eitaa logo
درج دل🌻زهرا عوض‌بخش
158 دنبال‌کننده
53 عکس
12 ویدیو
0 فایل
راه ارتباطی: @zahra_a_213
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و عباس علیه‌السلام را در زیارتش چنین خواندند: "و النصیحه لخَلَفِ النبی..." نُصحِ برای امام؛ به معنای نصیحت کردن و موعظه کردنِ امام نیست، بلکه یعنی خیرخواهی کردن برای امام؛ یعنی پیمانه ات را که پر کردی، آنچه را هم که از تو نخواستند، بروی انجام بدهی؛ کار را زیباتر و بیشتر از آنکه خواستند، انجام دادن. همان که خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر فرمود: « ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»(طه/۲) پیغمبر ما! نگفتیم این قدر زحمت بکشی؛ گفتیم برو دست بندگان ما را بگیر و بیاور. برو عالم را آباد کن و با عبادت خودت عالم را نورانی. این نصیحت است. سیدالشهداء، امام است؛ اگر کاری بکنی که بگویند او نسبت به امامش نصیحت کرد و بیش از آنکه وظیفه‌اش بود و عهد داشت، با امام خودش نُصح داشت خیلی چیز عجیبی است. نصیحت؛ يعني بالاتر از تكليف بار برداشتن... 🆔 @dorje_del
سید علی آقا قاضی از شارع العباس می‌رفت سمت ضریح حضرتش. قلبش از غصه آب شده بود. در پنجاه و هشت سالگی، بعد چهل سال رفتن و آمدن و ماندن، چرا بی‌خبر بود! چرا بارقه‌ای از ملکوت نمی‌یافت. یک لحظه انگار پرده را زدند کنار. سید علی ترک شاعر آمد جلو. سید! امروز کعبه اولیاء‌الله عباس(ع) است. پرده افتاد. در حرم نشست به توسل. به قطیع الکفین... اشاره شد سید فِرّوا الی الحسین... 🆔 @dorje_del
هدایت شده از محمدعلی جعفری
🏴 به نیابت شهدا مشرف شوید روضه اباعبدالله الحسین(ع) 🗓 از شنبه ۱۴ محرم به‌مدت ۱۴ روز ⏱ ساعت ۱۷:۳۰ تا اذان مغرب 📍 از میدان خاتمی به‌سمت میدان صاحب‌الزمان(عج)، کوچه ۱۷ 💥کانال محمدعلی جعفری👇 https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداح جوری گفت: "دوسِت دّارم حسییین!" که انگار لبّ مطلب را خدمت آقا گفته باشد و همه‌مان طوری زار زدیم پایش که... همیشه وقتی یک‌هو زارم بلند می‌شود می‌روم تو فکر. کسی هست که نامش شیرین و گرم است...سرشت و طبع وجودش کرامت و بزرگواری‌ست. نه رحمت خدا باشد از آن بالاتر رحمت واسعه است و قدیم الاحسان. همه انبيا و اوصیا و اولیا و شهدا برایش زار‌زار گریه کرده‌‌اند... آیا دوست‌داشتنش هنر است؟! 🆔 @dorje_del
پا که گذاشتم تو عرصه نوشتن تصور کردم کتابی نوشتم قابل برای نقد. تو رؤیا عین بچه‌های کلاس اولی که وسایل مدرسه‌شان را شب اول مهر می‌چینند بالای سرشان شب قبل از جلسه نقد لباس‌هایم را از خشکشویی گرفته بودم.به همه التماس کرده بودم دسته‌گل ظریفی برای تقدیر بگیرند و گل پول توی جوب است. بعد عین جودی ابود یک متن بلند بالا از عرقی که برای نوشتن کتاب ریخته بودم روی کاغذ دستنویس کرده بودم. یه گارد سنگین هم برای ریختن شتک و پتک منتقدان گرفته بودم و عین برندگان جشنواره فیلم فجر با سیمرغ بلورین داشتم از پله‌های جایگاه می‌آمدم پایین. خب دنیا این‌طوری‌ست دیگر. کاری با آدم می‌کند که یادم تو را فراموش! شب قبل از جلسه تا پاسی از شب مهمان‌داریِ روز مزد و ختم روضه خانگی‌مان بود. تف تو ریا بعد از چهارده روز، وقتی خانه خالی شد عین قیری که سر ظهر خرماپزان توی یک کوچه در حال آسفالت می‌چسبد ته کفش و هیچ جوری کنده نمی‌شود چسبیدم ته هال و تا ظهر روز بعد هیچ جوری از زمین کنده نمی‌شدم. دم غروب کلی گشتم تا یک دست لباس شسته رفته برای خودم جفت‌جور کنم. هر چه گشتم کتابم را پیدا نکردم. وقتی از همسرم یک کتاب نو گرفتم یک ساعت بیشتر به جلسه نقد نمانده بود.
بعد از شش سال دو تا مجلس اول کتاب را مرور کردم و فهمیدم اصلا یادم نیست چی نوشتم. بچه‌ها سر لباس پوشیدن غر می‌زدند. تلفن چند بار زنگ خورد که چه کسی می‌تواند برود پیش مامان‌بزرگ‌ها بماند و خیل مشتاقان و چالش‌های کذایی. هر سه با هم گفتند می‌خواهیم با هم بیاییم جلسه. جوجه‌ها را عین مرغابی تو کارتون نیلز ردیف کردم پشت سرم و رسیدیم به حسینیه خلف‌باغ... دنیا جایی‌ست که مچ خودش را دیر بازمی‌کند برای آدم و من در غیرقابل قابل پیش‌بینی‌ترین حالت ممکن نشستم جلوی کارشناس کتابم جناب آقای حکیمیان. جای آن‌ها که نیامدند خالی بود و آن‌ها که قدم‌رنجانده و آمده بودند بر دیده منت. توی جلسه هر وقت چشمم می‌افتاد به آقای جعفری همسر محترم، چالش سفر برای روایت‌نویسی درست روز بعد جلسه، حواسم را پرت می‌کرد. تجربه‌ای جدیدتر از قبلی‌ها بود و خب به یادماندنی‌تر! 🆔 @dorje_del
🌹 می‌شود صبحی بیاید اما دلمان خون نباشد از خونی که باز از ما ریخته شده! اف بر دنیا و لعنت به یهود و آل یهود... 🆔 @dorje_del
پارسال همین موقع‌ها بود رفتم لبنان. پیگیر قصه‌های هفت اکتبر. مهمان شدم منزل یوسف در روستای مروانیه. تو بمباران این روزهای جنوب لبنان، اسرائیل آن مناطق را تخریب کرده. گروهی از مردم آواره شده و آن‌جا را ترک کرده‌اند. عده‌ای هم مجبور شده‌اند بمانند. به حکم وظیفه دنبال مسیری مطمئن گشتم برای ارسال کمک. بهترین گزینه یوسف بود. قرار شد کمک‌ها را برساند به دست مردم جنگ‌زده. اگر به نتیجه رسیدید در این عمل خیر مشارکت کنید؛ هم این پست را برای دوستانتان بفرستید و هم مبالغ مورد نظرتان را به این شماره کارت واریز کنید.
۵۸۹۲۱۰۱۴۷۰۸۷۳۰۷۲
به نام محمدعلی جعفری 💥کانال محمدعلی جعفری👇 https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
از پریشب بی‌خوابی زده به سرم! با این حال امروز ظرف‌ها را محکم‌تر شستم؛ طوری که صدای برق‌افتادنش بلند شد. لباس‌ها را با دست محکم چنگ زدم و شستم. دسته جاروبرقی را محکم گرفتم و جاروکشیدم. حتی محکم‌تر راه رفتم. حتی صریح‌تر قانون‌های خانه را به بچه‌ها تذکر دادم. دردسرم محکم‌تر از همیشه می‌کوبد. چای ماسالا را عین ارده شابلی، غلیظ‌تر از همیشه ریختم توی لیوان‌ها. امروز با اینکه سه روز است درست نخوابیده‌ام زنده‌ترم. از زمان بمباران ضاحیه و خبر "سید سالم است!" چیزی ته دلم می‌گفت: "نه،نیست!". یک حس ششم آخرالزمانی! ولی حتی یک قطره اشک نریختم. هال خانه را گز نکردم. آخر پیام‌هایم استیکر گریه نگذاشتم. پیام‌های تسلیت را برای این و آن فوروارد نکردم. کانال‌های مجازی را بالا و پایین نکردم. به دلیل‌های واضحی برایم مبرز بود همین روزها داغدار این بزرگ‌مرد می‌شویم. بار این غم چیزی از جنس خشم و نفرت است. از جنس مقاومت و بیداری! امروز فکر نمی‌کنم؛ بلکه به مغزم التماس می‌کنم! لطفا سریع‌تر مدل تکلیف و جهادت را پیدا کن! قبل از آن‌که دیرتر بشود! 🆔 @dorje_del
🔻 افراد و گروه‌های فعالی رفته‌اند دمشق و بیروت برای کمک‌رسانی به آوارگان لبنانی. این وسط، شیعیان مانده در خانه‌هایِ روستاهای جنوب مغفول مانده‌اند. نان و گوشت و مرغ ندارند؛ بقیه اجناس هم قیمت‌شان دوسه برابر شده. اسرائیل تهدید کرده، اگر از صیدا بروند سمت بیروت آن‌ها را می‌زند. بخور نمیر از صور و صیدا خرید می‌کنند. 🔻 یوسف، دوست لبنانی‌ام در جنوب است؛ روستای مروانیه. شده نماینده ایرانی‌ها. تا الان دو نوبت پول برایش فرستاده‌ام. کمک دیگری هم هنوز بهشان نرسیده. یک یاعلی بگویید و در این امر خیر سهیم شوید.
۵۸۹۲۱۰۱۴۷۰۸۷۳۰۷۲
به نام محمدعلی جعفری 💥کانال محمدعلی جعفری👇 https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
🔰من تا حالا کسی را ندیده‌ام که اول دورچین غذایش را کامل بخورد بعد برود سراغ اصل غذا! 📚اما خودم در خوانش کتاب چنینم. اول شناسنامه، فهرست، مقدمه، سخن پایانی و اعلام و جلد را بالا و پایین می‌کنم و بعد متن کتاب را! "کاوه فولادی‌نسب" در همین دورچین اثر "نوشتن مانند بزرگان" مهارتش را به رخ‌ کشید. بعید می‌دانم اُرد مفت رفته‌باشد... "...حالا شما هنر تجزیه و تحلیل متن را یادگرفته‌اید و دیگر باید بتوانید یک اثر ادبی را کالبدشکافی کنید، مثل اشعه ایکس ژرفای درون آن را ببینید و بفهمید...وقتی نگاهتان را به کتابی می‌دوزید،آن کتاب باید ذوب و چنان موم در دست‌های شما نرم شود..." 🆔 @dorje_del
⏳بعضی وقت‌ها جوری مست خواب بوده‌ام که مپرس! جوری که اگر گوشی خودش را می‌کشت فقط به قدر کندن سر مبارک از بالشت، هشیار می‌شدم و بعد از قدری تف و لعنت به سازنده آهنگ بیدارباش، به عالم هپروت پرت می‌شدم. 🔺فکر می‌کردم این حال‌ها مخصوص جوانی‌ست. نگو هر چه می‌گذرد بیشتر توی وجود آدم ریشه می‌کند. خط خبری قیمت دلار، رای آوردن دموکرات‌‍‌ها در آمریکا، برهنه‌شدن یک بی‌‌آبرو وسط دانشگاه هر کدام یک آهنگ هشدار هستند که مغز ما روی آن کوک شده! وسط این خبرمبرها گرسنگی سه روزه سنوار یک جوری حال آدم را می‌گیرد شبیه آهنگ خروسیِ گوشی دم آفتاب‌زن. می‌توانی بلند شوی و آن نماز پرطلایی را بخوانی، می‌توانی غربزنی که چرا از خواب خرگوش بیدار شده‌ای! 🔺گرسنگی مردان مرد در جهاد، سابقه‌ای طولانی دارد و مگر می‌شود مرد باشی و کودکان سرزمینت ماه‌ها در حسرت یک تکه نان سفید باشند و تو مثل دیپلمات‌های یقه سفید سیر و سروعده تا خرخره خورده باشی؟! فقط عرب‌های خوش‌خواب که سال‌هاست جلوی بی‌غیرتی شمشیرشان را غلاف کرده‌اند از چوبی که پرتاب کردی سمت دشمن تعجب می‌کنند! سنوار! حال تو وقتی بی‌نفس روی آن مبل نشستی تحلیل نمی‌خواهد! با همان دست بی‌رمق درد ما را درمان کن... 🆔 @dorje_del
هدایت شده از  منادی
" آلفا پَر! " 🔸هیچ کس مثل خودِ آدمِ فضول ضرر نمی‌کند. عین بچه‌ مثبت‌های خیلی سربه‌زیر مدرسه‌ای، ساعت نه‌و‌نیم شب چپیده‌بودم زیر پتو و سه نصفِ شب، شنگول از یک خواب شیرین، بیدار شدم. طبق توصیه اساتید، آلفای بیداری‌ام را با یک کار خوشایند شروع کردم. با یک وسوسه! فضولیم گل‌کرد و چهار، پنج تا فایل طبی دانلودکردم. یکی از تفریحات شیرینم گوش‌دادن به این فایل‌هاست! یک اقدام زیادی سروتونین ترشح کن! 🔸از شما چه پنهان از دقیقه 20 بازی مغزم زد تو سر مال! عین همان آمریکایی‌ها در سال 2012 شوکه شدم. آبِ توی دهانم خشک بود. خبر طبقِ اسنادِ بالادستیِ دقیقِ موسسات آمریکایی بود. کمپانی‌های پپسی به بهانه اضافه‌کردن شیرین‌کننده مفید و طبیعی به نوشابه پپسی از سلول‌های جنینی استفاده‌ کرده‌بودند. در کلیه‌ی جنین‌های سقط‌شده ماده‌ای وجود‌داشت که بافت زبان را به تشخیص مزه شیرینی در پپسی حساس‌تر می‌کرد. مدیران پپسی وقتی با اعتراضات شدید اجتماعی روبه‌رو شدند ادعا کردند این کار برای بیماران دیابتی بسیار مفید است. آن‌ها از دادن اطلاعات بیشتر به بهانه باختن در رقابت با بقیه برندها طفره رفتند. داشتم غُرمی‌زدم چِرت است باباجان! این همه جنین مرده از کجا پیدا می‌شود که فهمیدم یکی از تجارت‌های قانونی و پرسود در آمریکا فروش اعضای جنین است. توی ذهنم تمام لحظاتی که پپسی بهم چسبیده بود و یک "شُست رفتِ" مَشتی گفته بودم، ردیف شد جلویم! پپسی‌های کربلا که مثلا اصل بودند و بعد از افطاری خورده‌بودم تا سبک بروم حرم... پپسی‌های همراه با قیمه‌های محرم! اکنون حالت آلفا پریده و سروتونین مغزم ته‌دیگ شده‌است! ! ! ✍ 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/monaadi_ir