علت مادی و صوری به درون پدیده تعلق دارند و صرفا چیستی پدیده را روشن میکنند. لذا نمیتوانند تبیینگر چگونگی پیدایش یک کیفیت و تعیّن خاص پدیده باشند. ازآنجاییکه #تعریف_مفهومی، علّت ذات را بیان نمیکند، پدیدآمدن کیفیتی مشخص برای شیء را غیرقابل تعلیل دانسته و درنتیجه آن را غیرقابلتصرف میپندارد.
امروزه در غرب، اهمیت «تعریف» برای علم کم شده است. در قرن بیستم، پوزیتویستها نهضت پرشوری علیه #ذاتگرایی پدید آوردند. فیلسوفان تحلیلی نیز با اینکه پوزیتویست نیستند، در این موضوع با ایشان همعقیدهاند و ذاتگرایی را رد میکنند. امروزه کسی بهدنبال یافتن #ذات_اشیاء نیست یا اصلا برای آنها ذاتی قائل نیست و وقتی میخواهد آن را تعریف کند، راه بسیار آسانتری در پیش میگیرد. این امر جایگاه #تعریف_علمی را رونق بخشیده است. #فیلسوفان_تحلیلی میکوشند بهجای استفاده از ذاتیات یک شیء، آنها را بهصورت عملی تعریف کنند. بعد از رشد #منطق_جدید، در #فلسفه_علم گمان میکردند که میتوان همهی اصطلاحات علمی را بهصورت منطقی تعریف کرد. یعنی با ذکر شروط معینی، یک شیء بهخصوص را تعریف نمود. بعدها دیدند که در بسیاری از موارد مراعاتکردن این شروط میسر نیست؛ لذا #تعریف_کارکردی جایگزین #تعریف_علمی شد.
نتیجهی رویکرد پراگماتیستی در تعریف، این شد که اهمیت #تعریف در فلسفه و معرفتشناسی غرب کم شده است و دیگر تعریف، نقشی در حصول علم ندارد و تنها برای بهدستآوردن یک #تئوری_علمی دربارهی یک چیز مورد توجه قرار میگیرد. برایناساس سعی میشود راهی برای بهدستآوردن نتیجهی عملی از طریق تعریف حاصل شود. بنابراین دیگر به #تعریف کامل نیازی نیست. زیرا هدف، بهدستآوردن علم نبوده؛ بلکه بهدستآوردن یک نتیجهی عملی ولو از طریق یک تعریف ناقص است. (لگنهاوزن، هماندیشی معرفتشناسی، ص. 279)
#جوهرگرایی
https://eitaa.com/doranejadid
https://virgool.io/@mhtaheri
https://virasty.com/Mhtaheri