#حکایت
#ادب_درندگان_دربرابرامام_هادی_علیه_السلام :
در زمان امام هادی علیه السلام خواستند آبروی امام هادی جان ما را ببرند. گفتند ایشان را ببرید در #دکة_السباع بیندازید. همان باغ وحش فعلی.
گفتند ببرید به دکه ای که #گرگها و #شیرها در آن هستند بیندازید وقتی شیرها او را می خورند بنشینیم و تماشا کنیم.
#خلیفه_عباسی دستور داد تمام مردم را جمع کنند؛ از جاهای مختلف مهمان دعوت کنند که می خواهیم امام هادی، امام علی النقی را در دکة السباع (دکه ی درندگان ) بیندازیم. و بنشینیم تماشا کنیم درندگان او را بدرند. تا اینقدر نگویید اینها #معجزه و ... دارند.
آقا را در دکة السباع انداختند. یکوقت دیدند تمام شیرها آمدند محضر مبارک آقا؛ زانوی ادب زمین زدند؛ یکی از شیرها که از همه پیرتر بود از اینها جدا شد رفت به سمت آقا نزدیک شد، جمعیت هم منتظر بودند که آن شیر به آقا حمله ور شود و او را بدرد. آن شیر به آقا نزدیک شد، همهمه ای کرد و برگشت. شیرهای دیگر هم ادب کردند.
دیدند خبری از دریده شدن آقا نیست؛ رسوا شدند. حضرت را از آنجا بیرون آوردند. از آقا پرسیدند: همه ی شیرها ادب کردند؛ آن یکی به شما چه گفت؟
آقا فرمود: آن شیر آمد پیش من و به من گفت آقا سفارش مرا به این شیرهای جوان کن؛ هرموقع در این دکه غذا و گوشت می ریزند تا من بروم تکه ای گوشت بگیرم اینها همه را می خورند. پیر شده ام؛ دندان ندارم؛ و من گرسنه به سر می برم. سفارش مرا به اینها کن.
من هم سفارش او را به شیرهای جوان کردم. دیگر از این به بعد در این دکه، شما این قاعده را می بینید؛ به اینها گفتم هروقت برای شما غذا ریختند صبر کنید بگذارید ایشان به اندازه ای بخورد و سیر شود؛ بعد شما به غذا حمله ور شوید.
دیگر از آن زمان به بعد در آن دکه هیچگاه غذایی داده نشد جز آنکه آن شیر پیر ابتدا سیر می شد.
این، #حجة_الله است. نظام هستی همه دلیل و قرآن دارد...