eitaa logo
هامون
45.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
605 ویدیو
42 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
صـد بـار قلم تـیـز شد و خاطره نگذاشت... یک جمله شکایت به نگارم،بنگارم...! 💠 @e_adab 💠
تنها میان غربت دنیا چه میکنی ؟! دلبر که نیست با دل تنها چه میکنی ؟! 💠 @e_adab 💠
یه روز دیدن تو تازه شدم از نو یه روز از تو گذشت هزار سالم شد 💠 @e_adab 💠
بزم مهتاب به پا هست و تو دعوت شده ای کاش بی من نروی باز به آن مهمانی گفته بودی که به آغوش تو دعوت شده ام؟ پس چرا باز مرا از بغلت می رانی؟ 💠 @e_adab 💠
ای سوژه ی همیشگی شعر های من گم کردمت میان غزل های این و آن خشکیده است چشمه ی شعرم بدون تو گل کرده است با تو غزل های دیگران 💠 @e_adab 💠
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد...! 💠 @e_adab 💠
پس كجا ماند طلوعی‌كه‌پس‌از تاريكی‌ست... 💠 @e_adab 💠
به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی 💠 @e_adab 💠
ازخواب چوبرخیزم اول توبه یاد آیی... 💠 @e_adab 💠
عشق یک سینه و هفتاد و دو سر میخواهد بچّه بازیست مگر عشق ، جگر میخواهد...! 💠 @e_adab 💠
پـدر تنها درختى اسـت کـه شب هم سايه دارد .. 💠 @e_adab 💠
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست 💠 @e_adab 💠
دو درويش در راهی با هم می‌رفتند. يكی بی‌پول بود و ديگری پنج دينار داشت. درویش بی‌پول، بی‌باک می‌رفت و به هر جايی که می‌رسيدند، چه ايمن بود و چه ناامن، به آسودگی می‌خوابيد و به چيزی نمی‌انديشيد. اما ديگری مدام در بيم و هراس بود كه مبادا پنج دينار را از كف بدهد. بر چاهی رسيدند كه جای دزدان و راهزنان بود. اولی بی‌پروا دست و روی خود را شست و زير سايه‌ی درختی آرميد. در همين حين متوجه شد که دوستش با خود چه كنم چه كنم می‌كند! برخاست و از او پرسيد: اين چندين چه كنم برای چيست؟ گفت: ای جوانمرد! با من پنج دينار است و اينجا ناامن است و من جرات خفتن ندارم. مرد گفت: اين پنج دينار را به من دِه تا چاره‌ی تو كنم. پس پنج دينار را از وی گرفت و در چاه انداخت و گفت: رَستی از چه كنم چه كنم! ايمن بنشين، ايمن بخسب، و ايمن برو، که آدم فقير، دژی‌ست كه نمی‌توان فتحش کرد. 💠 @e_adab 💠
وقتی بنا به زجر باشد عمر طولانیست با خوش خیالی عمر ما پایان نمی گیرد ... 💠 @e_adab 💠
در تاریکترین روزهای زندگی‌ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت، درهایی را برایت می‌گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست. معجزات وقتی اتفاق می‌افتد، که تو برای آرزوهایت، بیشتر از ترس‌هایت، انرژی بفرستی.. ☀️ 💠 @e_adab 💠
من بچه بودم مادرم ظرف مي شست پدر با سبيل سياهش به خانه برمي گشت بمب ها كه مي باریدند هرسه بچه بوديم 💠 @e_adab 💠
آمدی، قصه ببافی که موجّه بروی... در نزن! رفته ام از خویش، کسی منزل نیست...! 💠 @e_adab 💠
آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟!! زمر ٣٦ 💠 @e_adab 💠
قصه ی عشق و زندگی این است : پرسه در کوچه های تکراری شعرهایی برای ننوشتن خوابگاهی برای بیداری ! 💠 @e_adab 💠
صد بار مردم اي جان وين را بيازمودم ... چون بوى تو بيامد ديدم كه زنده بودم ... 💠 @e_adab 💠
نسیم عطر تو را صبح با خودش آورد... و گفت: روزی عشاق با خداوند است...! 💠 @e_adab 💠
لعنت به تمام درهایی که پشت آن نیستی…! 💠 @e_adab 💠
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای درد محبت است که درمان پذیر نیست... 💠 @e_adab 💠
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون 💠 @e_adab 💠
تو به اشتباه روزی، قدمی به خانه ام نِه... که رسد دلی به کامی چو کنی تو اشتباهی...! 💠 @e_adab 💠