⚘﷽⚘
دلت ڪہ بگیـرد ...
دوای دردت #شهید_گمنام است!
ڪنار سردار بی پلاڪ ...
فقط تو باشے و او
و یڪ درد و دل حسابے
دردِ دلے از جنس چادرخاڪی مادر...
#شهیدگمنام💔
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#سیره_شهید 🌷
صبحانهای که به خلبانها میدادم ،
کره ، مربا و پنیر بود .
یك روز شهید کشوری مرا صدا زد و گفت :
فلانی ! گفتم : بله .
گفت : شما در یك منطقهی جنگی
در مهمانسرا کار میکنید .
پس باید بدانید
مملکت ما در حال جنگ است
و در تحریم اقتصادی به سر میبرد .
شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را
با هم به ما بدهید
درست است که ما باید
با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم
ولی این دلیل نمیشود
ما این گونه غذا بخوریم .
شما باید یك روز به ما ڪره ،
روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید .
در سه روز باید از اینها استفاده کنیم
وگرنه این اسراف است .
من از شما خواهش میکنم
که این ڪار را نکنید .
من گفتم : چشم .
#شهید_احمد_کشوری
#سالروز_شهادت
#شهدایی
🌷| @dosteshahideman
@Maddahionlin1_146594063.mp3
زمان:
حجم:
4.79M
🔳 #وفات_حضرت_فاطمه_معصومه
🌴تو رفتی و شد دلم کم طاقت
🌴شده سهم من فراق و حسرت
🎤 #میثـم_مطیعی
⏯ #زمینه
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#خاطرات_شهدا 🌷
💞با حضرت معصومه(س) معامله کردم
🔰امین قبل #خواستگاری به حرم🕌 حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو میدانی که #حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است👌 کسی را میخواهم که این #ملاکها را داشته باشد...»
🔰بعد رو به #حضرت_معصومه (سلام الله) ادامه داده بود « #خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد📝 نشانهای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او #هم_نام مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد✅»
🔰امین میگفت: « #هیچوقت اینطور دعا نکرده بودم❌ اما نمیدانم چرا قبل خواستگاری شما، #ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!»
🔰مادرش که موضوع مرا با #امین مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام #زهرا را شنید، گفته بود موافقم✅!به خواستگاری برویم!☺️ میگفت «با #حضرت_معصومه(س) معامله کردهام.»
#شهید_امین_کریمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹| @dosteshahideman
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
#قراردمغروب
💚 بریم حرم حضرت معصومه (س)💚
🌾قم شد مسیر آخرم الحمدالله😭زخمی نشد بال وپرم الحمدالله😭🌿
🎤 #شیخمیرزامحمدی
#رزقمعنوی
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#حرفقشنگ♥️🙃
بنویسـیددانشـجو
بخوانیدمؤذن..!
وفـرمود:
#دانشــجو مؤذن جامعهاستـــ !
اگـرخواببماند
نمـازامّتقضامیشود✨
🏷 #شهیــددڪتربهشتی
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
اعلام تعداد صلوات ها برای سلامتی مهدی فاطمه(عج)وشادی روح داداش محمود😍
تاکنون 👇👇
💞 ۵۷۷۰۰ شاخه گل صلوات💞
شما هم در این ختم صلوات شریک شوید🌹
تعداد را به ایدی زیر بفرستید🌹
@Tagder60
تاریخ تولد ۱۳۶۰/۹/۱۸💫
⚘﷽⚘
📸تصویر چهارده شهید مدافع حرمی که در روز ۱۶ آذر ماه۱۳۹۴ به فیض شهادت نائل آمدند ...
#سالروز_شهادتشان_گرامیباد
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
قسمت بیست و سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: رفیق من می شوی؟ ... هر روز که می گذشت ... فاصله بین من
⚘﷽⚘
قسمت بیست و چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: انتظار
توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ...
- خسته شدی؟ ...
سرم رو آوردم بالا ...
- نه ... چطور؟ ...
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...
- مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ...
چند لحظه ایستاد ...
- چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ...
این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...
- خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...
ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ...
- چی شد ایستادی؟ ...
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ...
هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...
هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ...
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🍃من برای شهادت اصرار نمیکنم ؛✨
آنقدر کار و تلاش میکنم که لایق شهادت شوم،❤️
و خدا من را هم بخرد..🌱🕊
🌷شهید مرتضی حسین پور🌷
#مثلشهداباشیم✨🌹
🌷| @dosteshahideman