عشق یک سینه و
هفتاد و دو سر میخواهد
بچّه بازیست مگر
عشق ، جگر میخواهد...!
#محمد_بنواری
💠 @e_adab 💠
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
#فاضل_نظری
💠 @e_adab 💠
دو درويش در راهی با هم میرفتند. يكی بیپول بود و ديگری پنج دينار داشت.
درویش بیپول، بیباک میرفت و به هر جايی که میرسيدند، چه ايمن بود و چه ناامن، به آسودگی میخوابيد و به چيزی نمیانديشيد. اما ديگری مدام در بيم و هراس بود كه مبادا پنج دينار را از كف بدهد.
بر چاهی رسيدند كه جای دزدان و راهزنان بود.
اولی بیپروا دست و روی خود را شست
و زير سايهی درختی آرميد. در همين حين متوجه شد که دوستش با خود چه كنم چه كنم میكند!
برخاست و از او پرسيد: اين چندين چه كنم برای چيست؟
گفت: ای جوانمرد! با من پنج دينار است
و اينجا ناامن است و من جرات خفتن ندارم.
مرد گفت: اين پنج دينار را به من دِه
تا چارهی تو كنم.
پس پنج دينار را از وی گرفت و در چاه انداخت و گفت: رَستی از چه كنم چه كنم! ايمن بنشين، ايمن بخسب، و ايمن برو، که آدم فقير، دژیست كه نمیتوان فتحش کرد.
💠 @e_adab 💠
وقتی بنا به زجر باشد عمر طولانیست
با خوش خیالی عمر ما پایان نمی گیرد ...
#حسين_زحمتكش
💠 @e_adab 💠
در تاریکترین روزهای زندگیات
این را بدان که خدا در جواب صبرهایت،
درهایی را برایت میگشاید که
هیچکس قادر به بستنش نیست.
معجزات وقتی اتفاق میافتد،
که تو برای آرزوهایت،
بیشتر از ترسهایت، انرژی بفرستی..
#صبحتون_بخیر ☀️
💠 @e_adab 💠
من بچه بودم
مادرم ظرف مي شست
پدر با سبيل سياهش به خانه برمي گشت
بمب ها كه مي باریدند
هرسه بچه بوديم
#گروس_عبدالملکیان
💠 @e_adab 💠