eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
803 دنبال‌کننده
366 عکس
47 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ وجود پیوسته و یک‌پارچه‌ی تاریخی انسان قطعه‌ی برجسته‌ای از گلستان سعدی، حاوی مبحثی بسیار دقیق و عمیق در فلسفه‌ی سیاسی اسلام است که بیش‌تر از وجه انسان‌دوستانه و صلح‌طلبی شاعر ایرانی نگریسته شده است؛ حال آن-که به‌نظر می‌رسد از عمیق‌ترین و دقیق‌ترین قطعات حکمی ایرانی-اسلامی ریشه گرفته باشد. قطعه‌ای که حکایت‌گر وجود پیوسته و یک‌پارچه‌ی بشری است؛ نه از سر قرارداد و یک فعل اخلاقی، بلکه از منظر هستی‌شناسی. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به‌درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی اگرچه انسان در تاریخِ جهان، مفرد مذکر یا مونث حاضری است که اراده‌اش را اعمال می‌کند و در یک دایره‌ی مضیق یا موسع اثر می‌گذارد، اما انسان در "جهانِ تاریخ"، جمع همیشه حاضر و وجود پیوسته‌ی در حال حرکتی است که زمان‌ در آن به گذشته و حال و آینده تقسیم نمی‌شود. در فرآیند وسیع و پردامنه‌ای که فردیت‌های انسانی به ساختارسازی و مستقرنمودن نظام‌های متنوع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می‌پردازند؛ وجود پیوسته‌ی فرازمانی انسان، در تبدیل جهانِ تاریخ، از چهره‌ای به چهره‌ی دیگر می‌رود و چهره‌ی جدیدی به‌خود می‌گیرد؛ از طوری به طور دیگر تبدیل می‌شود و از دورانی به دوران دیگر متحول شده و و عهد جدیدی با خودش و هستی پیرامونی‌اش و هستی‌آفرین فراوجودش می‌بندد. فردیت انسانی، مولود جهانِ تاریخ است؛ شبیه به پدرش که تاریخ‌اش باشد؛ چه بخواهد و چه نخواهد؛ چه بداند و چه نداند. پربی‌راه نیست که بگوییم اگر می‌خواهی انسان‌سازی کنی، باید بتوانی تاریخ را بسازی؛ چه، انسان امروز ساخته‌ی معماران تاریخ جهان‌اند؛ آن‌ها که به انتظار بزرگی گره خوردند و حضور موثر و نقش ماندگاری در تاریخ جهان رقم زدند. اگرچه حشر و نشر انسان در تاریخ، اجتناب‌ناپذیر است و ارتفاع‌گرفتن از سقف آن، به فردیت حاصل نمی‌شود؛ اما وقتی دوران جدیدی در عالم آغاز می‌شود، سقف همه‌ی بشریت مرتفع می‌گردد؛ انس جدیدی فراهم می‌آید و صعود تازه‌ای در افق پرواز بشر طلوع می‌کند. ⏰ پی‌نوشت: شگفتا! از غربت نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه، نامه‌ی مولا علی به فرزندش امام حسن مجتبی، که از جهان تاریخ به میوه‌ی دلش می‌گوید و او را به یکی‌شدن با جهان تاریخ فرامی‌خواند. @doranejadid
⭕️ تاریخ؛ وسعت اختیار و اراده‌ی انسان آدمی محکوم به حرکت و مخیّر به انتخاب "زوال" یا "رفعت" است؛ یا در هبوطش غوطه‌ور می‌شود یا مسیر رجعت خود را می‌سازد و ارتفاع می‌گیرد و مهیای معراج می‌شود. آدمی، فردیت خود را در بستر اجتماع و محیط پیرامونی‌اش می‌یابد. تاثیر محیط بر خود را درک می‌کند و اگر محیط برای ادامه‌ی مسیراو مناسب نباشد، می‌خواهد دل بکند و هجرت کند. چه بسیار کسانی که از روستا به شهر یا از شهر به روستا کوچیده‌اند. چه بسیار انسان‌ها که از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر هجرت کرده‌اند؛ تا در زوال یا رفعت، اختیار خود را نشان دهند. آدمی، به‌فکر سرنوشت خویشتن خویش است؛ سرنوشتی که با حرکت خود و در انتخاب مسیری برای زیستن رقم می‌خورد. در گریز از محیط، با تغییر محل سکونت؛ در تغییر محیط، با ساخت جامعه‌ای مطلوب‌تر و نیکوتر و مناسب‌تر برای حرکت خود. اما همه‌ی این گریز و تغییر، در ساحت مکان و جغرافیاست؛ آدمی در ساحت زمان نیز زندگی می‌کند و می‌تواند از زمان و زمانه‌ی خود نیز بکوچد؛ با نوستالژی یا سنت. و می‌تواند زمانه‌ی خود را بسازد؛ با تغییر در زمانه، با تغییر در تاریخ با ایجاد دورانی جدید برای عالم خود. چه عظیم است وسعت اراده‎‌ی انسان در حرکت به‌سمت زوال یا رفعت. چه عظیم است دامنه‌ی اختیار آدمی از غلطیدن در هبوط تا ساخت مسیر رجعت و عروج. @doranejadid
سیاست، انسان را از دیگر مخلوقات عالم متمایز کرده است. مدنی‌الطبع نامیده‌شدن انسان اشارتی به همین واقعیت گریزناپذیر دارد. ازاین‌روست که نسبت انسان با سیاست نیز به یک رابطه‌ی غیرقابل چشم‌پوشی تبدیل می‌شود. انسان، خواه یا ناخواه، در متن سیاست حضور دارد؛ در آن اثر می‌گذارد و از آن تاثیر می‌پذیرد؛ چه با فعل خود و چه با انفعال خود. و این امر، سیاست را به یک پدیده‌ی چموش اما گریزناپذیر تبدیل می‌کند. سیاست، ساحت حوزه‌ی عمومی حیات انسان است. جایی که فرد به اراده‌ی افراد دیگر، چه گذشتگان و چه حاضران، گره می‌خورد. سیاست، از جایی آغاز می‌شود که اراده‌ی ما با اراده‌ی دیگری گره می‌خورد. حال در این گره‌خوردن یا اراده‌ی ما غالب است یا مغلوب و یا بازی‌گران معلق به یک اراده‌ی بزرگ‌تر. این‌جاست که پای «آگاهی» نیز به «اراده» گره می‌خورد و این زوج جدایی‌ناپذیر، تعیین‌کننده‌ی نظم‌های سیاسی در تاریخ بشر می‌شوند. سیاست، عرصه‌ی مطالعه‌ی نسبت اراده‌ها با یک‌دیگر است و می‌کوشد تا با کاربست آگاهی به این روابط، جهان بهتری را برای بسط اراده‌ی انسان رقم بزند. ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... . https://rubika.ir/dolatema
⭕️ سیاست: دانش ساخت اراده‌های بزرگ موضوع سیاست، تکاپو برای تغییر است. اما آن‌چه به تکاپوی سیاسی رنگ متفاوتی می‌بخشد، ضرورت همراه‌سازی دیگران برای نیل به مقصود است. در طبقه‌بندی علوم، آن‌ها را به دو دسته کلی تقسیم می‌کند: گروه نخست را در طبقه‌ی یا حکمت، و گروه دوم را یا فن قرار می‌دهد. فرونسیس بعدها در ترجمه فیلسوفان مسلمان، تا حدودی به خطا ترجمه شده و نامیده شده است. ملاک ارسطو در این طبقه‌بندی، قدرت نفوذ بوده است. به‌باور او، سه دانش: الهیات، ریاضیات و طبیعیات، دانش‌هایی هستند که اراده‌ی انسان در آن دخیل نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، این‌ها دانش‌هایی هستند که از هستی و هست‌ها سخن می‌گویند؛ خواه ما بخواهیم یا نخواهیم، وجود دارند و خواستن ما نیز در کیف وجود آن‌ها دخالتی نمی‌تواند بکند. اما سه دانش دیگر، یعنی اخلاق، و ؛ دانش‌هایی هستند که اراده و میل انسان در آن‌ها دخیل است و می‌تواند مبدا تصرف و تغییر و تحول در آن‌ها شود. به‌عبارت‌دیگر، این سه دانش، جنبه‌ی هنجاری دارند و به باید و نبایدها می‌پردازند؛ لذا موضوع این علوم، عرصه‌ی ظهور اراده‌ی انسانی قرار می‌گیرد. در این طبقه‌بندی، «اخلاق» در مقیاس فردی، «تدبیر منزل» در مقیاس خانوادگی، و «سیاست» در مقیاس اجتماعی، موضوع تصرف انسان واقع می‌شود. ازاین‌میان، دانش سیاست را ارباب علوم می‌داند، چراکه وسیع‌ترین مقیاس انسانی در این علم مورد بحث قرار می‌گیرد. باید و نبایدهای سیاست، برخلاف اخلاق و تدبیر منزل، برای تحقق‌یافتن باید به خواسته‌ی انسان‌های دیگر تبدیل شوند. اگر در اخلاق، اراده‌ی انسان کفایت می‌کند؛ و اگر در تدبیر منزل، عواطف و محبت تسهیل‌گر همراهی اراده‌ی اهل منزل با اراده‌ی ریاست خانواده می‌شود؛ اما در سیاست، که به نظر دارد، موضوع پیچیده‌تر است. لذا مهم‌ترین پرسش سیاست این است که چگونه می‌توان اراده‌های متکثر را در یک راستا با هم‌دیگر همگرا کرد تا قدرت لازم برای تحقق یک امر عظیم اجتماعی فراهم شود؟ این اراده‌ی بزرگ اجتماعی، در قالب نهاد دولت تبلور پیدا می‌کند. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ مهندسی‌پذیری رفتار انسان در جورج کاتلین، از اندیشمندان سیاسی رفتارگراست و معتقد است که سیاست می‌تواند پیش‌بینی‌پذیر باشد. اگرچه توانایی مطالعات انسانی در پیش‌بینی و آدمی یکی از چالش‌های بزرگ در این حوزه از دانش است، اما رفتارگرایان به نوع خاصی از پیش‌بینی‌پذیری باور دارند. تعریف کاتلین از سیاست از این رو حائز اهمیت است. کاتلین در توضیح قابل پیش‌بینی‌بودن رفتار انسان، به زمینه‌ها و ساخت‌هایی اشاره می‌کند که وقوع یک فعل و رفتار در آدمی را محتمل‌تر می‌کنند. وی می‌نویسد: علوم سیاسی نه با رفتار، آن‌گونه‌که باید باشد؛ و نه با رفتار، آن‌گونه‌که به تصادف رخ می‌دهد؛ بلکه با رفتار، آن‌گونه‌که پس از احراز شرایط باید به‌وقوع بپیوندد، سروکار دارد. Catlin, georg (1964). The science and method of politics. درواقع اگر رفتار انسان را به سه دسته تقسیم کنیم: 1. رفتارهای هنجاری و جبری 2. رفتارهای تصادفی 3. رفتارهای مهندسی‌شده سیاست، عرصه رفتارهای مهندسی‌پذیر است. اکنون این پرسش مطرح است که چه مقدار از رفتارهای انسان را می‌توان ساخت و آن را معماری و مهندسی نمود؟ آیا توان و ظرفیت و کارآمدی مکاتب مختلف سیاسی در معماری و مهندسی رفتار انسان یکسان است؟ چه چیزی قدرت بیشتری را برای رفتارسازی به یک مکتب سیاسی می‌دهد؟ در سیاست ایرانی و اسلامی کدام دسته از رفتارها مهندسی‌پذیر هستند؟ و یک سوال اساسی‌تر: آیا ما مجازیم که رفتار افراد جامعه را مهندسی کنیم؟ استدلال افرادی که پاسخ مثبتی به پرسش فوق داده‌اند، چیست؟ استدلال ما در رد یا قبول این امکان چیست؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ از logic به method تطور تاریخی ادراک و اراده 1️⃣ ادراک انسان، گاه از فضای متاثر شده و گاه در پیوند با ، در بستر نشو و نمو یافته است. در خطی که برای دنبال می‌کنم، چنین به‌نظر می‌رسد که (گذار از logic به method) را می‌توان عبور از به سمت ادراک‌های در پیوند با اراده‌ی انسانی دانست. منطق از یک تبعیت می‌کند که یک استراتژی اراده‌گریز است؛ این در حالی است که روش عمدتا در تلائم با و است. 2️⃣ موید این مطلب، بقای پارادایم‌های قدیمی‌تر در عین طرح پارادایم‌های جدید، در حوزه است؛ چنین تداوم و بقایی در علوم طبیعی وجود ندارد. شاید بتوان این بقا را ناشی از وسعت اراده و آزادی در حیات انسانی در مقایسه با طبیعت غیرانسانی دانست. امروز با وجود رشدی که در و انتقادی رقم خورده، نیز هم‌چنان به حیات خود ادامه داده است؛ این درحالی است که پارادایم نسبیت در فیزیک، انگاره‌ی نیوتونی را در خود هضم کرده است. 3️⃣ آیا نمی‌توان این مطلب را نشانه‌ی تلائم گریزناپذیر ادراک و اراده دانست؟ اگر ادراک ما گریزی از تاثیرات اراده‌ی ما ندارد، چگونه می‌توان تاثیر اراده در نسبیت فهم را به‌نحو مقنن ملاحظه کرد؛ به‌نحوی‌که در عین پذیرش تاثیر محیط و اجزا، تاثیر انسان و اراده و خواست او را نیز دخیل کرده و نحوه‌ی دخالتش را تبیین و قابل سنجش کند؟ 4️⃣ اگرچه عبور از به (گذار از logic به method) یک گام رو به جلو در این راستا بوده است، اما هنوز فاصله‌ی قابل توجهی تا این مطلوب پیش روی ماست. . https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .
| 📌 امر سیاسی: تنظیم‌گر آمریّت‌های محیطی ⭕️ دولت مدرن؛ ایجادگر انحصار جهتِ اِعمال و تعلیق اقتدار 🔸 آدمی وقتی چشم می‌گشاید، خود را در آغوش محیط‌های مختلفی می‌یابد که هرکدام‌شان آمریت خاصی دارند. محیط‌ها هستند و و انسان را به مبارزه می‌طلبند. 🔹حتی با فرض این‌که عرصه‌ی عمومی صرفاً با حضور انسان‌های فرهیخته شکل گرفته باشد، بازهم این احتمال قابل پی‌گیری نیست که صرفا با تکیه‌بر ، امید را داشته باشیم. زیرا: 1️⃣ در با انسان‌های گوناگونی طرف حسابیم که امیال و اهداف متنوعی دارند و از سطح فکر و اقدام متفاوتی برخوردارند؛ 2️⃣ با محیط‌های غیرانسانی هم‌چون مواجهیم که جبر سنگین و نسبتا پایدارشان را، فارغ از فهم و توافق انسانی، در بدو امر، بر شکل‌دادن به عرصه‌ی عمومی تحمیل می‌کنند. 🔸 آدمی در فضایی زاده می‌شود که هرکس ساز خودش را می‌نوازد. ازاین‌رو در فقدان محتمل نیست و باید برای آن چاره‌ای اندیشید. 🔹مهار ازیک‌سو، و فائق‌آمدن بر ازسوی‌دیگر، انسان را به‌تدریج به مکانیزمی سیاسی‌ای متوجه ساخت که ماحصل آن، شکل‌گیری state یا بوده است. 🔸 اگرچه اصل شکل‌گیری این ، کاملا معقول و برخاسته از نیازهای آدمی بوده است، اما این هم‌چنان قابل تغییر و تصرّف و ارتقاست. حتی این وجود دارد که بتوانیم به اَشکال تکامل‌یافته‌تری از مکانیزم‌های عرصه_عمومی و مهار بیاندیشیم. 🌐 https://eitaa.com/doranejadid
| 🟥 روایتی از مدرنیته رایج است که می‌کوشد نشان دهد: این تمدن از میان منازعات فکری و اروپا سر برآورده است؛ را پایان یک جدال فکری و آغاز عصری جدیدی در تاریخ بشر می‌شمرد؛ آغاز در ؛ متاع و تحفه‌ای برای رفتن به این سو و آن سوی زمین. 🔸 این اگرچه قطعه‌ای است از پازل تاریخ جدید، اما ناقص و ناکافی. این روایت، چشم بر پیدایش و تمنایی که را آفرید، می‌بندد؛ تولّد جدید در امتناعات کوهستان‌های ، آمریت‌های سواحل و شمال، و امکان‌های خفته در کرانه‌های رودخانه‌ی و را نادیده می‌انگارد. ازاین‌روست که در توضیح و تفسیر گذار از به به لکنت گرفتار می‌شود و در چسباندن تکه‌های مختلف پازل دوران مدرن عاجز می‌گردد. 🔹 در روایت فراز و فرود یک تمدن باید توجه داشت که: انسان بیش از هر چیز، یک طلب و تمنا و یک است. انسان قبل از هر چیز، یک است که می‌تپد؛ یک جان است که دل می‌بندد و نرد عشق می‌بازد؛ یک است که به پرواز درمی‌آید؛ یک است که کمند علقه‌ی خویش را بر گردن خواسته‌ای می‌افکند. هر فکر و اقدام دیگری که از آدمی سر می‌زند: ابزاریست در اختیار این قلبِ تپنده؛ وسیله‌ای است در دستانِ این جانِ عاشق؛ امکانی است رامِ این روحِ در پرواز؛ مرکبی است در اختیارِ این اراده‌ی راسخ و تعلق در کمند. اکنون دوباره باید پرسید که متولد کدامین میدان و است؟ 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
| 🟥 شکل‌گیری اولین ائتلاف سرزمینی و اتحاد قبیله‌های آریایی، که برای نخستین‌بار ظرفیت #اراده_ملی را
| 1️⃣ از 4️⃣ روایت تولد نخستین اراده‌ی ملی در ایران‌زمین 🔸 گذار به عصر جدید، یعنی گذار به اراده‌ی ملی جدید. روزگاری دور، ایرانیان زمانی توانستند به یک تبدیل شوند که توان کشف را در خودشان یافتند. در گرو کشف و نمایش و به‌کارگیری اراده‌ی ملی است؛ در دنیای امروز، مهم‌ترین ظرف ملت‌سازی محسوب می‌شود. 🔹 ایرانیان باستان می‌دیدند که آب را می‌توان با آرد ترکیب کرد و خمیر عمل آورد؛ می‌توان خمیر را با آتش ترکیب کرد و نان پخت؛ می‌توان نان را با جان ترکیب کرد و تواناتر شد و گرفت و کارهایی کرد کارستان. آن‌ها فهمیدند به‌همین‌ترتیب اراده‌ی مرد و زن را نیز می‌توان در هم آمیخت و خانواده ساخت؛ اراده‌ی پیران و جوانان و کهتران و مهتران را می‌توان با هم ترکیب کرد و تاسیس کرد؛ اراده‌ی قبیله‌ها را هم می‌توان حول یک شیوه‌ای از گرد هم آورد و اراده‌ی بزرگی به‌نام خلق کرد. آن‌ها به راز و ترکیب‌پذیری پی بردند. 🔸 قبایلی از ایرانیان در برای نخستین‌بار متحد شدند و نخستین امپراتوری را در بیرون از تاسیس کردند. این نخستین گذار ایران به عصری تازه بود؛ نخستین بلوغ و تکامل بعد از . بلوغی که نشان داد برخلاف پادشاهان بین‌النهرین، الزاما برخورداری از اسب و شمشیر و نیزه‌ی بیش‌تر نیست که مردمان را حول تو جمع کند و به کرنش و فرمان‌پذیری بکشاند؛ بلکه حکمت و خرد و دادپیشه‌کردن نیز می‌تواند چنان قدرتی را به نمایش بگذارد که قبیله‌ها حول تو جمع شوند و با اصرار و التماس تقاضای تاسیس حکومت کنند. این نمایش تاریخی به تاسیس سلسله‌ی انجامید. بدین‌ترتیب، بعد از که نخستین پادشاهی را در بین‌النهرین میان تاسیس کرده بود، با روشی متفاوت دست‌به‌کار تاسیس زمام‌داری متناسب با نیازشان شدند و را به نفع فضای در این دوران رقم زدند. 🔹 اتحاد قبایل پراکنده‌ی در هزاره‌ی نخست پیش از میلاد و شکل‌دادن به نخستین صورت از در این سرزمین، یکی از نقاط عطف ثبت‌شده در تاریخ جهان و تاریخ پرشکوه ایران است. اهمیت آریایی‌ها نه به نژاد، بلکه به قدرت‌شان در کشف این فرزند ارشد خانواده‌ی ایرانی (یعنی اراده‌ی ملی) برمی‌گردد. 🔸 اجتماع قبایل پراکنده‌ی آریایی در دشت‌های ، حول پیری خردمند و دادپیشه برای تشکیل اجتماعی نظام‌مند و منسجم، یک نقطه‌ی درخشان و سرنوشت‌ساز در کشف است. رسیدن به یک اضطرار عینی و اجتناب‌ناپذیر ازیک‌سو، و کشف حکیمی گره‌گشا با قدرتی عینی که اجتماع حول او را برای رفع مساله‌ی آن روز ایران اغماض‌ناپذیر می‌کرد ازسوی‎دیگر، فضایی را آفرید که پادشاهی ماد از دل آن متولد شد. 🪔 این مطلب ادامه دارد... 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
| 🟥 روایت نهم، سر سخن با اقتضائات جغرافیا و بهینه‌بودن برخی مناطق برای برخی گونه‌های زندگی است. زمی
| 3️⃣ از 4️⃣ روایت تولد نخستین اراده‌ی ملی در ایران‌زمین 🔸 مناطق مختلف جغرافیایی، بهینگی‌های متفاوتی دارند. شاید جلگه برای رفاه، و کوهستان برای گریز و فرار، مناسب‌تر و مساعدتر و باشد. زندگی در جلگه‌های ، زمین تا آسمان فرق می‌کند با زیستن در کوه و بیابان . برای درک بهتر این مدعا، مقایسه کنید حمله‌‎ی به را با حمله‌اش به . حتی شوروی هم که همسایه‌ی دیواربه‌دیوار افغانستان بود، سال‌ها تلاش و تقلا کرد که لشگر خود را از کوهستان‌های افغانستان عبور دهد؛ اما نشد که نشد. 🔹 بی‌شک با ابزارهای سه هزار سال پیش، گذر از کوهستان و فتح سکونت‌گاه‌های آن، به‌مراتب سخت‌تر از امروز بود. با این مقدمه، بیایید کمی دقیق‌تر روی این پرسش وقت بگذاریم و بیاندیشیم که: ❓ ایران ما، ایران محصور در ، ایران گرم و خشک، برای کدامین مهاجران بهینه بوده است؟ ❓ چرا مهاجرانی که نخستین بار در این فلات رحل اقامت افکندند، این سرزمین را گزینه‌ی برتری برای ماندن، در مقایسه با یافتند؟ ❓ اساسا چه شد که ماندند و سودای سفر از سر بیرون کردند و به جست‌وجوی خود پایان بخشیدند؟ 🔸 وقتی به روایت غرب از مراجعه می‌کنیم، گویا انسان دغدغه‌ای جز شکار و تکثیر مثل نداشته است. انسان خلاصه می‌شد در شکم و مادونش. آیا انسان ذی‌شعوری که تشخیص می‌داد کجا به شکار بیش‌تر می‌تواند برسد، مغزی برای اندیشیدن و قلبی برای تعلقات و تمنیات شدید نداشته است؟ آیا همان‌گونه‌که بهره‌مندی بیش‌تر از شیر گاو و گوشت گوسفند و خوش‌رکابی اسب می‌توانسته قبایل را در سرزمین‌ها به حرکت وادارد، «امنیت برای اندیشه» و «ایمنی برای ایمان» نمی‌توانسته گروه‌هایی -هرچند اندک- را به و سفر بکشاند؟ این محرک در روایت غرب از سفر جغرافیایی بشر غایب است. به این پرسش پاسخ می‌دهد. 🔹 چه‌بسی بتوان فرض کرد: اقوامی که به‌جای جلگه‌های سرسبز ترجیح دادند در حصار کوهستان زندگی کنند، گرانی چشم‌شان را گرفته باشد. به‌طور طبیعی، فلات ایران، برای کسانی که از بیم و امثالش باید هر روز دست به عصا در بین‌النهرین زندگی می‌کردند، بهینه بوده است. 🔸 همین‌قدر می‌توان فرض کرد که: جایی که بین‌النهرین، گهواره‌ی خوش آب و هوای برای برخورداری از مواهب زمین بهینه بوده، فلات ایران هم برای گروهی بوده است که به‌خاطر حفظ و تداوم در اندیشه‌ی هجرت بودند و نزدیک‌ترین منطقه را می‌دانستند. آن‌ها روزی بار سفر بستند؛ هم‌چون خروج و گذر از ، دل به صخره‌های زاگرس زدند. اگرچه وهم‌انگیز بود و می‌توانست پایانی نداشته باشد، اما بالاخره ایران را یافتند و احساس کردند می‌شود برای در آن خانه ساخت. ماندند؛ چه‌بسی کنار کسانی ماندند که، شکار بیش‌تر بهانه‌ی ایشان برای ماندن در این سرزمین بود. 🔹 در فلات ایرانی، رودی بود و هست به نام ؛ جایی که کوهستان داشت و هنوز هم دارد، برای فرار. دشت داشت و هنوز هم دارد برای کشت و کار. وقت زمستان آنقدر سرد می‌شد و هنوز می‌شود که کسی خیال گذر از آن به سرش نزند؛ وقت تابستان آن‌قدر گرم می‌شد و هنوز می‌شود که بتوان خوشه و توشه برای روزهای بوران و طوفان کنار گذاشت. کنار قزل‌اوزن جای مناسبی برای گریز و پناه بود. نه تعقیب در آن‌جا ارزان بود؛ نه زمین آن‌قدر نامهربان. در آن ایام دور، آن مهاجران، روزی که قصد کردند ایرانی شوند، در کنار قزل‌اوزن هم یکی از جاهایی بود که بار از دوش زمین بگذارند. قبیله‌ای شدند برای خودشان، در کنار صدها قبیله‌ی پراکنده و خودفرمان . 🪔 این مطلب هم‌چنان ادامه دارد... 🌐 https://eitaa.com/doranejadid 🌐 https://t.me/doranejadid