eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
55.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #من_میترا_نیستم 💕 #پارت۳۷ فصل ششم(خانه جدید) شاهین شهر بیست کیلومتر با اصفهان فاصله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ۳۸ فصل ششم(خانه جدید)💕 مهری و مینا می گفت:《شما که تو جبهه این از خدا خواستین که شهید بشین؟تاحالا از خدا طلب شهادت کردین؟》بعد از اینکه این سوال رو پرسید خودش ادامه داد:《البته اگه ادم برای رضای خدا کار کنه تو رختخوابم بمیره شهیده》 با اینکه تحمل دوری از زینب را نداشتم اما وقتی شوقش را برای رفتن به ابادان وکمک به مجروحان می دیدم حاضر بودم مینا ومهری او را با خودشان ببرند. اما آنها وهمین طورمهران مخالف بودند وزینب رابچه می دانستند، درحالی که زینب اصلا بچه نبود وهمیشه درکار های خوب جلو تر از آنها بود. بعد از برگشتن بچه ها به جبهه باز ما تنها شدیم زینب در دبیرستان فعالیتش را از سر گرفت به جامعه زنان و بسیج می رفت بعضی از کلاس ها را شهلا میرفتند. در مدرسه از همان ماه های اول گروه سرود و تئاتر تشکیل داد گروه تئاتر زینب گروه سرود زینب و..... از زمان بچگی اش با من روضه می امد وبرای حضرت زینب وامام حسین گریه می کرد. حس وحال وحرف هایش به سنش نمی خورد یک شب به من گفت:«مامان دوست دارم مثل حضرت زهرا تو جوونی بمیرم دوست ندارم پیر شم وبمیرم. یا انقدر زنده بمونم که زندگیم پر از گناه بشه» بعد از چند که هنوز به جوّ شاهین شهر عادت نکرده بودیم هار هفته شب های جمعه من و مادرم وبچه ها برای دعای کمیل به گلزار شهدای اصفهان می رفتیم ومادر حمید را می دیدیم آنها هنوز در محله دستگرد بودند. از وقتی به اصفهان رفته بودیم قد زینب خیلی بلند شده بود چادرش را تنگ می گفت کفش تکانی پایش می کرد تند تند راه می رفت دبیرستان زینب ازخانه ما فاصله داشت من هر ماه مبلغی پول بابت کرایه ماشین به او می دادم که با تاکسی رفت وامد کند اما زینب پیاده به مدرسه می رفت وبا پولش کتاب برای وجروحان می خرید هفته ای یکی دوبار با«بیمارستان عیسی بن مریم» یا «بیمارستان شهدا» می رفت وکتاب ها را به مجروحان هدیه می کرد. چند بار هم برای مجروحان مصاحبه کرد نوار مصاحبه را سر صف مدرسه برای دانش اموزان پخش کرد تا آنها بفهمند وشنوند که مجروحان ورزمنده ها از انها چه توقعی دارند، مخصوصاًسفارش مجروحان را درباره حجاب پخش می کرد. ارزویم شده بود که زینب باپول هایش چیزی برای خودش بخرد. وقتی برای خرید لباس اورا به بازار می بردم ساده ترین وارزان ترین لباس وکیف وکفش را انتخاب می کرد خرید کردن برای زینب همیشه اسان ترین کاربود. در اولین مغازه ساده ترین چیز را انتخاب میکرد و می خرید هر وقت هم می گفتم:«چه غذایی درست کنم؟» زینب می گفت:«هرچیزی که ساده تره ودرست کردنش برای شما راحت تره» ۳۸ ادامه دارد .... @dokhtarane_hazrate_zahra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|'.💫🌻.'| 13 - خداوند [یکتا] معبودی‌ جز ‌او‌ نیست‌، ‌پس‌ مؤمنان‌ باید تنها ‌بر‌ ‌خدا‌ توکل‌ کنند🌱✨ 📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی نامه خودنوشت قاسم سلیمانی.pdf
8.54M
پی دی اف کتاب ⇩ 《از چیزی نمی ترسیدم》 زندگینامه دست نوشت✒️ {سردار حاج قاسم سلیمانی} ……………………………………………………… •@dokhtarane_hazrate_zahra
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 حاج قاسم یه فرقی با بقیه داشت! حتی با هم‌رزماش، که به اینجا رسوندش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا