با مطالعه نظریههای دولت درمییابیم که دولت در ابتدا بهمثابه پدیدهای طبیعی و ارگانیکی در نظر گرفته میشد که جدا کردن آن از جامعه ممکن نبود. اما با تحولات معرفت شناسانهای که انسان در دوران جدید پیدا کرد، «خودمختاری فردی» و «خودمختاری جمعیِ» انسانها در اولویت قرار گرفت و برایناساس، تصور از دولت نیز متحول شد.
در این دوره، #دولت، ابزاری است که حاصل ارادهی انسانها برای تأمین #امنیت و #نظم دموکراتیک است. سمت و سوی تحول نظریههای #دولت_مطلقه، حداکثرگرا، غیردموکراتیک و مداخلهگر به نظریههای دولت مشروطه، دموکراتیک، حداقلی و نهچندان مداخلهگر در دوره جدید بوده است. امروز نیز شاهد تحول ساختار دولت بزرگ به کوچک هستیم.
آنچه در این تحول رخ داده، این است که دانش سیاسی دورهی جدید، دربردارندهی مقدمات فلسفی، اخلاقی و الهیاتی دورهی قبل نیست و زندگی سیاسی در راستای «خیر»، «فضیلت» و «امر متعالی» مطالعه نمیشود، بلکه کوشش میشود تا قدرت بهعنوانِ یک پدیدهی مستقلِ تجربی در نظر گرفته و سیاست بنا بر روشهای تجربی مطالعه شود.
بر اساس این دگرگونیِ مفهومی، تئوری «قانون موضوعه» و «قرارداد اجتماعی» مطرح شد. در مفهوم #قرارداد_اجتماعی، #نظم_سیاسی در قالب حکومت، نظمی معطوف به ارادهی الهی نیست، بلکه فعالیتی انسانی است و حکومت بهواسطهی کسانی که موضوع آن هستند، ایجاد و حفظ میشود.
#دولت_پژوهی
⭕️ معنای «اشتات» در فلسفهی سیاسی هگل
#هگل در گفتوگو پیرامون آنچیزی که ما آن را #دولت مینامیم، از واژهی staat (اشتات)استفاده کرده است که معادل state انگلیسی نیست. برای توضیح این مفهوم، توجه به زمینههای فکری او ضرورت دارد.
هگل در پی احیای یکپارچگی فرد و #پولیس زادهشده در #یونان است. وی در این راه با دو مانع بزرگ روبهرو بود: نخست اینکه فرد عصر ما دیگر فرد زمان یونان نیست؛ دوم اینکه دولت هم پولیس نیست. این تحول در فرد و پولیس، بهتبع #سوبژکتویسم رخ داده بود و هگل #دولت_مدرن را محصول و فرزند همین امر میدانست.
اشتات یا staat ترجمهای است که هگل آن را برای #پولیتئیا انتخاب میکند؛ همان اصطلاحی که ما در فارسی به «جمهور» ترجمهاش کردهایم. مراد هگل از اشتات، نظام سیاسی یک کشور است؛ اما هر نظام سیاسیای را نمیتوان اشتات یا دولت دانست. اشتات در نزد هگل به دولتی اطلاق میشود که مبتنیبر حقوق (rechtsstaat) باشد. این حقوق به این دلیل باید استیفا شود که انسان، انسان است؛ یعنی حقوقی که بهخاطر انسانبودن انسان بر او فرض شده است و نه بهدلیل دین و آیین خاص.
دولت هگلی، دولت مبتنیبر نمایندگی است و ارادهی صنوف مختلف مردم باید پشت آن باشد. او صرفا زمانی قوهی قهرآمیز دولت را تجویز میکند که پای ایجاد فضای مناسب برای گسترش #دموکراسی در میان باشد. بنابراین، تاسیس دولت مدرن بر تامین آزادی مقدم است و اولویت دارد.
#سیاست_ما
#سیاست_به_زبان_ساده
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/
https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ تمایز امر سیاسی و امر اجتماعی و تاثیر آن در پیدایش دولت
یکی از چالشهای مهم در فهم دولت، از اختلاف میان #امر_سیاسی و #امر_اجتماعی برخاسته است. اجتماعیبودن غیر از دولتمندبودن است. انسان نهتنها موجودی اجتماعی، بلکه موجودی سیاسی و دولتمند است. این تمایز زمانی خودش را آشکار میکند که بخواهیم حرکت اجتماعی را تحلیل و سرپرستی کنیم. وقتی یک اجتماع بخواهد توسعه پیدا کند، چه کسی متولی حرکت روبهرشد آنهاست؟ اصلا چه کسی باید دربارهی این که رشد چیست و چگونه بهدست میآید، تصمیم بگیرد؟ چهکسی بر فرآیند وقوع رشد و تکامل باید نظارت کند؟ چه کسی باید دربارهی اینکه این رشد بهدست آمده یا نه، داوری کند؟ پاسخ این پرسشها بدون درنظر گرفتن دولت – ورای اجتماع – ممکن نیست.
ازاینرو متفکرانی همچون هگل معتقد بودند اگرچه دولت یک نهاد طبیعی است، اما برآمده از بلوغ تاریخی است. اعصار و ادوار تاریخی مولود ادوارو اعصار پیش از خود هستند؛ گاهی به نقطههایی میرسند که یک بلوغ و رشد برجستهای بهطور طبیعی و تدریجی رخ میدهد. #هگل، #دولت را مولود رشد مراحل تاریخ آگاهی انسان میداند و بر این باور است که نقطهی عطف این رشد را باید در #یونان و #پولیس جستوجو کرد.
#سیاست_ما
#سیاست_به_زبان_ساده
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/
https://virgool.io/@mhtaheri
.
با توجه به تفاوت «تعریف نظری و مفهومی» با «تعریف کارکردی و کاربردی»، همچنین عطف به نقش مهم فلسفه و منطق و #روش_شناسی در #تعریف یک امر، سوال مهم این است که «دولت چیست؟» و «دولتسازی چگونه محقق میشود؟» در بسیاری از مواقع، وقتی از #دولت و #دولتسازی صحبت میشود، این امر به #انتخابات، خصوصا انتخابات قوهی مجریه فرو کاسته میشود. ازاینرو وقتی از ضرورت دولتسازی در ایران صحبت میکنیم، بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی با تعجب میپرسند: #مگر_ما_دولت_نداریم؟!
یک معنای بسیار سطحی از #دولتسازی این است که رفتن شاه و آمدن امام خمینی به ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را معادل تشکیل #دولت_مطلوب_اسلامی بدانیم. این تلقی، جدیترین حجاب دولتسازی در جمهوری اسلامی ایران در قریب به پنج دههی گذشته بوده است. بسیاری با تعجب میپرسند:مگر با رفتن شاه و آمدن امام خمینی و تغییر نظام سیاسی، دولت جمهوری اسلامی تشکیل نشده است؟! این تعجب محصول #شناخت_ناصحیح_از_دولت_بهمعنای_جدید است. معنای جدید دولت در روزگار معاصر همان #استیت است؛ #استیت_مدرن.
واژهای که برای بازنمایی اتفاقی که در #امر_سیاسی_مدرن در جهان رخ داده و #نظم_اجتماعی_جدید را ایجاد کرده، دقیق وضع نشده است. تبعا در جایی که معنای نظری #دولت مبهم باشد، درک ما از ضرورت #دولت_سازی نیز متشتت خواهد بود و تفاهمی برای معماری پیچیده و سرنوشتساز #امر_ملی رقم نخواهد خورد. #انقلاب_اسلامی، نه صرفا یک #انقلاب_سیاسی، بلکه یک #انقلاب_اجتماعی است؛ لذا باید بتواند علاوهبر تغییر حاکمان و رژیم سیاسی، طرح جدیدی برای #جامعه_پردازی را نیز ترسیم کرده و پیاده نماید تا «نظم اجتماعی مطلوب»اش جایگزین «نظم اجتماعی موروث» گردد. لازمهی این امر #دولت_سازی است.
آیتالله خامنهای فرمودهاند:
ما #جامعه_اسلامی نداریم؛ ما #دولت_اسلامی هم نداریم! از آن مراحل چندگانهای که ما مطرح کردیم، هنوز در دولت اسلامیاش ماندهایم. بعدازاین، ایجاد یک دولت اسلامی است. یعنی ایجاد تشکیلات مدیریّتیِ اسلامی برای کشور. ما در این قضیه هنوز خیلی فاصله داریم تا به مقصود برسیم.
1396/06/06
#منطق
https://eitaa.com/doranejadid
https://virgool.io/@mhtaheri
https://virasty.com/Mhtaheri
🔴 واقعگرایی در جغرافیای سیاسی
تبعات تحولات روشی در سیاست و زمینهسازی برای تولد ایران معاصر
تحول در «نظامهای معرفتی» و ظهور اپیستمهی مدرن -بهتبع رنسانس و انقلاب روشنگری- تبعات واضح و گستردهای در عالم سیاست داشت. مهمترین تاثیر این امر، میل شدید کشورهای اروپایی به تصرف #آسیا بود. آسیا، انباری بزرگ و مملو از مواد خام بود و بازار بزرگی برای #سرمایهداری جدید متولدشده در #اروپا به حساب میآمد. این لقمهی چرب، محرک #استعمار شد.
دراینمیان، شکلگیری #ساختارهای_وستفالیایی بعد از 1648 میلادی نیز بستر مشروعی را برای پیشبرد اهداف استعمار پدید میآورد. نظام حقوق بینالملل آرامآرام بهتبع تولد #دولت-ملت در حال پدیدارشدن بود؛ و با گسترش آن این امکان وجود داشت که یک تعداد #ظروف_مرتبطه را در میان کشورهای تولیدکنندهی مواد خام و کشورهای فرآوریکننده ایجاد کرد.
توضیح این مطلب که تحول #روششناسی چگونه به کمک استعمار آمد، مورد اهتمام یادداشتهایی قرار خواهد گرفت که محور آنها، #واقعگرایی در جغرافیای سیاسی است. اتخاذ این رهیافت، تحولات عمیق و پایداری را در کشورهای آسیای مرکزی رقم زد و به تغییرات گستردهی فرهنگی در میان این ملتها انجامید. #ایران_معاصر نیز در بحبوحهی این تحولات متولد شد و خود را از #ایران_قدیم بازشناخت. تمنای بازیابی شکوه گذشته را باید در لحظهبهلحظهی ایران معاصر جستوجو کرد.
با توجه به اهمیت تاثیر توجه به دقایق و ظرائف روشی در تحلیل تحولاتی که اینک در #منطقه_غرب_آسیا در حال وقوع است، مطالعه و بررسی این حوزه مطالعاتی را تقدیم مخاطبان محترم کانال #دقایقی_پیرامون_دوران_جدید_عالم خواهم نمود.
https://virgool.io/@mhtaheri
https://eitaa.com/doranejadid
|
🟥 #علم_جغرافیا بعد از #جنگ_جهانی_دوم تاثر و وابستگی شدیدی نسبت به #اقتصاد_نئوکلاسیک پیدا کرد. ازآنجاییکه اقتصاد نئوکلاسیک #قدرت_رقابت را مشروع میدانست و آن را امری احترامبرانگیز میشمرد، این امر چنان بر تحلیل #رقابتهای_ژئوپلیتیکی سایه انداخت و متاثر از #آمریت_جغرافیا نمود که عاملیتهای انسانی در این تحلیلها به حاشیه رانده شدند.
🔸 مهمترین تاثیر اقتصاد نئوکلاسیک بر تحلیل #مسابقات_جغرافیایی را میتوان در غفلت از آگاهیهای پایهای و «معنای انسانی مولفههای محیطی» در تفسیر مسائل ژئوپلیتیک مشاهده کرد؛ مفاهیمی همچون: تاثیرات #ایدئولوژی نظام حاکم، موضوعات #قدرت، مدلمندی تصمیمگیریهای سیاسی، بازساخت، عامل زمان، #ژئوپلیتیک_سرمایه، #اقتصاد_سیاسی و ساختار جامعه.
🔹 تحلیل یک #فضای_جغرافیایی بدون درنظرگرفتن این مولفهها، تحلیلی ابتر است. بدون ملاحظهی این مفاهیم باید انتظار داشته باشیم بومهای مشابه، وضعیت یکسانی داشته باشند؛ حال آنکه اینطور نیست. اگرچه پدیدههای جغرافیایی در تکوینشان از #آمریت_محیطی تاثیر میپذیرند، اما عمیقا وابسته به انسان، #دولت و #الگوی_تصمیمگیری آنها هستند.
#مفاهیم_و_تعاریف_پایه
🌐 https://eitaa.com/doranejadid
🌐 https://t.me/doranejadid
🔴 منطق طبیعی مرز
📮 معماری صلح و پیشرفت در سرزمین میانه، از سند تا نیل
2️⃣ از 4️⃣
🔸#سرزمین و قلمرو، نخستین مولفهای است که در تعاریف رایج از #دولت_مدرن مورد توجه قرار گرفته است. اگرچه در نگاه نخست بدیهی به نظر میرسد که داشتن سرزمین، کمترین شرط برای برپاکردن #دولت است، اما ظرافتها و دقتهای نکتهسنجانهای در معنای سرزمین و قلمرو هنگام تعریف دولت (ُState) نهفته است که غالبا در شناخت #دولت_مدرن و الزامات #دولتسازی برجسته نمیشوند.
🔹سرزمین را نباید صرفا به «خاک» و #مرز فروکاست. مرز، یکی از فرزندان الگوی زمامداری «دولت-ملت» است. مرز، با هر وسعتی از خاک شکل نمیگیرد. درست همانگونه که هر تعداد از جمعیت را نمیتوان ملت نامید و هر شیوهای از اجتماع را نمیتوان #جامعه خطاب کرد، هر وسعت و گسترهای از خاک را نیز نمیتوان مرز در نظر گرفت و آن را به یک دولت و ملت نسبت داد. برای مثال؛ آیا میتوان در جغرافیایی کوچک گرداگرد ساکنان طبیعی یک سرزمین دیوار کشید و با ایجاد حصارهای امنیتیِ مسلح به انواع تکنولوژیها و ارتزاق از خونآورد نظام #انحصار، دولت-ملت یهود را جعل کرد؟
🔸یکی از شاخصهای تعریف مرز، #سعهی_جغرافیایی است. یک #قلمرو باید بهاندازهای وسعت داشته باشد که نیروهای مادی و معنوی متعلق به آن، قابلیت عملیاتی پیدا کنند و در مقیاس زندگی اجتماعی بهگردش درآیند. این وسعت باید بتواند میزانی از استقلال را برای نیروهای داخل مرز، و اندازهای از وابستگی را نسبت به دیگر جمعیتهای پیرامون ایجاد کند.
🔹افراد مستقر در یک سرزمین بهواسطهی مرز #همسرنوشت میشوند. برای ایجاد اختلال در سرنوشت ملتها، کافیست #منطق_طبیعی_مرزبندی را تغییر داد. آشوب 200ساله در #غرب_آسیا نمونهی خوبی برای مطالعهی مرزهای غیرطبیعی و اختلالزا است.
🔸با تعریف مرز، چشمانداز متمایزی برای یک ملت در مقایسه با همسایهگانش ترسیم میشود. هرگاه این مرزها با امکان تعریف #سرنوشت مشترک انطباق داشته باشند، شاهد #صلح؛ و هرگاه این مرزها بدون ملاحظهی #همسرنوشتی کشیده شوند، شاهد #جنگ و #ناامنی خواهیم بود.
🌐 https://eitaa.com/doranejadid
🌐 https://t.me/doranejadid
|
🔴 درکِ مکانتِ زمان، راهی برای فهم #روش در #ساخت_سیاسی
🔹 مباحث #ژئوپلیتیک در کانال «دقایقی پیرامون دوران جدید عالم»، در یک سیر طبیعی رخ داد. ما ابتدائا میخواستیم راهی برای استفاده از #فلسفه_تاریخ برای پرداختن به مسالههای عینی سیاست و مشخصا برای #دولتسازی پیدا کنیم. فلسفهی تاریخ در آسمان بحث میکند و نتایجی که میگیرد، انتزاعی به نظر میرسد. اگر احکام و قوانین و اصول فلسفهی تاریخ نتواند به زمین واقعیت و عینیت نزدیک شود، #رویا و خیال و #اتوپیا پنداشته و انگاشته خواهد شد. بهعبارتدیگر، تا وقتی که عصر و زمان، مکان پیدا نکنند، اثبات شکلگیری #عصر_جدید در عالم میسور نخواهد شد.
🔸 در این راستا متوجه شدیم که یکی از مکاتب عمدهی فلسفهی تاریخ، نگاه جغرافیایی به حرکت #تاریخ و تاثیر امکانها و #امتناعات_جغرافیایی در شکلدادن به فرهنگ و سیاست و اقتصاد است. نتیجه گرفتیم که فلسفهی تاریخ در نخستین قدم برای زمینیشدن باید #لباس_جغرافیا به تن کند تا بتواند حضور خود را در متن تصمیمهای کلان اجتماعی و زندگی روزمره نشان دهد. وقتی زمان لباس جغرافیا میپوشد و مکانت پیدا میکند، رد پای تاریخ بر زمین هویدا میشود و تغییر تاریخ و پیچهای تاریخی امکان بررسی و رد و تایید پیدا میکند.
🔹 ژئوپلیتیک یکی از بهترین بسترها برای زمینیکردن و عینیکردن و محسوسکردن احکام فلسفهی تاریخی است. برای نمونه، #نزاع_تاریخی_حق_و_باطل یکی از مهمترین مباحث فلسفهی تاریخی شیعه است. اما اگر نتوانیم این نزاع را در روی زمین به تصویر بکشیم، احساس خواهیم کرد که با یک بحث انتزاعی روبهرو هستیم. چون ما در واقعیت روزمره، با حق و باطل محض مواجه نیستیم و بلکه با اختلاط آنها طرفیم. باید نشان دهیم که #حق_و_باطل تاریخی چگونه به یک #تمدن در روی زمین تبدیل شده است؟ پاسخ به این سوال، نیازمند توضیح و تبیین کیفیت و چگونگی #جغرافیادارشدن_حق_و_باطل است. توضیح این مطلب را ذیل الهیات جغرافیا دنبال کردیم.
🔸 طرح الهیات جغرافیا نیز در همین راستا دنبال شد. الهیات جغرافیا میتواند واسط فلسفهی تاریخ و ژئوپلیتیک باشد و ما را به #نظریه_سیاسی عبور دهد. زیرا اگر بتوانیم #الهیات_جغرافیا را صورتبندی کنیم، کمک خواهد کرد که فلسفهی تاریخ شیعی را به نظریهی سیاسی نزدیک کرده و به تولید و تدوین #نظریه_دولت و تصویرسازی از الگوی #دولت_مطلوب_اسلامی نزدیکتر شویم.
🔹 این مسیر، مباحث #روش و #دولت را نیز به همدیگر نزدیکتر کرده و سیر مباحث را قابل اعتنا میکند. این رهیافت در فقدان #فلسفه_سیاسی_اسلامی، که بهنوبهی خود ناشی از عدم #امتداد_سیاسی_فلسفه_اسلامی است، قابل پیگیری و حائز اهمیت و ضرورت است.
🌐 https://eitaa.com/doranejadid
🌐 https://t.me/doranejadid