*ـ ↶📗🌱↷
*
روزی برای نادرشاه کبکی آوردند که یکی از پاهایش لنگ بود. فروشنده قیمت کبک را ۳۰۰ سکه طلا تعیین کرده بود که موجب تعجب همگان گردید! نادر علت قیمت بالای کبک را پرسید و فروشنده چنین پاسخ داد:
“این کبک با سایر کبکها تفاوت دارد! هنگامی که برای کبکها دام پهن میکنیم، این کبک را نزدیک دام رها میکنیم تا با صدای خوشی که دارد سایر کبکها را به سوی دام بکشد. تا امروز توانستهایم با کمک این کبک، کبکهای بسیاری را شکار کنیم”
نادر دستور داد تا کبک را بخرند! هنگامی که کبک را به دست نادر دادند ناگاه تیغی بر گردن کبک زد و سر از تنش جدا کرد! فروشنده که شاهد این ماجرا بود با شگفتی علت را پرسید. نادر پاسخ داد “هرکس دوستان خود را بفروشد باید سر از تنش جدا کرد...”
*ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#حکایت_های_آموزنده
💠@e_adab💠
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ریل
🔉 #سرود | اهل سُنت نبّیم؛ یعنی شیعهی علیم
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
📆 پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
🏳️ هیأت ثاراللّٰه (ع) زنجان
🌸 به مناسبت ولادت #پیامبر_اکرم_ص و #امام_صادق_ع
✨ #هفته_وحدت
🇮🇷 کانالرسمیحاجابوذربیوکافی
▫️ AbozarBiukafi_ir
لقماﻥﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ :
✍ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩه بودم ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ
ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ کرﺩﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ کرﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ
ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺩﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ
ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻧﺪ ..
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان پیدا کردن سوزن تو کاه
از پیدا کردن رفیق راحت تره ...
یک عمر دنبال رفیق گشتم
اما هیچ
تا اینکه در « جوشن کبیر »
پیدایش کردم
" یا رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه "
و اینجا بود که تازه فهمیدم
یه رفیق دارم
" اسمش خداست"
خدایا
در کار همه برکت
در وجودشان سلامتی
در زندگیشان خوشبختی
و در خانه همه آرامش قرار بده...
#دلنوشته
💠 @e_adab 💠
« تو شبیه دلبران هستی ولی جور دگر؛
دلبران دل میبرند، اما تو جانم میبری.. »
#مصطفی_ملکی
💠 @e_adab 💠
در غَمت، گر جان به دُشواری دهم، مَعذور دار
زانکه دل تَنگ است و آسان برنمیآيد نَفس
#هلالی_جغتایی
💠 @e_adab 💠
می گویند با هر ڪس باید مثل خودش رفتار ڪرد!
شما گوش نڪنید
چون اگر چنین بود ،
از منش و شخصیت هیچڪس،
چیزی باقی نمی ماند !
هر ڪس، هرچه به سرت آورد،
فقط خودت باش!
نگذار برخورد نادرست آدمها،
"اصالت و طبیعت" تو را خدشه دار ڪند
اگر جواب هر جفایی، بدی بود؛
ڪه داستان زندگی ما،
خالی از ؛ آدمهای خوب می شد.
#دلنوشته
💠 @e_adab 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | روایت حاج غلامرضا سازگار ،شاعر اهل بیت از رویای محتشم!
🔹گفت : به سازگار بگویید برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شعر بگوید
💠@e_adab💠
🌸
تو را صد خوبی و بر هر یکی صد دیده حیرانت
مرا یک جان و میخواهم شوم صد بار قربانت
👤 #اهلی_شیرازی
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از قاصدک
دوست داری توهرمجلسی بدرخشی؟
✅یه مزون باانواع مدل های عربی که ازسوریه وعراق میارن
✅پارچه فروشی که فقط فروش حضوری دارن
✅انواع پیراهن وشومیزوکت شلوار وکت ودامن مجلسی شیک👌
✅ارسال به سراسرکشور
✅با۲۲سال سابقه فروش
شماارزش دارین💫👌
اگه میخوایین خاص باشین بفرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سروده ای در رثای پدری که کارگر معدن بود
یکی از سروده هایی که در برنامه «سرزمین شعر» خوانده شد و بسیار مورد پسند قرار گرفت، سرودهای از موسی عصمتی، شاعر نابینای سرخسی، بود.
او این سروده را در رثای پدرش که یک کارگر معدن بود، گفته است. احساس و عاطفه سراینده و نیز توانایی او در سرودن این شعر زیبا و پراحساس با وجود داشتن معلولیت، بهشدت مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت
این سراینده که در ۱۲سالگی بر اثر بیماری مننژیت، بینایی خود را از دست داد، بعد از چند سال ترک تحصیل، در مدارس نابینایان تحصیلات خود را پی گرفت و در آموزشگاه نابینایان شهید محبی تهران و امید نابینایان درس خواند و با قبولی در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند تحصیلات خود را تا کارشناسی ارشد ادامه داد و هماکنون دبیر ادبیات دانشآموزان دبیرستان نابینایان شهر مشهد است. از کتابهای این سراینده میتوان به «بیچشمداشت» اشاره کرد.
💠 @e_adab 💠
" میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاریهای تهران و اطراف پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مردهام که میخواهی از بازاریان پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازهها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمیتوانست مغازهاش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی میگذشت که متوجّه شد مغازهای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازهات را بستهای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم،امروز روز قتل(شهادت)حضرت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. رضاشاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:
در این مملکت یک مرد واقعی داریم, آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است.
سالهای سال بعد 👤پروین اعتصامی در وصف این ماجرا این چنین سرود:
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت،هم کلید زندگیست
گفت: "زین معیار اندر شهرما،
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست" !!
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠