#برشی_از_کتاب
✍️ حواسم پرت مورچه هایی شد که رویش راه می رفتند، انگشتم را گذاشتم جلوی راهشان؛ مسیرشان را عوض کردند. هرکاری میکردم، از یک طرف دیگر راه پیدا می کردند. دست از سرشان برداشتم. کلاغی هم روی درخت نبود؛ البته خبر داشتم که جوجه کلاغها توی لانه شان تنها هستند. دستم را گرفتم به تنهء درخت و خودم را به زحمت کشیدم نزدیک میخ اول. قدم کوتاه بود و تا بخواهم خودم را برسانم به میخ بعدی، کشیده شدم به درخت و پوست دستم زخم شد. دودستی درخت را بغل کرده بودم تا نیفتم. دستم میسوخت، ولی اهمیت ندادم. می خواستم هر طور شده به آن لانه گردی که روی شاخه جا خوش کرده بود برسم، که رسیدم. اولین جوجه را برداشتم و انداختم داخل یقه لباسم. داشتم بهش می گفتم میبرمت پایین و با هم بازی می کنیم و جفتمان از تنهایی در میآییم، که دوتا قارقار کرد و هیچ نفهمیدم که یک دسته کلاغ سیاه زشت یکهو از کجا پیدایشان شد.
#تنها_گریه_کن
*روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
#دوستان_کتاب
📚@dostaneketab
اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر
یادداشتی بر کتاب "تنها گریه کن"
🔹 در ادبیات پایداری کمتر کتابی دیده ام که هم روایت خاطرات یک زن باشد و هم او شخصیت اصلی داستانش.
🔹 معمولا همسران، یا مادران شهدا از همسر و فرزند شهیدشان گفتهاند و در این میان سختی هایی که دیدهاند را روایت کردهاند؛ اما ماجرای کتاب " تنها گریه کن" از همان ابتدا با چابکی دختری شروع می شود که سرتاسر زندگیاش تلاش است و ایمان.
🔹 چه آنجا که برای نخواستن پسری پایش میسوزد و چه آنجا که برای زنده ماندن پسرش با سوز دل حمد میخواند.
🔹 اینبار برخلاف دیگر روایتها، این زن قصهی ماست که پای شوهرش را به انقلاب میگشاید و این مادر است که پا میگذارد برای پیگیری رفتن پسرش به جبهه.
🔹همیشه دلشورهی مادرانه بوده و استواری پدر. اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر.
🔹 اگر دنبال یک #کتاب انگیزشی می گردید این یکی از واقعی ترینشان هست. روایتی روان و دلچسب از مادر شهید محمد معماریان که پیش از آنکه فکرش را بکنید تمام میشود.
✍️ مطیع رسول
#تنها_گریه_کن
#معرفی_کتاب
@dostaneketab