرین باشد؟ قرارگرفتن در یک نقطه‌ی ژئوپولیتیکی که 600 میلیون نفر در شعاع همسایگی‌اش قرار دارند، چگونه می‌تواند یک منبع قدرت برای دولت‌سازی اسلامی به‌حساب آید؟ تنوع فرهنگی و قومیتی، فاصله‌ی دما در یک زمان از تا تا چه اندازه می‌تواند به‌عنوان یک منبع قدرت برای معماری نظام سیاسی مورد توجه قرار بگیرد؟ وقتی در مقیاس فلسفه‌ی تاریخ به‌سراغ دولت‌سازی می‌رویم، با استفاده از ظرفیت‌های رهیافت جغرافیاگرایی می‌توانیم منابع قدرت برای دولت‌سازی را - از حیث ژئوپولیتیکی - احصا نماییم؛ به‌ویژه آن‌که تغییرات مرزی و تغییرات تقسیمات کشوری در گذشته‌ی تاریخی و آثار ناشی از آن در حوزه سیاست، یک تجربه‌زیسته‌ی تاریخی بسیار گران‌سنگی است که در تصمیم‌گیری به کمک دولت‌سازان می‌آید. لینک جغرافیای تاریخی در ویکی‌پدیا: https://en.wikipedia.org/wiki/Historical_geography @doranejadid
⭕️ "جغرافیای تاریخی" و مساله‌ی "تمدن نوین اسلامی" یکی از الزامات استفاده از رهیافت جغرافیاگرایی و مراجعه به جغرافیای تاریخی، نسبت انقلاب اسلامی، دولت‌سازی اسلامی و تمدن نوین اسلامی است. پرواضح است که حرکت انقلاب اسلامی را به‌کم‌تر از یک حرکت تمدنی نمی‌توان تحلیل کرد؛ ادله‌ی این مدعا در طول زمان ارائه خواهند شد. لذا تاثیر یک فرهنگ در جغرافیای پیرامونی خودش، یکی از مساله‌هایی است که در جغرافیای تاریخی می‌توان آن را به‌بحث گذشت و از آن بصیرت گرفت. برای مثال؛ ایران بزرگ و عزیز ما، در گذشته‌ی تاریخی یک محیط تمدنی تجربه‌شده‌ی تاریخی دارد. مشخصا در منطقه‌ی آسیای میانه، هم‌اینک می‌توان از حوزه‌ی تمدنی ایران سخن گفت. دولت‌سازی اسلامی در نوبت اکنون ما چه طرح و برنامه و بصیرتی نسبت به استفاده از ظرفیت‌های حوزه‌ی تمدنی ایران در آسیای میانه دارد؟ دولت‌سازان جوان در این راستا چه ایده و فکر و طرح و برنامه‌ای دارند و چه ابتکاری می‌توانند در این زمینه به خرج بدهند؟ این مساله زمانی برای ما حساس می‌شود که در دولت-ملت‌سازی جدید در ترکیه‌، بعد از روی کار آمدن دولت اردوغان شاهد استفاده‌ی بسیار جدی و برنامه‌ریزی‌شده در این حوزه هستیم. تا جایی که نظریه دولت عثمانی شرقی-غربی توسط داووداوغلو به‌جای ایده‌ی دولت عثمانی شمالی-جنوبی، محور فعالیت‌های دیپلماتیک ترکیه‌ی جدید قرار گرفته است. به‌خاطر همین سیاست برخاسته از جغرافیای تاریخی است که دولت ترکیه، اروپاگرایی پیشین خود را تعدیل کرده، و به‌قو خودشان، می‌خواهد به‌جای شاگرد آخر و شاگرد تنبل اروپا، شاگرد اول آسیا باشند. تحلیل مسائل این‌چنینی، نیازمند آشنایی و مهارت در جغرافیای تاریخی است؛ دانشی که قطعه‌ای از فلسفه‌ی تاریخی مورد نیاز ما برای دولت تمدن‌ساز محسوب می‌شود. @doranejadid
13. آیت‌الله‌خامنه‌ای: ♨️ نسبت جغرافیای تاریخی با دولت‌سازی و تمدن‌سازی به مراحل پنج‌گانه‌ی تحقق اهداف و نسبت آن با الگوی پیشرفت باید توجه داشت. «مرحله‌ی اول در این فرایند، شکل‌گیری انقلاب اسلامی است و پس از آن باید بلافاصله نظام اسلامی تشکیل شود که هنر بزرگ امام خمینی رحمه‌الله نیز ایجاد نظام اسلامی بود. مرحله‌ی سوم را که اکنون در آن قرار داریم، "تشکیل " یعنی تشکیل دولتی براساس الگوها و معیارهای کاملاً اسلامی است. تا وقتی این مرحله به‌طور کامل محقق نشده است، نوبت به تشکیل جامعه‌ی اسلامی نمی‌رسد و در این صورت، موضوع سبک زندگی اسلامی نیز صرفاً در سطح گفتمان‌سازی در جامعه باقی خواهد ماند. تمدن اسلامی، نیست بلکه به معنای تأثیر پذیرفتن فکری ملت‌ها از اسلام است. الگوهای رایج ، از لحاظ مبانی، غلط و بر پایه‌ی و اصول غیر الهی هستند و از لحاظ آثار و نتایج نیز نتوانسته‌اند وعده‌هایی را که درخصوص ارزش‌هایی نظیر «» و «» داده بودند، محقق کنند. ایران، زمینه‌ی تحقق این الگو است و اگر به فرهنگ، تاریخ، ، ، آداب و سنن و سرمایه‌های انسانی و طبیعی کشور توجه نشود، الگوی پیشرفت، سندی غیر قابل تحقق و بدون استفاده خواهد شد». دیدار اعضای شورای عالی «مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» . ۱۳۹۵/۰۲/۰۶ @doranejadid
⭕️ شهر و "دولت-فضا-جهان" هانری لوفور یکی از اندیشمندان مغرب‌زمین که از بستر اندیشه‌های چپ بیرون آمده و تا آخر عمر بدان پایبند مانده است، است که در توضیح و توصیف ، اندیشه‌ی قابل اعتنایی دارد. وی معتقد است اگر در دوره‌ی صنعتی‌شدن، سامان‌دادن و تحت کنترل درآوردن کارگران، استیلای حاکمان را قوت می‌بخشید، در دوره‌ی شهری‌شدن، این است که در کانون اِعمال قدرت قرار می‌گیرد. مراد وی آن است که در دوره‌ی سرمایه‌داریِ شهری‌شده، اصحاب و ثروت با تولید ایده‌ی شهر و ساخت آن می‌خواستند با به انقیادکشیدن شهروندان و سرکوب شکل‌های دیگر زندگی اجتماعی، سلطه‌ی عمیق‌تری را سامان‌دهی کنند. تبعا ساختن ، کفایتی از زمان و اندیشه را می‌طلبد؛ باید گونه‌ای از علوم مدرن تولید و تعلیم داده شوند؛ باید مجموعه‌ای از دانش‌های مدرن، از شهرسازی و مدیریت شهری گرفته تا معماری و اقتصاد شهری پدید آیند و در دامن ، به استخدام نهادهای حاکمیتی درآیند. مسیری که بخش گریزناپذیری از تاریخ مدرن بوده است. شهوت سیری‌ناپذیر سازمان‌های دولتی، از وزارت مسکن و سازمان نوسازی گرفته، تا شهرداری و سازمان‌های تابعه‌اش به فراگرفتن علوم شهری و توسعه‌ی آموزش‌های شهروندی را با این می‌توان عمیق‌تر فهمید؛ افزایش فزاینده‌‌ی متخصصان شهری در و را نیز باید باید بر همین معنا دنبال کرد. همان مطلبی که لوفور آن‌ را «تکنوکراتِ ساختاریِ دولتی» می‌نامد؛ یعنی تولید علوم و گفتمان‌های شهریِ در خدمت . در چنین جبری، با زیرکی می‌پرسد: «چه خواهد ماند از قدرت مذهبی اگر نتواند بر پایه‌ی نام‌ها و مکان‌هایش تجسد یابد». اکنون ما نیز باید بپرسیم، در دولت‌سازی اسلامی، با شهر مدرن و جبر ناشی از آن چه می‌خواهیم بکنیم؟ آیا شهر، صرفا جایی برای کار و خدمت و تحصیل و تمشیت امور زندگی است، یا یک کارخانه‌ی عظیمی که انسان‌ها را به شکل خاصی درمی‌آورد و حقیقتا یک فضا برای تلبس به انواع نانوشته است؟ طرح دولت‌سازان جوان برای مواجهه با زیست شهری چیست؟ 🧲 لینک اطلاعات مربوط به هانری لوفور در ویکی‌پدیا: https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Lefebvre 🧲 آدرس چند مقاله پیرامون آثار و اندیشه‌های لوفور: http://problematicaa.com/materialist-dialectic/ http://pi.srbiau.ac.ir/article_8798.html http://tarjomaan.com/barresi_ketab/6726/ http://dialecticalspace.com/toward-an-urban-strategy/ http://dialecticalspace.com/henri-lefevbre/ @doranejadid
⭕️ دولت-ملت‌سازی پس از عهدنامه ترکمنچای با انعقاد صلح در 1648 میلادی و پایان‌یافتن جنگ‌های چندصدساله‌ی خونبار در اروپا، جهان در آستانه‌ی قرار گرفت؛ علی‌رغم فرازوفرودهای فراوانی که اروپای جدید پس از این تاریخ به خود دیده است، اما هنوز هم می‌توان سیاست جهان را در امتداد این حادثه مطالعه کرد. مهم‌ترین رخ‌داد جهانی به‌تبع این قرارداد، تکثیر الگوی دولت-ملت در سرتاسر جهان بود؛ به‌نحوی‌که بدون توجه به بوم ملی و فرهنگی ملت‌های مختلف، الگوی سیاسی واحدی بر آن‌ها اعمال گردید. عنوان این پروژه‌ی جهانی، در جهان بود و جدید به‌عنوان پشتیبان این پروژه خود را بازسازی کرد. برای پروژه‌ی دولت-ملت‌سازی در ایران، تاریخ‌ها و موقف‌های مختلفی گمانه‌زنی شده است. برخی عصر صفویه را آغاز دولت-ملت‌سازی دانسته و برخی بر عصر ناصری تاکید داشته‌اند. اگرچه این دو نقطه‌ی زمانی درخور تامل است، اما بی‌شک یکی از نقطه‌عطف‌های تاریخی برای این پروژه، عهدنامه در پی شکست لشگر نظامی ایران از روسیه در 1206 شمسی است؛ موقفی که زخمی تاریخی بر تن ما نشست و ایران معاصر با آن آغاز شد. سنت سیاسی و الگوی زمام‌داری، پس از این حادثه است که به‌تدریج دست‌خوش تحول می‌شود و اندیشمندان، آهنگ این می‌کنند که دانش پشتیبان پیشرفت‌های غرب جدید را وارد بوم ایران کنند تا این سرزمین صاحب‌تمدن از عطایا و مواهب تمدن جدید جا نماند. این پرنشیب و فراز در طی زمان گاهی به نقطه‌هایی می‌رسد که گروهی بر آن می‌شوند که عطای این موهبت را به لقایش ببخشند و به عهد سنتی خود بازگردند؛ گروهی دیگر نیز کلا سنت خود را انکار می‌کنند و پرستش وطن را در گرو این می‌بینند که سرتاپا فرنگی شوند. امروز در دو سر این پاره خط پیش آمده است. و امروز پرسش ما این است که سیاست ما چه باید باشد و ما بر اساس کدامین الگو باید زمام‌داری کنیم؟ آیا ما هم باید مدرن را پیش برویم؟ دولت‌سازی در ایران کنونی ما چگونه باید باشد؟ این پرسش حتی در نیز پاسخ درخوری نیافته است. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://eitaa.com/doranejadid
⭕️ جست‌وجوی راهی تاریخی برای وحدت و یکپارچگی وضع تاریخی و دشواره‌های ما، نسبتی مستقیم و ناگسستنی با نحوه‌ی اندیشیدن ما به سیاست و میدان آن دارند. نشانه‌ها و دلایت‌های یک وضع تاریخی را می‌توان با نحوه‌ی ارتباطی که اندیشمندان سیاسی یک ملت با ساحت سیاست روزگارشان برقرار می‌کنند، مشاهده کرد. این مواجهه می‌تواند صورت‌های مختلفی داشته باشد: مواجهه‌ی متغلبانه یا منفعلانه، مواجهه‌ی مستحدَثه‌ای یا مستحدِثه‌ای، مواجهه‌ی مساله‌سازانه یا پرسش‌گرانه، مواجهه‌ی خلاقانه یا مقلدانه و ... . با این مختصات می‌توانیم نسبت به وضعیت تاریخی خودمان به‌عنوان یک ایرانی مسلمان ارزیابی و سنجش کنیم. نمونه‌ی یک مواجهه‌ی فعال با را می‌توان در نسبت هگل با اندیشه‌ی سیاسی زمانه‌اش مشاهده کرد؛ تامل در این مواجهه برای امروز ما نیز می‌تواند الهام‌بخش باشد. هگل رساله‌ای تحت‌عنوان «درباره‌ی نظام رایش» دارد که محل تاملات او پیرامون بازسازی یک شکوه سیاسی تاریخی است. رایش که در آلمانی Reich خوانده می‌شود، به‌معنای قلمروی متحد دارای و است. نخستین رایشی که در اروپا بنا شده، مربوط به است؛ دومین رایش را امپراتوری Deutsches Reich یا در این قاره تشکیل داده و سومین و آخرین با نام هیتلر گره خورده است. آن‌چه در مرکز مفهوم رایش قرار دارد، ایجاد اتحاد در میان یک تاریخی است که الزاما یک‌پارچگی سرزمینی را نیز با خود به‌همراه دارد و به بازتولید یک قدرت قاهره‌ی فراگیر و موثر در حرکت تاریخ می‌انجامد که امروزه با مفهوم قید خورده است. تاملات هگل و جست‌وجوی راهی برای بازیابی قدرت ، برای اندیشیدن به بصیرت‌زاست. وی در این اندیشه تاثیرات جدی از سنت فکری ، و در نهایت گرفته است. تاثیر تفکر ماکیاوولی بر آن‌چنان جدی است که فردریش مایِنکه او را آلمان نامیده است. هگل در اشاره به اندیشه ماکیاوولی می‌نویسد: «اگر کسی فکر کند ماکیاوللی - شهریار را- در تائید استبداد نوشته است، دچار بدفهمی بزرگی شده است. این [کتاب] صرفاً برآمده از احساس عمیق روحی بزرگ است دربارۀ نگون‌بختی و فلاکت سرزمین پدری‌اش. باید تاریخ ایتالیا تا زمانۀ ماکیاوللی را خواند، تا بتوان پی برد، چرا او اثر خود را چنین نوشته است». (هگل، درس‌های فلسفه‌ی حق، ۲۰-۱۸۱۹) این نوشته ادامه خواهد داشت... https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ راه متفاوت آلمان برای ساخت نهاد دولت بی‌شک صلح نکته‌ی کانونی طرح‌های دولت‌سازی است. از این نقطه‌ی تاریخی به‌این‌سو شاهد چهار الگوی عمده بوده‌ایم: الگوی فرانسوی، الگوی انگلیسی، الگوی روسی و الگوی آلمانی. اطلاعات ما درباره‌ی الگوی روسی محدود است و منابع چندان جدی‌ای در این رابطه در دست نیست. اجمالا تفاوت در الگوهای را می‌توان به تفاوت در سنت‌های حقوقی این ملت‌ها ارجاع داد. سنت حقوقی آلمان، بعد از سقوط امپراتوری و متاثر از نواندیشی مسیحی شکل گرفت. این سنت بعدها متاثر از آموزه‌ی حاکمیت و آموزه‌ی staatstrason قرار گرفت تا راه ویژه‌ی خود را در دولت-ملت‌ها پیدا کرده و نظام سیاسی و اجتماعی خود را بر بنیان آن بنا کند. مسیر آلمانی به‌تبع سنت حقوقی متفاوت‌اش با دولت‌سازی فرانسوی و انگلیسی متمایز می‌شود. این الگو نه مانند شیوه‌ی فرانسوی بر بنیان تمرکز قدرت در دستان شاه استوار شده؛ و نه مانند الگوی انگلیسی به‌تبع جنگ‌های مذهبی به‌سمت دولت سکولار مطلقه غش کرده است. بنیان سنت دولت‌سازی آلمانی را باید با تاخیری تاریخی در اندیشه‌ی نویسندگان کتاب «منشورات رایش» پی گرفت که از آموزه‌ی حاکمیت ژان بدن تاثیر پذیرفته است. هوشمندی نویسندگان منشورات رایش برای امروز ما الهام‌بخش و بصیرت‌افزاست. آنان متوجه شدند که راه آلمان برای دولت‌سازی، متفاوت از راه و انگلیس است و مفاهیمی که در زمینه‌های اجتماعی ، فرانسه و متولد شده‌اند، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای آلمان باشد و بنای دولت بر بنیان آن استوار گردد. رقم‌زنندگان این سنت حتی به این نکته نیز پی بردند که مراجعه به سیاست ارسطو نیز افاقه‌ای در دولت‌سازی آلمانی نخواهد داشت. آن‌ها مسیر بومی و اختصاصی خود را یافتند و به‌این‌ترتیب شیوه‌ی دولت‌سازی آلمان متمایز از دولت فرانسوی و انگلیسی بنا نهاده شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ ضرورت فهم معانی سیاسی معطوف به زمینه‌های فرهنگی مفاهیم در مطالعات انسانی کلا لغزنده هستند و ابهام، بخشی از ماهیت آن‌هاست؛ اما این ابهام در سیاست مضاعف‌تر است و چندپهلویی بیش‌تری دارد. برای گریز و مهار این آسیب، باید مفاهیم سیاسی را معطوف به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی‌ای معنا کرد که در آن متولد شده‌اند. STATE نیز مستثنی از این قاعده نیست. اگر استیت را به دولت ترجمه کنیم و بخواهیم در زمین ایرانی-اسلامی، نهادی مقارن با بسازیم، قطعا چنین کاری پر از کژتاپی و اعوجاج خواهد بود. پیش‌تر به نمونه آلمانی اشاره کردیم تا نشان دهیم که بومی‌سازی این نهاد و مفاهیم سازنده‌ی آن صرفا برای ما - که ایرانیان مسلمان هستیم - حائز اهمیت نیست، بلکه برای هر ملتی که به اختصاصات و ویژگی‌های فرهنگی خودش تعلق خاطر دارد، مهم است. استیت در گذار از «جهان سنت» به «جهان مدرن» موضوعیت پیدا کرده است. بنابراین به یک معنای دیگر، در خروج از این جهان و ساختن دوران جدیدی در عالم نیز ناگزیر از فهم «State» هستیم. ما استیت را از این رو مقدم در مطالعه می‌کنیم، چون گذار از جهان سنت به جهان مدرن برای نخستین‌بار در غرب رقم خورده است. این گذار نه‌تنها سیمای جهان اجتماعی غرب و سپس به‌تدریج سیمای اقصای بلاد را دگرگون کرد، بلکه در گامی عمیق‌تر، مفاهیم اجتماعی مردمان مغرب‌زمین و سپس مفاهیم اجتماعی دیگر ملت‌ها را نیز متاثر از خود نمود و زلزله‌ای در فهم مردمان جهان از فرهنگ‌شان درانداخت. به‌بیان‌دیگر، گذار از سنت به با فاعلیت و عاملیت نه‌تنها قلمروهای فیزیکی، بلکه قلمروهای متافیزیکی و ساحت عقل و خرد را نیز درنوردید و معنای آن‌ها را معطوف به خود سمت‌وسو بخشید. به‌همین‌خاطر است که ما در خواندن سنت‌مان نیز متاثر از جهان مدرن هستیم. ما در مواجهه با فرهنگ و سنت دچار آستیگمات شده‌ایم و ساختمان معانی فرهنگی خومان را آن‌گونه که پیش‌تر در سنت‌مان بازنمایی می‌شد، نمی‌توانیم درک کنیم. تبعا با تحول در و ، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهادی این مفاهیم نیز تغییر پیدا می‌کند. یعنی نه‌تنها واقعیت و ماهیت در دوران مدرن متحول شده، بلکه معنای مفاهیم سازنده‌ی زمام‌داری نیز متحول شده‌اند؛ مضاف بر این دو، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهاد زمام‌داری در میان ملت‌ها نیز تغییرات و دگرگونی‌های ژرفی یافته است. وقتی از جدید صحبت می‌کنیم، باید به جوانب پیچیده‌ی این امر دقت داشته باشیم. این سخن ادامه خواهد داشت. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
نظریه‌های سیاسی در برخی موارد، به‌منظور نزدیک‌ترشدن به امر واقع و انضمامی‌شدن، موضوعاتی را در دال مرکزی خود قرار می‌دهد و با همان عنوان شناخته می‌شوند؛ نظریه‌های عدالت از آن جمله است. نظریه‌های عدالت یکی از پایه‌های مهم مطالعات دولت هستند؛ هیچ دولتی نمی‌تواند بدون اخذ نسبت با عدالت اجتماعی، یک نظریه‌ی کامل برای دولت‌سازی محسوب شود. ازاین‌رو به‌منظور مواجهه‌ی انضمامی‌تر با مقوله‌ی ، مروری خواهیم داشت به نظریه‌های عدالت و نظریه‌پردازان مهم این عرصه. نخستین متفکر صاحب سبک در این عرصه، «آمارتیا سن» هست که به چند دلیل بر دیگر نظریه‌پزدازان صاحب نام هم‌چون جان رالز اولیت داده‌ام. تلاش می‌کنم در قالب پست‌های کوتاه، چکیده‌هایی از آرای آمارتیا سن در کتاب اندیشه‌ی عدالت را تقدیم همراهان عزیز کنم؛ امید آن‌که در توسعه‌یزمینه‌های مساحمت نظری در باب عدالت شریک شده باشم.
⭕️ ایجاد فرصت‌های برابر برای دسترسی به امکانات اجتماعی ❇️ مباحث آمارتیا سن پیرامون عدالت را می‌توان «نظریه‌ی قابلیت انسانی» (human capabilities) نامید. اگرچه تخصص وی بیش‌تر در حوزه‌ی «اقتصاد رفاه» است، اما این تاملات، سویه‌ی عدالت به خود گرفته و در فرآیند بازبینی در مبانی و فرضیه‌های «دولت رفاهی» به کار آمده‌اند. نقشی که نظریه‌ی قابلیت انسانی در بهینه‌نمودن آکسیوم‌های دولت رفاهی از خود نشان داده، توجه به این نظریه را در دولت‌پژوهی حائز اهمیت ساخته و به‌دلیل جدی‌بودن نظریه‌ی دولت رفاهی در حال حاضر، مطالعه‌ی آن را حائز اولویت کرده است. ❇️ دغدغه‌ی آمارتیا سن، به‌دلیل خاستگاه شرقی‌اش، معطوف به مسائل اقتصادی جهان سوم است؛ لذا برای او، اخلاق در اقتصاد جایگاه برجسته‌ای دارد. او فلسفه و اقتصاد را در هم می‌آمیزد و راهبردهای سیاسی ناظر به عمل ارائه می‌کند؛ لذا به ادبیات حکمرانی بسیار نزدیک است. ❇️ توجه به مولفه‌ای هم‌چون «داشتن فرصت‌های برابر در بهره‌مندی‌های اجتماعی» دیدگاه اقتصادی سن را به نظریه‌های عدالت در فلسفه‌ی سیاسی و گره زده است. به‌نظر سن، برای سنجش رفاه در یک جامعه صرفا نمی‌توان به شاخص «درآمد» توجه کرد، بلکه بهره‌مندی اعضای جامعه از «سلامت» و «آموزش» را نیز به اندازه‌ی میزان درآمد باید جدی گرفت. جامعه‌ای که در حوزه‌ی سلامت و آموزش فرصت‌های برابر ایجاد کرده باشد، شاخص بالاتری را به خود اختصاص خواهد داد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر در مرزهای شمالغربی مطلوب هر علمی، افزایش امکان تصرف انسان در طبیعت و لجام‌زدن به تغییرات پیش‌بینی‌نشده در پیرامون است. مطلوب دانش سیاست آن است که هیچ تحولی در رقابت‌های سیاسی خارج از معادله‌های شناخته‌شده در دیسیپلین‌هایش رخ ندهد تا چتر حاکمیت متزلزل نشود. برای این مقصود، ساختمان سیاست از ژرف‌ساخت‌های امر سیاسی تا شاخص‌های حکمرانی را دربر می‌گیرد. اگرچه تحولات برون‌مرزی عمدتا در روابط بین‌الملل مطالعه می‌شوند، اما لاجرم این تحولات ریشه در اندیشه‌هایی دارند که برآمده از امر سیاسی یک ملت است. بنابراین هیچ چالشی در بین‌الملل فارغ از چالش‌های اندیشه‌ای نیست. تحولات مرزی اخیر در شمال‌غرب وطن‌مان را ازاین‌منظر می‌توان تحلیل کرد. ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر مرزی را می‌توان در عناوین ذیر مورد تامل قرار داد: 1️⃣: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی در دویست‌سال گذشته 2️⃣: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته در مواجهه با مدرنیته 3️⃣: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان بعد از فروپاشی تمدن اسلامی 4️⃣: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی 5️⃣: اختلاف در نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری 6️⃣: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان 7️⃣: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی 8️⃣: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران 9️⃣: نوشداروی شرح عناوین در صفحات استوری https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
یک: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی منطقه‌ی غرب آسیا در دویست‌سال اخیر، آوردگاهی منازعه‌خیز برای تغییر در معادلات تمدنی بوده است. در این منازعات، زیست‌جهان غربی به‌دنبال بیشینه‌سازی هژمونی خود بوده و این مقصود را با تغییر در خط و خال و آب و نان و خلوت و جلوت مسلمین به‌پیش رانده است؛ درسوی‌دیگر، جغرافیای مسلمین به‌دلیل ضعف‌های درونی، بیش‌تر در وضعیت سرگیجه‌ی سیاسی به‌سر برده‌اند و در درک تمدن جدید و طرح تدبیری کارآمد برای مواجهه‌ی فعال با امواج مدرنیته سردرگم بوده‌اند. با وجود تحولات عمده‌ای هم‌چون بیداری اسلامی، این سرگیجه و سردرگمی هم‌چنان پیامدهای خودش را به مسلمانان تحمیل می‌کند. ما در این سردرگمی به یک دوئالیسم تمدنی مبتلا شده‌ایم و در نتیجه هرازچندی از مرزها تجاوز می‌کنیم. دو: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته مسلمین برای بازیابی شکوه خود، گاهی مزیت غرب را در تکنولوژی‌های جدید دیده‌اند و به‌قصد تجهیز به این فنون، نخبگان خود را عازم فرنگ کردند؛ گاهی مساله را از این عمیق‌تر یافتند و علوم جدید اروپا را خاستگاه قدرت او تلقی کردند و موج دارالفنون‌سازی را گستراندند؛ زمان که سپری شد، متوجه شدند که این قدرت یک خاستگاه سیاسی دارد و برآمده از نظام جدید سیاسی آن‌هاست، لذا به‌منظور کنستیتیوسیون به موج مشورطه‌خواهی و جریان تنظیمات روی آوردند؛ و باز گذر زمان نشان داد که این نظام سیاسی جدید، روی یک فرهنگ ملی بنا شده و بدون آن زمینه‌ها اساسا امکان گذار به دموکراسی وجود ندارد. این امر زمینه‌ساز ملت‌سازی و توجه به ناسیونالیسم در کشورهای اسلامی گردید. نتایج حاکی از آن هستند که گذار ما در مواجه با مدرنیته ناتمام بوده و طرح‌های فروبسته‌ای را دنبال کرده‌ایم. سه: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان نتیجه‌ی گذارهای ناتمام و طرح‌های فروبسته، مستعمره‌شدن کشورهای اسلامی مثل هند، تجزیه‌ی امپراتوری عثمانی، تحمیل قراردادهایی هم‌چون ترکمنچای بود که به‌تبع آن، جریان‌های بازگشت به شکوه ازدست‌رفته در میان مردم شکل گرفت. در این بازگشت، گسل‌های ناشناخته‌ای نیز وجود داشتند که در قلب و خیال مسلمین جا داشته‌اند و همانند فنری فشرده و بغضی فروخورده، مستعد رفتارهای پیش‌بینی‌نشده و خارج از معادلات سیاسی بوده‌اند. نمونه‌ی این تولدهای برون‌پارادایمی در پاسخ به تحقیرهای چگالی‌شده را می‌توان در «انقلاب تصورناپذیر ایران» مشاهده کرد. نمونه‌هایی از این دست هم‌چنان در وضعیت آستانگی قرار دارند و می‌توانند در معادلات تمدنی منطقه ایفای نقش کنند. چهار: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی آن‌چه در چهار موج «فناوری‌خواهی»، «مدرسه‌خواهی»، «مشروطه‌خواهی» و «ملت‌گرایی» مورد غفلت قرار گرفته و به‌جای بازگشت به شکوه و شوکت پیشین، مسلمانان را به طفیلی غرب تبدیل کرده است، دولت‌بودن غرب است. نخبگان اسلامی کم‌تر به تئوری‌های استیت توجه کرده و دولت‌مندی را امری بدیهی و طبیعی پنداشته‌اند، غافل از آن‌که یک امر برساختی است؛ در فرهنگ سیاسی یک ملت ریشه دارد؛ و پذیرش الگوی غیربومی آن همانند ایجاد سوراخی در انبان ملت است که قوای آن‌ها را استحاله می‌کند. آن‌چه در دهه‌های اخیر به‌تبع انقلاب اسلامی در منطقه شاهد هستیم، توجه گرگ‌ومیشی به نقش استیت در سرنوشت یک ملت است. موج استیت‌خواهی از دیگر امواج مواجهه با تجدد متمایز است. این نگارش جدید اگرچه پر از غلط املایی و انشایی است، اما نشان‌دهنده‌ی استعداد آزادکردن پتانسیل فروخورده‌ی دویست‌ساله است که تحرکات اخیر منطقه‌ای بی‌ارتباط با آن نیستند. پنجم: نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری موج دولت‌خواهی ازسوی چهار طیف در جهان اسلام نمایندگی می‌شود: تفکر تکنوکراسی (با محوریت مالزی و اندونزی)، تفکر اخوانی (با محوریت مصر و ترکیه)، تفکر وهابی (با محوریت عربستان) و تفکر مقاومت (با محوریت ایران). تکنوکراسی اسلامی اساسا رویکرد حال‌گرا دارد و با پذیرش وضع موجود، به هضم تمدنی خود معترف است و صرفا می‌کوشد فاصله‌ی خود را با تکنولوژی‌های جدید کم کرده و مستمرا خود را به قله‌ها نزدیک کند؛ سرنوشت این جریان شبیه چین و ژاپن در نسبت با غرب خواهد بود. تفکر اخوانی و وهابی رویکرد سلفی دارند و در اندیشه‌ی بازگشت به قرن‌های طلایی یا دوران سلف صالح به‌سر می‌برند. تنوع طرح در این دو جریان بسیار زیاد است و از مدرنیته‌ی اسلامی تا داعش را دربر می‌گیرد. شاید به‌جرات بتوان مدل عدالت و توسعه‌ی اردوغان و بازیابی امپراتوری عثمانی را جدی‌ترین طرح این جریان قلمداد کرد. این امر در تحرکات اخیر به‌شدت دخیل بوده است. اما رویکرد جریان مقاومت آینده‌گراست. اسلام ایرانی در پی بازیابی شکوه گذشته نیست و به آینده‌ای می‌اندیشد که بتواند نه‌تنها گامی روبه‌جلو در تمدن‌سازی اسلامی محسوب شود، بلکه آورده‌های مدرنیته را نیز در خود هضم نماید.
ششم: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان هژمونی غرب در غرب آسیا فروپاشیده و گرانیگاه چالش‌هایش به سمت جنوب شرق آسیا و همسایگی با چین رفته است. آمریکا در حال خروج از منطقه و واگذاری آن به جریان‌های نیابتی بدون‌هزینه و حاشیه است. غرب روی گسل‌های جهان اسلام حساب باز کرده و در سودای آن است که بدون تحمیل هزینه به بودجه‌ی خود، ضمن شعله‌ورساختن منطقه و استفاده از آورده‌های اقتصادی آن برای خزانه‌ی خود، حضورش در جوار چین را توسعه ببخشد. به‌این‌ترتیب مرزهای ما در حال ورود به دوران پرمخاطره‌ای خواهد بود که فنر فشرده‌ی خواسته‌های تمدن ازدست‌رفته‌ی اسلامی از زبان برخی سیاست‌مداران بیرون خواهد جهید و سناریوهای تغییر در شرایط غرب آسیا را رقم خواهد زد. هفتم: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی اظهارات رئیس جمهور آذربایجان در وسع ایشان نیست و بیش‌تر به پخش صدای رژیم صهیونیستی در همسایگی شبیه است. اسرائیل دیگر کشور مذهبی این منطقه است که در 7 دهه‌ی گذشته مشغول بوده است. با ازدست‌دادن حضور امریکا در منطقه، به‌دنبال افزایش تاثیر در سرکردگان سیاسی کشورهای مختلف غرب آسیاست؛ دولت باکو نیز سابقه‌ی درازدامنی در این ارتباط منفعلانه دارد. با توجه به استراتژی عمده‌ی رژیم صهیونیستی در دکترین «هزار زخم کوچک»، تحرکات اخیر بیش‌تر در پی ایجاد تردید در داخل کشور است تا کفه‌ی معادلات تمدنی را از به‌سمت اخوانی‌گری سنگین‌تر کند و معامله‌ی قرن را به سرانجام برساند. هشتم: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران آمادگی نظامی ایران ازیک‌سو، هزینه‌ی بالای جنگ در منطقه ازسوی‌دیگر احتمال وقوع درگیری را به‌جد پایین می‌آورد، اما احتمالش را منتفی نمی‌سازد. قصد اصلی این تحرکات، ایجاد اختلال در محاسبات مسئولین «راستین» و وفادار به و دلبسته‌ی ایران تمدن‌ساز است که در حداقلی‌ترین شکل خود می‌تواند به افزایش هزینه‌ی محاسبه‌ی تهدیدات و بالابردن ضریب خطای محاسباتی (از نوع هواپیمای اوکراین) منتهی شود. دیگر مقصد جدی این تحرکات و تحرکات بعدی که احتمالا با شروع فصل سرما و بالاتررفتن سوخت در ایران آغاز خواهد شد، به‌هم‌ریختن صفوف داخلی ملت و افزایش اختلاف در میان سلایق مختلف سیاسی و دمیدن در شکاف میان دولت و مردم است؛ این امر می‌تواند در کنار گزینه‌های دیگر موجب بالارفتن احتمام آشوب در داخل، به‌ویژه در مناطق مرکزی ایران شود. مقصد دیگر این تحرکات، باج‌خواهی در پیمان‌های بین‌المللی است که می‌تواند در برجام ثمر بدهد. درصورت مقاومت و هوشیاری ایران، دور از انتظار نیست که شاهد تهدیدات ترکیبی از نوع قدرت هوشمند باشیم. نه: نوشداروی دولت‌سازی بحران‌های منطقه‌ای غرب آسیا یک نوشدارو بیش‌تر ندارد که امید است پیش از مرگ سهراب تهیه شود. این نوشدارو دستیابی به الگوی دولت‌سازی خاورمیانه‌ای است که از همه‌ی ظرفیت‌های این منطقه باید بهره ببرد؛ متاعی که بسیار گران‌بها و البته مغفول است. در نبود این الگو، تقویت «امر ملی» و چشم‌پوشی جریان‌های سیاسی از منافع حزبی و اهمیت‌دادن به منافع بلندمدت عمومی ضروری است.
⭕️ عقلانیت دینی و خرد دولت‌ساز 🔸 معمای دولت در وضعیت ایران معاصر (1) تامل پیرامون یکی از گذرگاه‌های معمایی در مواجهه با است که دشواره‌ی دامنه‌داری را در سیاست کشورمان رقم زده است. دو مساله‌ی نظری و یک اضطرار عینی، این تامل را ضروری می‌کنند: اولا، می‌تواند به‌عنوان منبع غنی معرفتی و الهام‌بخش، ترسیم‌کننده‌ی متناسب با زیست‌جهان مسلمانان باشد؛ البته در این مراجعه ضرورت دارد که به تناسبات عصر حاضر توجه شود. مراجعه به نص برای اصطیاد با این تصور که در خلاء و بدون توجه به جنس و سنخ موضوعات می‌توان به حیات دینی دست یافت، به می‌انجامد. ثانیا، تحول در تفکر سیاسی که با طلوع عصر مدرن رخ داده است، تامل در و را گریزناپذیر می‌کند؛ درعین‌حال که این تحول را باید به چشم مرحله‌ای از مراحل تکامل سیاسی جامعه‌ی بشری دید، اما نباید آن را سقف انگاشت. فرارفتن از این عقلانیت و نهاد، با ملاحظه‌ی الزامات لازم، نه‌تنها ممکن است، بلکه مختصات و تجربه‌ی نیم قرن اخیر این امکان را تقویت کرده و آن را به یک افق سخت و پیچیده، اما قابل دستیابی تبدیل می‌کند. تحقق اسلامی و قرارگرفتن در اقتضائات فرآیندی جدید، اندیشیدن به دولت و تئوری‌پردازی معطوف به ایرانی-اسلامی را به اولویت نخست اندیشه‌ی سیاسی تبدیل کرده است. نهاد دولت، فاعل برتر جامعه‌پردازی است و کامیابی در این انقلاب لاجرم به تاسیس ساختِ سیاسیِ متناسب با این فرآیند نیاز دارد. https://eitaa.com/doranejadid https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ عقلانیت دینی و اقتضائات نهادسازی 🔸 معمای دولت در وضعیت ایران معاصر (2) ساختِ یک «نهاد» (institution) به‌منظور تمشیت امورات زمام‌داری، به اندیشه‌ای احتیاج دارد که از عهده‌ی معماری نظریِ این امر مهم سیاسی برآید. بنیان‌نهادن مبنایی برای بخشیدن به قدرتِ حاکم، از جمله‌ی مساله‌های مهم در معماری نظری نهاد زمام‌داری بوده است. در طلیعه‌ی تاریخ بشر، تعریف نقشی برای حاکم در پیوند با «غیب عالم» در برابر «شهود عالم» (Unseen and intuition)، توجیه‌گر اعتبار جایگاه حاکم و قرارگرفتن وی در رأس بود. ازاین‌رو از همان دیرباز، نامزد توان‌مندی برای تصدّی این اقدام نظری محسوب می‌شد. باور به تاثیر جهان «فوق قمر» بر امورات «تحت قمر»، یا آن‌چیزی که در یونان باستان « نامیده می‌شد، توجه به را تشدید می‌کرد. در این میان، ادیان الهی که منبعی غنی برای تبیین رابطه‌ی غیب و شهود عالم ممکنات بودند، پیامی را خطاب به ساحت زمام‌داری آوردند و شیوه‌ی ساخت نهادی برای حکمرانی بر امورات جامعه‌ی انسانی را مخاطب خود ساختند. به‌این‌ترتیب، توجه به رابطه‌ی وثیق میان «دین» و «قدرت» به یکی از موضوعات مطالعات سیاسی تبدیل شد و تا به امروز ادامه پیدا کرد و تامل در نسبت نهاد (institution) با ساحت شهود (intuition) را به یک موضوع جدی تبدیل نمود. پرسش الهیات سیاسی معاصر این است که چه نسبتی با دارد؟ مکانیزم تعامل میان این دو گونه‌ی متفاوت از عقل‌ورزی چیست؟ آیا رابطه‌ی میان آن‌ها شبیه دو خط موازی است که هیچ ملتقایی با یک‌دیگر ندارند یا لزوما باید یکی از آن‌ها به‌تبع دیگری تعریف شود؟ آیا می‌توان به‌گونه‌ای از تقسیم کار میان عقلانیت دینی و خرد سیاسی اندیشید؟ تامل در این پرسش‌های بنیادین لازمه‌ی پیشبرد فرآیند مطلوب در ایران عصر جدید است. 📕 پی‌نوشت: نهادسازی، مقتضی نوعی ثبات و قرار و خط و مشی مشخص و تعیین‌شده است و اوج آن در تاسیس تجلی یافته است. درعین‌حال، واضح است که امر سیاسی همواره در معرض زخمه‌ها و تردیدافکنی‌های امر غیبی است و این ثبات را به سمت تحول و تغییر سوق می‌دهد. لذا در کنه پرسش از رابطه می‌توان به پرسش از توجه کرد و در پی این پرسش برآمد که مکانیزم تعدیل این دو امر اجتناب‌ناپذیر در زمین سیاست چیست؟ https://eitaa.com/doranejadid https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ موضع‌گیری نسبت به دولت مدرن 🔸 معمای دولت در وضعیت ایران معاصر (3) با ظهور و تولد انسانِ رنسانس، که به تجدید بنای فلسفه‌ی سیاسی و انجامیده، پرسش از نسبت دین با زمام‌داری نیازمند تجدید نظر شده است. مفاهیم در این گذار تمدنی، دستخوش تغییرات اساسی شده‌اند. در چنین فضایی دیگر نمی‌توان بدون درنظرگرفتن وجه مفاهیم، معنای آن‌ها را صادق و قابل صدق بر واقعیت امر سیاسی این روزگار یافت. که روزگاری دال مرکزی سیاست پیشامدرن بود، امروز جای خود را به داده است. موضع‌گیری مسلمانان پیرامون این گذار تمدنی، در سه طیف قابل تمییزیافتن است: الف) لازم نیست که ما در مفاهیم‌مان تجدید نظر کنیم؛ باید در برابر مدرنیته ایستاد و آن را پس زد و جهانی را آن‌گونه که مفاهیم سنتی ترسیم می‌کنند، احیاء کرد. ب) مدرنیته نشانه‌ی رشد بشر است و اسلام با رشد و تکامل مخالف نیست؛ لذا باید به قرائتی از اسلام دست یافت و مفاهیم را به‌گونه‌ای متحول نمود که با اقتضائات مدرنیته سازگار باشد. ج) فهم از اسلام به‌تبع تحول در زمینه و زمانه و موضوعاتی که در برابر نصّ پدیدار می‌شوند، قابل اتساع است؛ لذا برای تکامل زیست‌جهان اسلامی، ضمن توجه به وجه فیلولوژیک مفاهیم نصّ می‌توان دایره‌ی معنایی‌شان را توسعه بخشید و به تجدید سنّت و فرهنگ اسلامی دست یافت. قرائت از در نزد اندیشمندان سیاسی مسلمان نیز به‌تبع سه موضع‌گیری فوق‌الذکر، معنا و فرآیند متفاوتی را اقتضاء می‌کند. در موضع‌گیری نخست اساسا تلاش برای ساخت نهاد قدرت شبیه آن‌چیزی که در استیت مدرن رخ داده، معتبر نیست و اهتمام نسبت به آن، انحراف محسوب می‌شود. موضع‌گیری دوم، به امکان دولت مدرن اسلامی و معتبربودن آن باور دارد. موضع‌گیری سوم از ساختی تحت‌عنوان سخن می‌گوید که بدیل و است. https://eitaa.com/doranejadid https://virgool.io/@mhtaheri
با توجه به تفاوت «تعریف نظری و مفهومی» با «تعریف کارکردی و کاربردی»، هم‌چنین عطف به نقش مهم فلسفه و منطق و در یک امر، سوال مهم این است که «دولت چیست؟» و «دولت‌سازی چگونه محقق می‌شود؟» در بسیاری از مواقع، وقتی از و صحبت می‌شود، این امر به ، خصوصا انتخابات قوه‌ی مجریه فرو کاسته می‌شود. ازاین‌رو وقتی از ضرورت دولت‌سازی در ایران صحبت می‌کنیم، بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی با تعجب می‌پرسند: ؟! یک معنای بسیار سطحی از این است که رفتن شاه و آمدن امام خمینی به ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را معادل تشکیل بدانیم. این تلقی، جدی‌ترین حجاب دولت‌سازی در جمهوری اسلامی ایران در قریب به پنج دهه‌ی گذشته بوده است. بسیاری با تعجب می‌پرسند:‌مگر با رفتن شاه و آمدن امام خمینی و تغییر نظام سیاسی، دولت جمهوری اسلامی تشکیل نشده است؟! این تعجب محصول است. معنای جدید دولت در روزگار معاصر همان است؛ . واژه‌ای که برای بازنمایی اتفاقی که در در جهان رخ داده و را ایجاد کرده، دقیق وضع نشده است. تبعا در جایی که معنای نظری مبهم باشد، درک ما از ضرورت نیز متشتت خواهد بود و تفاهمی برای معماری پیچیده و سرنوشت‌ساز رقم نخواهد خورد. ، نه صرفا یک ، بلکه یک است؛ لذا باید بتواند علاوه‌بر تغییر حاکمان و رژیم سیاسی، طرح جدیدی برای را نیز ترسیم کرده و پیاده نماید تا «نظم اجتماعی مطلوب»‌اش جایگزین «نظم اجتماعی موروث» گردد. لازمه‌ی این امر است. آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند: ما نداریم؛ ما هم نداریم! از آن مراحل چندگانه‌ای که ما مطرح کردیم، هنوز در دولت اسلامی‌اش مانده‌ایم. بعدازاین، ایجاد یک دولت اسلامی است. یعنی ایجاد تشکیلات مدیریّتیِ اسلامی برای کشور. ما در این قضیه هنوز خیلی فاصله داریم تا به مقصود برسیم. 1396/06/06 https://eitaa.com/doranejadid https://virgool.io/@mhtaheri https://virasty.com/Mhtaheri
🔴 ارتباط جوهری روش، دانش، اداره ... ویلیام بلوم می‌گوید: «نظریه‌ی سیاسی» با «نظام سیاسی» مرتبط است و «روش» با این مجموعه هماهنگی دارد؛ مثل تناسب و تقارن «متافیزیک افلاطون» با «نظام فیلسوف‌شاهی» و «روش دیالکتیک غیرتاریخی». توجه به این تناسب و هماهنگی تحلیلِ واضح‌تری از چگونگیِ تاثیرگذاریِ «نابسندگیِ تاملاتِ انتقادی» بر «تدوین نظریه‌ی دولت بومی» و «فرآیند » را در اختیارمان قرار می‌دهد تا خاستگاه بنیادین تشتت در اداره‌ی را درک نماییم. به‌‌تبع دیدگاه بلوم، میان سه ساحتِ تئوریکِ ساختِ سیاسی (یعنی: «روش» و «دانش» و «الگو»ی اداره) نیز هماهنگی و تقارن حاکم است. زیرا هر شیوه‌ای از اداره، مبتنی‌بر مجموعه‌ای از دانش‌هاست؛ این دانش‌ها ذیل روش مشخصی کسب اعتبار کرده و برای جریان‌یافتن در متن جامعه مشروعیت می‌یابند. وقتی در شیوه‌ی اداره‌ی جامعه اختلالی رخ می‌دهد، نشان‌دهنده‌ی عدم هماهنگی و تقارن این سه ساحت نظری است. زمانی‌هم‌که این سه ساحت به‌طور اساسی دگرگون شوند و هماهنگی جدیدی میان آن‌ها شکل بگیرد، می‌توان از تولد و ظهور شیوه‌ی جدیدی از اداره‌ی جامعه سخن گفت. مرور فرآیندِ تاریخیِ تکوینِ این مدعا را تایید می‌کند. https://virgool.io/@mhtaheri https://eitaa.com/doranejadid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏 هویت دولت‌ساز ادراک یکی از سنگ‌بناهای است. توجه به این امر حیاتی در آموزش و پرورش یکی از نقاط غفلت نظام اسلامی در چهار دهه گذشته برای شتاب بخشیدن به دولت سازی بوده است. امید است این تذکر پدرانه و رنج نهفته در آن -البته اگر برای مخاطبش قابل لمس بوده باشد- تحرک مناسبی را در این راستا رقم بزند. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid .
| گفتمان «روش»؛ فرصت بیداری و چند نکته‌ی دیگر 🟥 اساسا معدوم‌کردن انقلاب اسلامی، گزینه‌ی مقدور نیست. شعله‌ی وجودی امری که از باطن عالم برخاسته باشد، با لطیفه و حیله خاموش نمی‌شود. تنها می‌توان به شعاع آن صدمه زد و در برابر نورش، شیشه‌های کبود قرار داد. به‌عبارت‌دیگر، مساله است و چنگ‌انداختن به سنّت «سمّیتموها»؛ قراردادن شیشه‌های رنگین در برابر شعله‌های وجودی انقلاب اسلامی و نامیدن آن به اسمی دیگر. امکان این آسیب از کجا فراهم می‌شود؟ جبهه‌ی ایمانی این بستر را چگونه تقدیم رقیب می‌کند؟ 🔸 تکیه به از اتفاقاتی مثل ، استقامت‌زاست. این تحلیل‌ها می‌توانند خواصی از مردم و کارگزاران را در میدان پابرجا و نگه دارند؛ بی‌آن‌که خم به ابرو بیاورند. نقش و کارکرد تحلیل فلسفه‌ی تاریخی، خلق جهت یا اصلاح جهت در نظام راهبری یک ملت است. گره‌های مربوط به جهت‌گیری‌های کلان، با تحلیل‌های فلسفه‌ی تاریخی گشوده می‌شود. با اتکا به تحلیل‌های فلسفه‌ی تاریخی می‌توان در متن عظیم‌ترین ابتلائات، نور پیروزی‌های بزرگ را در افق تاریخ دید و دل، قوی داشت. فلسفه‌ی تاریخ، مفسّر افق‌های بلند و مقیاس‌های سوپرماکروست. بااین‌وجود، اکتفا به این سطح از تحلیل و تبدیل‌نکردن آن به ، عامل در نظام کارشناسی و سیستم‌های متکفل است. بدون ترجمه‌ی تفاسیر فلسفه‌ی تاریخی به و ، بیم آن می‌رود که کارگزار دلداده‌ی انقلاب به آسیب سهل‌پنداری و تقلیل‌گرایی مبتلا شود. 🔹 این چالش اساسی در سیر تکوینی انقلاب اسلامی، بعد از فراغت از آغاز شد. تجربه‌های اهورایی و «از جنس دیگر»ی که طیفی از مردم با گوشت و پوست و استخوان‌شان در دو میدان پیروزی انقلاب و دفاع مقدس تجربه کرده و زیسته بودند، یک منبع حیاتی برای تولید دستگاه کارشناسی، برای اداره‌ی کشور بود. در آن دوره، تحلیل‌های فلسفه‌ی تاریخی به میدان آمدند و گروهی از نخبگان را متوجه این منبع قدرت نمودند و این جهت را در پیش روی ایشان گشودند. اما این نخبگان تا به امروز در تبدیل این منبع به «دستگاه محاسباتی مدون» ناکام بوده‌اند. ، مولود این نقیصه و خلاء است. 🔸 به‌گمانم آن‌چه بر نتیجه‌ی انتخابات چهاردهمین دوره‌ی ریاست جمهوری تاثیر تعیین‌کننده گذاشت، همین نقیصه و خلاء بود. رئیس‌جمهور منتخب مستمرا به همین خلاء و گسستی که میان برنامه‌ها با و حاکم است، توجه می‌داد و دست خالی رقیبش را نشانه‌ی انکارناپذیری قلمداد می‌کرد که لاجرم باید از آن گریخت. دال مرکزی گفتمان ایشان، اعتماد به «کارشناس» و ضرورت حاکمیت «روش» بر برنامه و اداره‌ی کشور بود؛ اعتمادی که اگر از ایستار فلسفه‌ی تاریخی بخواهیم آن را معنا کنیم، بیش‌تر در برابر روش و کارشناسی مدرن است. این تسلیم به‌‎خاطر عینی‌بودن برون‌دادهای دستگاه کارشناسی و تکرارپذیری نسخه‌های روشمند است. همین ویژگی است که می‌تواند عمق تحلیل‌های فلسفه‌ی تاریخی و حتی خلوص به‌کاررفته در برنامه‌های کلانی که از طریق استراتژی «به‌گزینی» به‌دست آمده‌اند را به حاشیه براند. 🔹 تدبیر ج.ا.ا برای ترمیم چالش خلاء متدولوژی برای معماری دستگاه کارشناسی اسلامی چیست؟ به‌نظر می‌رسد که چارچوب حاکم بر میدان انتخاباتی که پشت سر گذاشتیم، اهتمام دولت عمیق نسبت به حل این است. این نهاد عقلانی، با ایجاد ابتلای میدانی برای برانگیختن متخصصانی وارد گود شده است که هنوز نیم‌چه شعله‌ای از افق‌های ‎ تاریخی هم‌چنان در وجود آن‌ها امکان برافروخته‌شدن دارد. دولت عمیق به خاکستر توان‌هایی که متاسفانه در زیر تجربه‌های ناکام خفته‌اند، امید دارد. 🔸 چرا باید دولت عمیق چنین تدبیری اندیشیده باشد؟ دلیل این است که دستیابی به کارشناسانی که قدرت طراحی دستگاه محاسباتی متناسب با افق انقلاب اسلامی را داشته باشند، یعنی تربیت معماران و مهندسان مطلوب اسلامی، عملا چندین دهه زمان نیاز دارد؛ درحالی‌که تبدیل به ، اگرچه سخت اما زودبازده است. آن‌چه از سایه‌ی تدبیر دولت عمیق ج.ا.ا می‌توان بشارت پیدا کرد، ایجاد امکان میدانی یک چنین شگفتانه‌ای است. 🔹 باید توجه داشته باشیم که بار گران این تدبیر به دوش فرزانگانی خواهد بود که قدرت تبدیل تحلیل‌های فلسفه‌‎ی تاریخی به دستگاه محاسباتی اجتماعی را داشته باشند. تبعا این فرزانگان، در کانون تیرهای آخته‌ی نظام سلطه قرار خواهند گرفت. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
| 🟥 ، بستری برای سازماندهی روش تعامل افراد با یک‌دیگر است. صحنه‌ای هستند که حوادث در آن اتفاق می‌افتند. ساخت از اشکال مختلف تقابل و تعاملی که در محیط بین‌الملل رخ می‌دهند، کمک می‌کند تا به درک واقع‌بینانه‌تری از مسائل جهانی برسیم و در سازماندهی اجتماعی، شعاع بیش‌تری از مخاطب را در اختیار داشته باشیم؛ زیرا غالبا موجودیتهای جغرافیایی به‌عنوان مولفه‌های بنیادین روایت ژئوپلیتیکی همان‌گونه می‌شوند که در عینیت وجود دارند. 🔸 در صحنه‌ای اجرا می‌شود و به نمایش درمی‌آید که با موجودیت‌های جغرافیایی ساخته شده است. روایت واقع‌بینانه‌تری از خواهد بود اگر بگوییم: فضاهای یک سرزمین همان‌گونه که را پدید می‌آورد، ویژگی‌هایی را نیز ایجاد می‌کند که پیامد آن‌هاست. بنابراین: طراحی سیاست، اجرای سیاست و انباشت ، بدون شناخت عمیق موجودیت‌های جغرافیایی همواره در معرض کوته‌بینی و مواجهه‌ی رمانتیک با سیاست است. 🔹 ، برآمدن مرهون تسخیر امکان‌هایی است که به‌تبع شناخت قابلیت موجودیت‌های جغرافیایی در چهار قرن گذشته در دسترس بشر قرار گرفته است. لاجرم، ساخت نیز بدون توجه به اقتضائات این محیط طی‌شدنی نخواهد بود. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
| 🟥 شکل‌گیری اولین ائتلاف سرزمینی و اتحاد قبیله‌های آریایی، که برای نخستین‌بار ظرفیت #اراده_ملی را
| 1️⃣ از 4️⃣ روایت تولد نخستین اراده‌ی ملی در ایران‌زمین 🔸 گذار به عصر جدید، یعنی گذار به اراده‌ی ملی جدید. روزگاری دور، ایرانیان زمانی توانستند به یک تبدیل شوند که توان کشف را در خودشان یافتند. در گرو کشف و نمایش و به‌کارگیری اراده‌ی ملی است؛ در دنیای امروز، مهم‌ترین ظرف ملت‌سازی محسوب می‌شود. 🔹 ایرانیان باستان می‌دیدند که آب را می‌توان با آرد ترکیب کرد و خمیر عمل آورد؛ می‌توان خمیر را با آتش ترکیب کرد و نان پخت؛ می‌توان نان را با جان ترکیب کرد و تواناتر شد و گرفت و کارهایی کرد کارستان. آن‌ها فهمیدند به‌همین‌ترتیب اراده‌ی مرد و زن را نیز می‌توان در هم آمیخت و خانواده ساخت؛ اراده‌ی پیران و جوانان و کهتران و مهتران را می‌توان با هم ترکیب کرد و تاسیس کرد؛ اراده‌ی قبیله‌ها را هم می‌توان حول یک شیوه‌ای از گرد هم آورد و اراده‌ی بزرگی به‌نام خلق کرد. آن‌ها به راز و ترکیب‌پذیری پی بردند. 🔸 قبایلی از ایرانیان در برای نخستین‌بار متحد شدند و نخستین امپراتوری را در بیرون از تاسیس کردند. این نخستین گذار ایران به عصری تازه بود؛ نخستین بلوغ و تکامل بعد از . بلوغی که نشان داد برخلاف پادشاهان بین‌النهرین، الزاما برخورداری از اسب و شمشیر و نیزه‌ی بیش‌تر نیست که مردمان را حول تو جمع کند و به کرنش و فرمان‌پذیری بکشاند؛ بلکه حکمت و خرد و دادپیشه‌کردن نیز می‌تواند چنان قدرتی را به نمایش بگذارد که قبیله‌ها حول تو جمع شوند و با اصرار و التماس تقاضای تاسیس حکومت کنند. این نمایش تاریخی به تاسیس سلسله‌ی انجامید. بدین‌ترتیب، بعد از که نخستین پادشاهی را در بین‌النهرین میان تاسیس کرده بود، با روشی متفاوت دست‌به‌کار تاسیس زمام‌داری متناسب با نیازشان شدند و را به نفع فضای در این دوران رقم زدند. 🔹 اتحاد قبایل پراکنده‌ی در هزاره‌ی نخست پیش از میلاد و شکل‌دادن به نخستین صورت از در این سرزمین، یکی از نقاط عطف ثبت‌شده در تاریخ جهان و تاریخ پرشکوه ایران است. اهمیت آریایی‌ها نه به نژاد، بلکه به قدرت‌شان در کشف این فرزند ارشد خانواده‌ی ایرانی (یعنی اراده‌ی ملی) برمی‌گردد. 🔸 اجتماع قبایل پراکنده‌ی آریایی در دشت‌های ، حول پیری خردمند و دادپیشه برای تشکیل اجتماعی نظام‌مند و منسجم، یک نقطه‌ی درخشان و سرنوشت‌ساز در کشف است. رسیدن به یک اضطرار عینی و اجتناب‌ناپذیر ازیک‌سو، و کشف حکیمی گره‌گشا با قدرتی عینی که اجتماع حول او را برای رفع مساله‌ی آن روز ایران اغماض‌ناپذیر می‌کرد ازسوی‎دیگر، فضایی را آفرید که پادشاهی ماد از دل آن متولد شد. 🪔 این مطلب ادامه دارد... 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
🔴 منطق طبیعی مرز 📮 معماری صلح و پیشرفت در سرزمین میانه، از سند تا نیل 2️⃣ از 4️⃣ 🔸 و قلمرو، نخستین مولفه‌ای است که در تعاریف رایج از مورد توجه قرار گرفته است. اگرچه در نگاه نخست بدیهی به نظر می‌رسد که داشتن سرزمین، کم‌ترین شرط برای برپاکردن است، اما ظرافت‌ها و دقت‌های نکته‌سنجانه‌ای در معنای سرزمین و قلمرو هنگام تعریف دولت (ُState) نهفته است که غالبا در شناخت و الزامات برجسته نمی‌شوند. 🔹سرزمین را نباید صرفا به «خاک» و فروکاست. مرز، یکی از فرزندان الگوی زمامداری «دولت-ملت» است. مرز، با هر وسعتی از خاک شکل نمی‌گیرد. درست همان‌گونه که هر تعداد از جمعیت را نمی‌توان ملت نامید و هر شیوه‌ای از اجتماع را نمی‌توان خطاب کرد، هر وسعت و گستره‌ای از خاک را نیز نمی‌توان مرز در نظر گرفت و آن را به یک دولت و ملت نسبت داد. برای مثال؛ آیا می‌توان در جغرافیایی کوچک گرداگرد ساکنان طبیعی یک سرزمین دیوار کشید و با ایجاد حصارهای امنیتیِ مسلح به انواع تکنولوژی‌ها و ارتزاق از خون‌آورد نظام ، دولت-ملت یهود را جعل کرد؟ 🔸یکی از شاخص‌های تعریف مرز، است. یک باید به‌اندازه‌ای وسعت داشته باشد که نیروهای مادی و معنوی متعلق به آن، قابلیت عملیاتی پیدا کنند و در مقیاس زندگی اجتماعی به‌گردش درآیند. این وسعت باید بتواند میزانی از استقلال را برای نیروهای داخل مرز، و اندازه‌ای از وابستگی را نسبت به دیگر جمعیت‌های پیرامون ایجاد کند. 🔹افراد مستقر در یک سرزمین به‌واسطه‌ی مرز می‌شوند. برای ایجاد اختلال در سرنوشت ملت‌ها، کافیست را تغییر داد. آشوب 200ساله در نمونه‌ی خوبی برای مطالعه‌ی مرزهای غیرطبیعی و اختلال‌زا است. 🔸با تعریف مرز، چشم‌انداز متمایزی برای یک ملت در مقایسه با هم‌سایه‌گانش ترسیم می‌شود. هرگاه این مرزها با امکان تعریف مشترک انطباق داشته باشند، شاهد ؛ و هرگاه این مرزها بدون ملاحظه‌ی کشیده شوند، شاهد و خواهیم بود. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
| 🔴 درکِ مکانتِ زمان، راهی برای فهم در 🔹 مباحث در کانال «دقایقی پیرامون دوران جدید عالم»، در یک سیر طبیعی رخ داد. ما ابتدائا می‌خواستیم راهی برای استفاده از برای پرداختن به مساله‌های عینی سیاست و مشخصا برای پیدا کنیم. فلسفه‌ی تاریخ در آسمان بحث می‌کند و نتایجی که می‌گیرد، انتزاعی به نظر می‌رسد. اگر احکام و قوانین و اصول فلسفه‌ی تاریخ نتواند به زمین واقعیت و عینیت نزدیک شود، و خیال و پنداشته و انگاشته خواهد شد. به‌عبارت‌دیگر، تا وقتی که عصر و زمان، مکان پیدا نکنند، اثبات شکل‌گیری در عالم میسور نخواهد شد. 🔸 در این راستا متوجه شدیم که یکی از مکاتب عمده‌ی فلسفه‌ی تاریخ، نگاه جغرافیایی به حرکت و تاثیر امکان‌ها و در شکل‌دادن به فرهنگ و سیاست و اقتصاد است. نتیجه گرفتیم که فلسفه‌ی تاریخ در نخستین قدم برای زمینی‌شدن باید به تن کند تا بتواند حضور خود را در متن تصمیم‌های کلان اجتماعی و زندگی روزمره نشان دهد. وقتی زمان لباس جغرافیا می‌پوشد و مکانت پیدا می‌کند، رد پای تاریخ بر زمین هویدا می‌شود و تغییر تاریخ و پیچ‌های تاریخی امکان بررسی و رد و تایید پیدا می‌کند. 🔹 ژئوپلیتیک یکی از بهترین بسترها برای زمینی‌کردن و عینی‌کردن و محسوس‌کردن احکام فلسفه‌ی تاریخی است. برای نمونه، یکی از مهم‌ترین مباحث فلسفه‌ی تاریخی شیعه است. اما اگر نتوانیم این نزاع را در روی زمین به تصویر بکشیم، احساس خواهیم کرد که با یک بحث انتزاعی روبه‌رو هستیم. چون ما در واقعیت روزمره، با حق و باطل محض مواجه نیستیم و بلکه با اختلاط آن‌ها طرفیم. باید نشان دهیم که تاریخی چگونه به یک در روی زمین تبدیل شده است؟ پاسخ به این سوال، نیازمند توضیح و تبیین کیفیت و چگونگی است. توضیح این مطلب را ذیل الهیات جغرافیا دنبال کردیم. 🔸 طرح الهیات جغرافیا نیز در همین راستا دنبال شد. الهیات جغرافیا می‌تواند واسط فلسفه‌ی تاریخ و ژئوپلیتیک باشد و ما را به عبور دهد. زیرا اگر بتوانیم را صورت‌بندی کنیم، کمک خواهد کرد که فلسفه‌ی تاریخ شیعی را به نظریه‌ی سیاسی نزدیک کرده و به تولید و تدوین و تصویرسازی از الگوی نزدیک‌تر شویم. 🔹 این مسیر، مباحث و را نیز به هم‌دیگر نزدیک‌‌تر کرده و سیر مباحث را قابل اعتنا می‌کند. این رهیافت در فقدان ، که به‌نوبه‌ی خود ناشی از عدم است، قابل پی‌گیری و حائز اهمیت و ضرورت است. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
| 🔴 جابه‌جایی محور توازن منازعات تمدنی به مدیترانه 📮 معماری صلح و پیشرفت در سرزمین میانه، از سند تا نیل 4️⃣ از 4️⃣ 🔹 یکی از نقاط پیوند با و StateBuilding، عبارت است از: تعریف و حاکم بر شیوه‌ی تعیین و تنظیم برای مشخص‌کردن قلمرو یک . ، به سرزمینی با سرحدات مشخص و معین احتیاج دارد. این‌که این سرحدات براساس چه شاخص و معیاری، و با چه وسعت و گستره‌ای مشخص شوند، بر و تاثیر مستقیم دارند. تغییرات این منطق و الگو را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. 🔸 ، شاخص جدیدی است که در مورد توجه قرار گرفت. با تعریف مرز، که ماهیتی صرفا مادی و ریاضیاتی داشت، شاخص که ماهیتی انسانی داشتند، کنار گذاشته شدند. سرحد براساس وفاداری اقوام و قبایل و ایلات تعریف می‌شد؛ اما مرز، کاملا کمّی بود و با متراژ سرزمین تعیین می‌گردید. 🔹 رونق‌گرفتن نگاهی کمّی و امکان رام‌کردن عالم طبیعت با افسار ، ابزاری بود که این گذار را تسهیل می‌کرد. یا همان چیزی که به‌خطا تحت‌عنوان «گفتار در روش» معروف شده است، مهم‌ترین کتاب است؛ این کتاب تنها 10 سال پیش از و در نقطه‌ی اوج منتشر شد و بر منطق پیدایش جهان مدرن و شیوه‌ی نظام بین‌الملل تاثیر گذاشت. 🔸 شاخص مرز، گذار از سنتی به را ممکن کرد. حتی نیز متاثر از ریاضیات جدیدی که دکارت عرضه کرده بود، را نوشت. خود هابز، یعنی معمار دولت مدرن و نخستین مدون جدید، به این نکته تصریح کرده است. 🔹 این‌که دقیقا از کدامین نقطه از خاک گسترده‌ی زمین، مرزهای یک سرزمین آغاز شود و در کدامین نقطه به اتمام برسد، نیازمند مطالعه‌ی پیچیده‌تر جغرافیا بود. اگرچه این پیچیدگی با ابزار ریاضی مهار می‌شد، اما نگاه پیچیده‌تری به ماهیت انسانی و تاریخی جغرافیا را نیز می‌طلبید. به‌مرور زمین، دانش‌هایی هم‌چون ، ، ، ، و ... درراستای تامین این نیاز، عمدتا با مرکزیت جهان آنگلاساکسونی شکل گرفتند. 🔸 از آن روز تا به‌اکنون، یکی از مهم‌ترین اهرم‌های و شکل‌دادن به و بوده است. این‌که می‌بینیم از تا به امروز، سکان‌داران و پایه‌گذاران دانش‌های مرتبط با آن، کشورهای ابرقدرت جهان هستند، نشان می‌دهد که هژمونی مدرنیته با روش فهم جغرافیا در پیوند بوده است. 🔹 یکی از این مسابقات است که در قلب و در پیرامون مرزهای عزیز شکل گرفت و نتیجه‌ی آن، تجزیه‌ی بخش‌هایی از قلمرو ملی و تاریخی ما شد. این سرزمین‌های جداشده اکنون 9 کشور را دربر می‌گیرند که عبارتند از: ، ، ، ، ، ، ، و . در اثنای بازی بزرگ، کارکرد خاکی و زمین‌پایه‌ی در شکل‌دادن به ، به مرزهای آبی در منتقل گردید. 🔸 به‌تبع تغییراتی که دانش‌های جغرافیایی جدید رقم زده‌اند، محتصات و نقطه‌ی تعادل و لبه‌های منازعه‌خیز از به شرق مدیترانه منتقل شده است. از این رو است که سرزمین در جوار ، امروزه سنگر مقاومت سرزمین میانه و نماینده‌ی در برابر سینه سپر کرده است. امروز فردای سرزمین ، در لبه‌های سرخ این نقطه از عالم، در حال رقم‌خوردن است. / پایان 📎 یادداشت‌های پیشین 1️⃣ یادداشت اول: وابستگی توازن‌بخش 2️⃣ یادداشت دوم: منطق طبیعی مرز 3️⃣ یادداشت سوم: استعلای جغرافیایی زیربنای استیلای سیاسی . 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid