به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...
#سهراب_سپهری
#شعر
💠 @e_adab 💠
یارب تو چرخاننده ی این چرخ گردانی
تنها امید هر دل غمگین و ویرانی
هم آشنا بر رمز و راز این جهان هستی
هم با خبر از حال و احوالاتِ پنهانی
#سعید_غمخوار
#شعر
💠 @e_adab 💠
🌸
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمیبینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز میگردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میلهها ماندم
تمام هستیام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر میگشتم از امروز میدیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه میماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
👤 #مهدی_فرجی
💠 @e_adab 💠
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است
👤 سهراب سپهری 🌱
💛🎼
💠 @e_adab 💠
🌸
میروی با غیر و من با گریه میگویم: به خیر
خاطرت آسوده باشد!
اهلِ نفرین نیستم...
👤 #حسین_دهلوی
💠 @e_adab 💠
🌿🧡
حیف که آدمی تنها وقتی
آن چین و چروکهای ترسناک
سرزمینِ نازک پوستش را تسخیر میکند
و وقتی شتر مرگ
به خانهاش نزدیک میشود
تازه میفهمد که
باید بیشتر ببیند
بیشتر نفس بکشد
بیشتر راه برود
بیشتر زندگی کند
بیشتر عشق بورزد🙂
و شاید این تقدیر آدمی است
که دیر بفهمد
آنهم خیلی دیر...😓
⟬💠 @e_adab 💠
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش اي پسر کآفت بود تأخیر را
اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه ی تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همان گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را
👤 سعدی 🍁
💛🎼
💠 @e_adab 💠