⭕️ جستوجوی راهی تاریخی برای وحدت و یکپارچگی
وضع تاریخی و دشوارههای ما، نسبتی مستقیم و ناگسستنی با نحوهی اندیشیدن ما به سیاست و میدان آن دارند. نشانهها و دلایتهای یک وضع تاریخی را میتوان با نحوهی ارتباطی که اندیشمندان سیاسی یک ملت با ساحت سیاست روزگارشان برقرار میکنند، مشاهده کرد. این مواجهه میتواند صورتهای مختلفی داشته باشد: مواجههی #متغلبانه یا منفعلانه، مواجههی مستحدَثهای یا مستحدِثهای، مواجههی مسالهسازانه یا پرسشگرانه، مواجههی خلاقانه یا مقلدانه و ... . با این مختصات میتوانیم نسبت به وضعیت تاریخی خودمان بهعنوان یک ایرانی مسلمان ارزیابی و سنجش کنیم.
نمونهی یک مواجههی فعال با #وضعیت_تاریخی را میتوان در نسبت هگل با اندیشهی سیاسی زمانهاش مشاهده کرد؛ تامل در این مواجهه برای امروز ما نیز میتواند الهامبخش باشد. هگل رسالهای تحتعنوان «دربارهی نظام رایش» دارد که محل تاملات او پیرامون بازسازی یک شکوه سیاسی تاریخی است. رایش که در آلمانی Reich خوانده میشود، بهمعنای قلمروی متحد دارای #قدرت و #ثروت است. نخستین رایشی که در اروپا بنا شده، مربوط به #امپراتوری_مقدس_روم است؛ دومین رایش را امپراتوری #آلمان Deutsches Reich یا #دولت_پروس در این قاره تشکیل داده و سومین و آخرین #رایش با نام هیتلر گره خورده است.
آنچه در مرکز مفهوم رایش قرار دارد، ایجاد اتحاد در میان یک #ملت تاریخی است که الزاما یکپارچگی سرزمینی را نیز با خود بههمراه دارد و به بازتولید یک قدرت قاهرهی فراگیر و موثر در حرکت تاریخ میانجامد که امروزه با مفهوم #حاکمیت قید خورده است. تاملات هگل و جستوجوی راهی برای بازیابی قدرت #رایش، برای اندیشیدن به #دولتسازی بصیرتزاست. وی در این اندیشه تاثیرات جدی از سنت فکری #پروس، #کانت و در نهایت #ماکیاوولی گرفته است. تاثیر تفکر ماکیاوولی بر #هگل آنچنان جدی است که فردریش مایِنکه او را #ماکیاوولی آلمان نامیده است. هگل در اشاره به اندیشه ماکیاوولی مینویسد:
«اگر کسی فکر کند ماکیاوللی - شهریار را- در تائید استبداد نوشته است، دچار بدفهمی بزرگی شده است. این [کتاب] صرفاً برآمده از احساس عمیق روحی بزرگ است دربارۀ نگونبختی و فلاکت سرزمین پدریاش. باید تاریخ ایتالیا تا زمانۀ ماکیاوللی را خواند، تا بتوان پی برد، چرا او اثر خود را چنین نوشته است». (هگل، درسهای فلسفهی حق، ۲۰-۱۸۱۹)
این نوشته ادامه خواهد داشت...
#سیاست_ما
#سیاست_به_زبان_ساده
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/
https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ کتاب #فلسفه_حرکت_اسلامی منتشر شد.
کتاب فلسفهی حرکت اسلامی که به موضوع «استلزامات امتدادبخشی اجتماعی و سیاسی به فلسفهی اسلامی» را بررسی کرده است، منتشر گردید. این کتاب در سه بخش و در 700 صفحه، ضمن تبیین مفاهیم اصلی دخیل در امتداد اجتماعی فلسفه و نابسندگیهای موجود در فلسفهی اسلامی، دیدگاه جدیدی را برای نیل به این مهم به بحث و گفتوگو گذاشته است. اگرچه این کتاب را باید گامی مقدماتی و ابتدایی برای چنین مدعای مهمی دانست، اما #فلسفه_حرکت_اسلامی نخستین اثری است که در این باب با این صورتبندی به چاپ رسیده است.
....
درطول تاریخ، نظامهای فلسفی که از متن فرهنگ وسنت جامعه و ناظر برآن برآمدهاند، نقش تعیینکننده وسازندهای در پویایی و پایایی فرهنگ و حیات اجتماعی داشتهاند.بهویژه در عصر #مدرنیته شاهد انقلاب و چرخش اساسی در اهداف و کارکرهای فلسفه مادی هستیم. فلسفه مادی غرب از تفسیر و تعبیر جهان، به فلسفهای برای تغییر و تصرّف درجهان متحول گشته و درمتن زندگی فردی و اجتماعی راه یافته است و در تنظیم و #مهندسی_اجتماعی در جهت مادی نقش بنیادی ایفا میکند. این چرخش اساسی در فلسفه جدید، بیشترین تاثیر را درحوزه مباحث #فلسفه_حرکت و «فلسفه طبیعت» و «فلسفه فیزیک» برجای گذاشته است. برخی از فلاسفه شاخص همچون #کانت اساسا فلسفهاش ناظر بر فلسفه فیزیک #نیوتن است. طبیعی است که درجهان اسلام نیز از فلسفه اسلامی چنین کارکردی درجهت اهداف و غایات دینی و تمدنی مطالبه شود.
پژوهش حاضر با عنوان «درآمدی برفلسفه حرکت» بهمنظور #امتدادبخشی_اجتماعی و کاربردیسازی #فلسفه_اسلامی میکوشد ضمن توصیف و تبیین دستگاه فلسفی موجود، نگاه انتقادی و نویی را در این مباحث بنیادین دنبال کند. این مباحث ناظربرحل مسالهها و نیازها و ضرورتهای تحول در #علوم_انسانی اسلامی هستند. با تکیه بر این تحول فلسفی میتوان یک دستگاه فلسفی پشتیبان برای تحول در ریاضیات علوم انسانی مهیّا کرد. برای تحقق عینی فلسفهی حرکت اسلامی نیازمند #دستگاه_محاسباتی هستیم که ریاضیات آن، برآمده از مبانی همین فلسفه باشد.
#فلسفه_حرکت_اسلامی
...
⭕️ آمیختگی اسطوره و عقل
جایگاه پزشکی و ریاضی در تفکیک اسطوره از عقل
تعیین نقطهی آغاز تفکر مبتنی بر #عقل در #یونان دشوار است. مسیر این تفکر از میان حماسهی هومری میگذرد. ولی در آنجا آمیختگی عناصر عقلی با تفکر اسطورهای به نحوی است که جداکردن این دو تقریبا امکانپذیر نیست. فلسفهی طبیعی ایونیایی دنبالهی بیگسست حماسه است. درواقع نمیتوان گفت که اندیشهی هومری که «اکئانوس» (اقیانوس) را مبدا همهچیز میداند، چه فرقی با نظریهی #تالس دارد که آب را مبدا اصلی جهان تلقی میکند. مهر و کین در فلسفه امپدوکلس که دو نیروی طبیعی پیونددهنده و جداکننده هستند، با «اروس» هزیود در نظریهی پیدایش از یک تبارند. بنابراین، #تفکر_علمی نه با آغاز تفکر مبتنی بر «عقل» شروع میشود و نه با پایان #تفکر_اسطورهای.
جملهای از #کانت با اندکی تغییر میگوید: اندیشهی مبتنی بر اسطوره، بدون عنصر عقلی، کور است؛ و نظریهی منطقی بدون هستهی زندهی بینش ابتدایی مبتنی بر #اسطوره، تهی است. از این دیدگاه، تاریخ نشو و نمای فلسفه یونانی را باید همچون فرآیندی بفهمیم که از طریق آن، تصور دینی ابتدایی دربارهی جهان -بهعبارتدیگر تصور اسطورهای- روز به روز بهسوی عقلانیت پیش رفته است.
بارها این سوال پیش آمده است که چرا فلسفهی یونانی با پژوهش در باب طبیعت آغاز شد، نه با تحقیق دربارهی آدمی؟ برای تحلیل این واقعیت مهم و پرپیامد، پژوهشگران کوشیدهاند تاریخ را تصحیح کنند و ریشهی نظریات فیلسوفان طبیعی باستانی را در روح #عرفان دینی بجویند.
یونانیان طبیعت انسانی را نخستینبار هنگامی مسالهای نظری تلقی کردند که از طریق پژوهش دنیای بیرونی و مخصوصا دانش #پزشکی و #ریاضیات، نمونهی فن دقیقی را به وجود آوردند که همچون سرمشقی برای پژوهش درون آدمی به کار میتوانست رفت.
...
ر.ک: ورنر یگر، پایدیا، ج1، ص. 224
#ساخت_تاریخی_روش
https://www.instagram.com/mh.taheri1980
https://virgool.io/@mhtaheri
.