#به_قلم_مخاطبین
#نقش_فراموش_شده....
هوابارانی ست؛لطیف وزیبا...
این دوکلمه ی آخرچه نقشی دارند؟نه اشتباه نکنید،میدانم برای قشرجوان مینویسم ومطمئنم بهترازمن نقش آن دورامیدانید،امادنبال معنای صفت میگردم.دراین فکرهستم ودراین هوای بارانی ودلچسب مجال قدم زدن رامغتنم میشمرم تانفسی تازه کنم؛جلو وجلوترمیروم،اطرافم رانظاره میکنم زیبایی درختان سبزوخیس خورده بابازی واذیت پرندگان کوچک روی درختان سرماخورده،حسِ خوب قدم زدن رادوچندان کرده است.
سوالاتم دورسرم تاب میخورند؛دنبال پیداکردن معنی صفت بودم
دخترهاودخترک های متفاوت رامیبینم،تفاوت چهره رانمیگویم،تفاوت رنگها ذهنم راخیره کرده.موهای پریشان وآرایش های متفاوت،آستینهای بالارفته وشلوارهای شصت سانتی ونودسانتی،سوت مغزم رابه صدادرمیاورد.به این فکر افتاده ام که چه کسی تعریف درست ازدختربودن رامیداند؟چه کسی به به دختران نوزده-بیست ساله یاد داده به این شکل درجامعه قدم بزنند،آخرمن که درکتابهای روانشناسی ووبررسی تفاوتهای زنان ومردان وانواع این کتابها،چیزهای دیگری خوانده بودم.اصلا یک سوال کدام یک از این دخترهامیتواندتعریف خودش ازحجاب رابیان کند؟راستی ایا حجاب هم صفت است؟
چرافکرم آرام نمیگیرد؟آخرازروی کدام کتاب فارسی نوشتن، کدام کتاب معتبرخواندن وازکدام فطرت همچین چیزهایی میزاید؟
جلوتر میروم،حالم از فکرهایم حسابی ضدحال میخوردوباصدای دوتااز دخترهای کنارپارک به خود میاید.به آنجای بحثشان رسیده ام که دخترباحجاب وآراسته ای دخترمقابلش راکناری کشیده وبه اومیگوید؛"من که چیزی نگفتم خواهرگلی فقط خواستم بگم پوششتون مناسب نیست وخیلی هاروبه شماخیره کرده واون دخترباموهای بزک کرده وآرایشی که رنگ ولعابی به اوداده میگوید"به خودم مربوط است"
همان جمله ای که فکر میکنم منطقی ترین جواب ازنظر عده ای از دخترهاست.
ذهنم رابه گوشه ای از پارک روی صندلی افتاب خورده ای،هل میدهم تایخش بازشودودلم هم کمک میکندتاآرامَش کند.به این فکر میکنم که آیا دخترهای سرزمینم داستان فمنیسم رامیدانند؟دختران ما ازکجافکر کردندبانیمه برهنگی میتواننداستعدادهایشان رانشان دهند؟ازکجادریافتندکه بی حجابی ازباحجاب بودن بهتراست؟بلافاصله ذهنم پیام میفرستدکه شایدبازهم منطق بی منطقی به کمکشان آمده وگفته،خواهی نشوی رسوا/همرنگ جماعت شو...از حرف ذهنم خنده ام نمیگیردوسریع پیغام میفرستم که آخراین دخترهامگرداستان جماعت غربی رامیدانند؟مگرداستان "سیمون دوبوار"ازفعالان فمنیسم راشنیده یاخوانده اند؟مگراز رنج فریادهای زنانِ قرن نوزده وبیست وپیشترازآن چیزی شنیده اندکه چطورازفریادهای پایمال شدن حقوقشان به جایی رسیدندکه دیگرقائل به ازدواج هم نبودندوآزادی مطلق ازجمله آزادی جنسیِ بدون قیدوشرط رامیخواستندوآنرا اوج افتخارونشانه ی قدرت زنانه شان میدانستند.نمیدانم این دردندانستن راچگونه بایدبه دختران سرزمینم بگویم،این ندانستنهاوتن دادن به هرآنچه دیگران رفته اند،دختران وزنان مارابه اینجارسانده یااز نگفتنهای امثال من است؟آخراز عفت وحجاب برای یک دختروعشق ومحبت مادری وهمسری چه بدی هادیده اندویاشنیده اندکه تصمیم برنشان دادن گوهرهای ذاتیشان کرده اند؟حالا تازه میفهمم صفت چه واژه ایست.کاش صفتهای دخترانمان دوباره جان بگیرند،کاش حجاب تاج افتخاردختران وزنانمان شود نه رنگ های عجیب وغریب موهای بیرون زده!!!
امروز برایت میگویم ازکسی که قراربود برای من وتو الگوی تمام زیبایی های زنانه باشد؛از "زهرایی"میگویم که تو ففط اشک بردردهایش راشنیده ای،چراخطبه ی فدکیه وصلابت سخنانش رادراجتماع نخوانده ای،نمیدانم.توکه نگرانی باحجاب نتوانی درجامعه فعالیت کنی،حضرت زهراراه حضوراجتماعی راهم نشانت میدهد،حالابگو کم حجابیت برای چیست؟خانم دکتربشوی یا لیسانس وفوق لیسانس هم که بگیری،بالاو پایین هم که بروی نسخه ی آرامش فقط ایمان به چیزی ست که معلم بزرگت درکتاب بزرگش فرموده،با بی حجابی دنبال پیشرفت نباش،خداوندشیرینی وعده هایش رادرعفت وحجاب قرارداده...
دلم آرام ترمیشود وحالا صدای اذان هم ازمسجدی کنارپارک به گوش میرسدودل من مشتاق تر برای اینکه حرفهایم رابه دوستانم بگویم،همان هایی که مطمئنم اگربه درستی حیاوعفت برایشان تبیین شود،گره های بسته مغزشان بازمیشودوآنگاه پوسترهاوعکس های هنرپیشهای بی هنرراازصفحه اتاق موبایلهایشان حذف میکنندوتنهاخواهند نوشت:"من کمترین توانایی ام این است که بالباسم میتوانم شخصیت هاراعوض کنم"
نرجس کارآزما
دانشجوی پزشکی
#زن_در_اسلام
#زن_در_غرب
@dr_fgarivani