#بازگشت_به_کار
#قسمت_سوم
شروع کردم به گشتن...
کجا؟؟ تو سایت هایی که اشتله های خالی دندانپزشکی رو توش آگهی میکنن و سایت های مطب های اطراف
نتیجه اما فاجعه بود!!! تا شعاع ۵۰ کیلومتری ما هیچ اشتله خالی دندانپزشکی نبود
کلافه و ناامید بشم؟؟ راستش اره خیلی ناراحت شدم. پس چرا ما این همه اسباب کشی کرده بودیم!!!🤦🏻♀️
نمیشد قبلش چک کنم؟؟ چرا تا حدی که میشد انجام داده بودم و اینجا بین گزینه های ممکن و موجود بهترین شرایط و بیشترین شانس رو داشت
چاره ای نبود باید از نزدیک ترین مطب ها به محل سکونتم شروع میکردم و مدارکم رو میفرستادم بدون اینکه آگهی داده باشن. دیگه تیری بود در تاریکی...
همزمان با دنبال اشتله گشتن مدارکم رو هم آماده میکردم که خودش یه قصه مفصله...
کانال #دکتر_موتا در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
#برای_او
#پرده_دوم
#قسمت_سوم
خلاصه قبول شدم در رشته ای که بی نهایت دوستش داشتم، از دوران دانشجویی نگم که هر چقدر خوش بود سخت و پر فشار هم بود
یادمه ترم اول دانشگاه مدام با خودم میگفتم کنکور( با اون همه عظمتش) پیش این درس های ترم یک دندانپزشکی هیچه واقعا
دوران دانشجویی نسبتا بچه درس خون بودم یادمه بعد علوم پایه ( اول سال سوم) دانشکده میخواست یه جشنی برگزار کنه ازم پرسیدن تو هم میای گفتم احتمالا نه
مسئول برگزاری گفت چی چی و نه تو شاگرد سوم کل دوره ای میخوایم بهت لوح بدیم و من این شکلی بودم😲
تا اون روز خودم نمیدونستم🤐
البته همه اینا تا قبل این بود که دچار دکتر ارنست بشم😁
هنوز دانشگاه تموم نشده بود که ناچار شدم کنار امتحان های سنگین ترم های اخر و پایانه نامه، فشرده شروع کنم به یادگرفتن زبان شیرین آلمانی🥴
دفاع کردم و اومدم آلمان ...
سخت مشغول زبان خوندن بودم
شرایط آسونی نبود
همزمانی ازدواج و مهاجرت اصلا آسون نیست اونم در شرایطی که دکتر ارنست رزیدنت بودن و شبانه روز درگیر درس و کار و بیمارستان
یادمه یه زمان هایی میشد که چند روز نمی تونستن بیان خونه.
باهم قرار میزاشتیم یه کباب ترکی دم بیمارستانشون قد یه نهار خوردن می دیدمشون و برمیگشتم خونه
غیر از درس و زبان سر کار هم میرفتم
درد تنهایی و دوری، فشار کاری، سختی زبان یاد گرفتن و استرس امتحان های ارزشیابی حتی سختی گواهینامه گرفتن که خودش یه غولیه اینجا و اصلا شبیه ایران نیست، توصیف نکردنیه باید کشیده باشی تا درک کنی
این وسط من دو تا بچه تقریبا پشت هم هم داشتم
سعی کردم وقتم الکی نگذره.
یادمه یه دوره ای بود که شرق آلمان زندگی میکردیم که خیلی ضد خارجی و محجبه ها هستن.
مدرک اصلی زبان رو گرفته بودم، امتحان های ارزشیابی رو داده بودم اما کار پیدا نمیشد
با چند نفر مشورت کردم بهم گفتن تو به عنوان پزشک خارجی با حجاب محاله شرق آلمان کار پیدا کنی ...
مدتی گذشت و هرچی تلاش کردم دیدم نمیشه که نمیشه تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و برم زبان رو ادامه بدم و مدرک C1 بگیرم
تقریبا بالاترین مدرک زبانی هست که شما تو اروپا میتونید بگیرین C2هم وجود داره به ندرت که بیشتر برای افرادیه که میخوان ادبیات یک زبان رو بخونن و بعد تو دانشگاه ادبیات اون زبان رو ادامه بدن.
مثل افرادی که تو ایران لیسانس ادبیات فارسی میگیرن
خلاصه پیگیری کردم برای کلاس زبان، میدونستم زبان رو که بهتر کنم و مدرکش رو بگیرم شانس کار پیدا کردنم میره بالاتر
تو چه شرایطی بودم؟ زهرا یاس یک سال و نیمه بود، محمد مهدی رو سه ماهه باردار بودم و دکتر ارنست برای کار رفته بودن یه ایالت دیگه و من به خاطر شرایط بارداری اسباب کشی نکرده بودم و این یعنی ایشون رو فقط بعضی آخر هفته ها میدیدم که کشیک نداشتن. جمعه شب میومدن و یکشنبه ظهر بر میگشتن
کلاس رو ثبت نام کردم اینجا کلاس ها مثل ایران ترمی نیست سطحی هست یعنی کل سطح C1رو یکجا ثبت نام میکنی فکر کنم تو ایران
معادل ده با دوازده ترم هست.
شش ماه کلاس بود هر روز روزی پنج شش ساعت🤷🏻♀️🤐
کلاس رو در شرایطی ثبت نام کردم که دو سه روز بعد شروع میشد و من هیچ پرستاری برای دخترم نداشتم.
ادامه دارد...
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
این داستان، #هنر_این_نیست_که...
#قسمت_سوم
واقعا هم چاره ای نبود، مسئول فروش دفتر مرکزی نیومده بود سرکار و نماینده ای هم که جلو من بود انگار که بخواد زنگ بزنه به رییس جمهور میگفت وا، صبح جمعه زنگ بزنم به موبایلش؟ مگه میشه!!
میخواستم بگم مگه میشه و بلا! یا طرف شیفت داره و نیومده که باید جواب بده یا معلوم میشه ایران ایر روز جمعه با این همه پروازی که داره مسئول کشیک نگذاشته بازهم مشخص میشه از کی باید شکایت کرد...
اما خب ترسید و زنگ نزد و من ناچار شدم اون بلیط گرون رو به زور بخرم.
دوباره ماشین گرفتیم و برگشتیم به سالن خدمات ویژه...
بهشون گفتم پروازم به جای صبح شده دو شب و من باید تا اون موقع اینجا بمونم.( در حالت عادی شما فقط سه ساعت اجازه دارین تو سالن بمونید) گفتن برای شما مشکلی نداره اما همراهتون( مامانم) باید سر سه ساعت برن. 😐
دوباره رفتیم سراغ پروسه تحویل دادن بار و پاسپورت ها که مسئول خانومی که اونجا بود پرسید باردارین؟ گفتم بله
گفت نامه پزشک و سونوتون رو بدین که تحویلش دادم
و اینبار با خیال راحت وارد سالن شدیم، غافل از اینکه...
ادامه دارد...
کانال #دکتر_موتا در ایتا
دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار مطلب فقط با ذکر منبع