eitaa logo
محمد رضا
137 دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
24.6هزار ویدیو
570 فایل
ذوالفقار فدائیان آقا سید علی خامنه ایی حفظه الله در صورت نیاز به ارتباط با مدیر کانال به اکانت محمد رضا پیام ارسال بفرمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌کوتاه اما پر مغز و پر معنا👆 🎞یکی‌از دلائل بسیارزیبای حقانیت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در نبرد نابرابر روز عاشورا درکربلا را دراین فیلم کوتاه ببینید 🆔باکانال‌زندگی‌شیرین و الهی همراه باشید 🔰 @hatampoori ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌--••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••-- ✅ارسال برای سایر عزیزان ، زحمت شما
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅یک راه حل شگفت انگیز مخواهم بهت بگم که برات معجزه میکنه😍 ✨🪴 🌱@marammahdavikashmar ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از  نهج البلاغه 🇮🇷
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 قرآنی که پس از ۱۴۰۰ سال توسط دانشمند و گیاه شناس ژاپنی کشف و باعث وی شد. __________________________ ▫️أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی، وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی، وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ، وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ 🌖آگاه باشید! در آن (قرآن)علم آینده و اخبار پیشین و داروى بیمارى هاى شما و نظم و سامان دادن به روابط میان شماست. 📘 @nahjol_balagheh
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون پاک ارمان مظلوم😭😭 چادری شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در شهید علی وردی (خیابان ورزش) در 💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد را کامل بپوشاند و به حمدالله در در شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی میشود... ✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید...
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
(۴) انتشار برای اولین بار به مناسبت میلاد با سعادت پیامبر گرامی اسلام‌ حضرت محمد(ص) و امام صادق (ع) (ص) «پیامبر را خواب دیدم و به من در خواب فرمودند، خداوند عمر دوباره ای به شما داده و شما ان شاء الله منشاء خدمات ارزنده ای خواهید شد!؟» 💡امروز صبح یکی از دوستان قدیمی خودم را دیدم که زمانی راننده سرلشگر شهید امیر علی حاجی زاده بودند و تا روز شهادت با ایشان همراه و در رکاب شان بودند. ایشان نقل کردند سال ۱۳۸۲ چند روز قبل از زلزله بم باتفاق شهید حاجی زاده و دو نفر دیگر عازم ماموریت بودیم، صبح زود بود که در نزدیکی سه راه سلفچگان به خاطر اینکه ناگهان گوسفندهای زیادی وارد جاده اصلی شدند و من فرمان را به طرفی گرفتم که با آنها برخورد نکند، ماشین دچار حادثه شد و پس از هف بار ملاق زدن! خودروی ما به طرز معجزه آسایی بر روی چهار خود در میان دو جاده رفت و برگشت ایستاد. ماشین دچار خسارت شدیدی شده بود ولی به خواست خدا خودم و سه نفر همراهم دچار زخم های سطحی شدند و شهید حاجی زاده بر اثر واژگون شدن آب جوش بر روی ایشان، بدنشان دچار سوختگی سطحی شده بود. بعد از اعزام آن سه نفر به بیمارستان به صورت سرپایی معالجه و مرخص شدند. شهید حاجی زاده و دو نفر همراه در همان بیمارستان فرم رضایت را پر کرده بودند تا با من کسی کاری نداشته باشد👌 بعد از یکی و دو روز در خانه ماندن با خودم می گفتم یا اخراج میشم یا دیگه حاجی عذر من را به عنوان راننده می خواهد... اما با تماس ناگهانی مسئول دفتر شهید حاجی زاده به محل کار برگشتم و دوباره با دستور حاجی شدم راننده حاجی و مدت ۱۰ سال راننده حاجی و محرم رازش تا هنگام شهادتش شدم. شهید حاجی زاده بعد از تصادف‌خیلی برایم تلاش کرد که من بتوانم خسارت ماشین را با گرفتن وام و به صورت قسطی پرداخت کنم که سالها طول کشید پرداخت این خسارت... حاجی در‌‌ این ایام خیلی کمکم کرد خدا روحش را غریق رحمت کند♥️ پس از آن تصادف سنگین همیشه برایم این سوال بود که با آن تصادف سنگین و چپ شدن و هفت بار معلق زدن ماشین، زنده بودن ما چهار نفر چیزی جز معجزه نبست!؟ حدود چهار ماه بعد که با حاجی در ماشین تنها بودم صحبت تصادف شد و شهید حاجی زاده مطلبی را برایم گفت که الان دارم برای اولین بار برای شما عرض می کنم!؟ شهید حاجی زاده گفتند : پس از تصادف ، چند روز بعد خواب پیامیر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) را دیدم و ایشان به من فرمودند: «خداوند عمر دوباره ای به شما داده و شما ان شاءالله منشاء خدمات ارزنده ای خواهید شد!؟» و به راستی تا شهادتش در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، شهید حاجی زاده سرمنشاء خیرات و کارهای بسیار ارزنده ای برای میهن اسلامی شدند👌در ادامه ایشان افزودند تا روزی که حاجی زاده به شهادت رسیدند من همراه و محرم راز ایشان بودم. شهید حاجی زاده بسیار در بحث بیت المال حساس ‌و‌ سختگیر بودند و اگر روزی پسرشان علیرضا خدمت ایشان در دفتر و محل کار میامدند و ناهار و یا چیز دیگری می خوردند به من دستور می دادند از حقوق شان آن مبلغ را بردارم و آنرا حساب کنم و یا صبح ها پول صبحانه را خودشان حساب می کردند و ظهرها هم که برایشان معمولا اگر دفتر بودند‌ و یک نان سنگگ می گرفتم به من تاکید می کردند که پول نان را به دفتر پرداخت کنم و... راوی : کربلایی محسن کریمی (ص) (ع) شادی روح امام و شهدا، صلوات🌹