حقیقت یک شیء یعنی تمامی وجوه و ویژگیها و قابلیتهایی که در آن شیء وجود دارد. آیا با این تعریف، میتوان به حقیقت یک شیء راه پیدا کرد؟ اگر جوهر هر چیز نشاندهندهی حقیقت آن چیز باشد، آیا میتوان به جوهر یک شیء دست یافت؟
از مهمترین رسالتهای منطق: «صورتبندی تعریف»، «تعیین حدود و ثغور تعریف» و «تعیین شاخصهایی برای شناخت تعریف صحیح از تعریف ناصحیح» است. #تعريف_حقیقی در منطق صوری، در کاملترین شکل خود مبتنیبر «جنس قريب» و «فصل قريب» انجام میپذیرد که به آن «حدّ تام» گفته میشود. ماحصل شیوهی تعریف در #منطق_صوری، شناساندن «نوع» در جواب به سوال «ما هو» جهت شناخت #چیستی_شیء است. بهعبارتدیگر، تعریف به حدّ تام، ذات شیء و حقیقت آن را بیان میکند و به سوال از چیستی شیء (ما هو) پاسخ درخوری میدهد.
تعریف منطقی اگرچه چیستی و چرایی شیء را روشن میکند، اما در تعریف چگونگی شیء عاجز است. لذا «تعریف» در دستگاه نظری منطق صوری ناظر بر دو امر است: نخست، پاسخگویی به «ماهو» یا همان «چیستی اشیا»؛ دوم، روشنکردن چیستی کامل شیء از طریق تعریف «نوع».
#جوهرگرایی
#منطق
https://eitaa.com/doranejadid
https://virgool.io/@mhtaheri
https://virasty.com/Mhtaheri
منطقیون در باب امکان و کیفیت تعریف شیء به حد تامّ، پرسیدهاند: آیا اساسا ما میتوانیم ماهیت اشیاء را همانگونهکه هستند، بشناسیم یا فقط ماهیت برخی از اشیای خاص را بهطور حقیقی میتوان شناخت؟ گروهی نیز به این نتیجه رسیدهاند که اصلا ماهیت هیچ شیءای با ارجاع به #حدّ_تام قابل شناخت نیست.
#ابنسینا مناقشاتی را حول «تعریف به حدّ تام» مطرح نموده و معتقد است برای تعریف حقیقی بهصورت حدّ تام، دانستن «فصل شیء» لازم است و چنین شناختی به غایت دشوار است. #سهروردی نیز بهجدّ ذیل عنوان «اشکالاتی بر منطق تعریف ارسطویی» این مبحث را پیگیری نموده است. #ملاصدرا نیز در نقد دیگری حول امتناع تعریف به حدّ تام، بر این باور تصریح کرده است که فصل هر ماهیتی، درواقع «نحوهی وجود آن ماهیت» و «تمام حقیقت آن» است؛ ازاینرو وی نتیجه میگیرد که حقیقت وجود یک ماهیت با «علم حصولی» قابل شناخت نیست.
#جوهرگرایی
#منطق
https://eitaa.com/doranejadid
https://virgool.io/@mhtaheri
https://virasty.com/Mhtaheri
علت مادی و صوری به درون پدیده تعلق دارند و صرفا چیستی پدیده را روشن میکنند. لذا نمیتوانند تبیینگر چگونگی پیدایش یک کیفیت و تعیّن خاص پدیده باشند. ازآنجاییکه #تعریف_مفهومی، علّت ذات را بیان نمیکند، پدیدآمدن کیفیتی مشخص برای شیء را غیرقابل تعلیل دانسته و درنتیجه آن را غیرقابلتصرف میپندارد.
امروزه در غرب، اهمیت «تعریف» برای علم کم شده است. در قرن بیستم، پوزیتویستها نهضت پرشوری علیه #ذاتگرایی پدید آوردند. فیلسوفان تحلیلی نیز با اینکه پوزیتویست نیستند، در این موضوع با ایشان همعقیدهاند و ذاتگرایی را رد میکنند. امروزه کسی بهدنبال یافتن #ذات_اشیاء نیست یا اصلا برای آنها ذاتی قائل نیست و وقتی میخواهد آن را تعریف کند، راه بسیار آسانتری در پیش میگیرد. این امر جایگاه #تعریف_علمی را رونق بخشیده است. #فیلسوفان_تحلیلی میکوشند بهجای استفاده از ذاتیات یک شیء، آنها را بهصورت عملی تعریف کنند. بعد از رشد #منطق_جدید، در #فلسفه_علم گمان میکردند که میتوان همهی اصطلاحات علمی را بهصورت منطقی تعریف کرد. یعنی با ذکر شروط معینی، یک شیء بهخصوص را تعریف نمود. بعدها دیدند که در بسیاری از موارد مراعاتکردن این شروط میسر نیست؛ لذا #تعریف_کارکردی جایگزین #تعریف_علمی شد.
نتیجهی رویکرد پراگماتیستی در تعریف، این شد که اهمیت #تعریف در فلسفه و معرفتشناسی غرب کم شده است و دیگر تعریف، نقشی در حصول علم ندارد و تنها برای بهدستآوردن یک #تئوری_علمی دربارهی یک چیز مورد توجه قرار میگیرد. برایناساس سعی میشود راهی برای بهدستآوردن نتیجهی عملی از طریق تعریف حاصل شود. بنابراین دیگر به #تعریف کامل نیازی نیست. زیرا هدف، بهدستآوردن علم نبوده؛ بلکه بهدستآوردن یک نتیجهی عملی ولو از طریق یک تعریف ناقص است. (لگنهاوزن، هماندیشی معرفتشناسی، ص. 279)
#جوهرگرایی
https://eitaa.com/doranejadid
https://virgool.io/@mhtaheri
https://virasty.com/Mhtaheri