يک روز جناب فرانتس کافکا نویسنده ی فرانسوی، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچهاي افتاد که داشت گريه مي کرد. کافکا جلو ميرود و علت گريه ي دخترک را جويا مي شود.دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ ميدهد: عروسکم گم شده.کافکا با حالتي کلافه پاسخ ميدهد: امان از اين حواس پرت! گم نشده! رفته مسافرت. دخترک دست از گريه ميکشد و بهت زده ميپرسد: از کجا ميدوني؟ کافکا هم مي گويد: برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه. دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه؟ کافکا ميگويد: نه. تو خانهست. فردا همين جا باش تا برات بيارمش. کافکا سريعاً به خانهاش بازميگردد و مشغول نوشتنِ نامه ميشود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است. اين نامه نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه ميدهد و دخترک در تمام اين مدت فکر ميکرده آن نامه ها به راستي نوشته عروسکش هستند.در نهايت کافکا داستان نامهها را با اين بهانه عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان ميرساند.اين ماجراي نگارش كتاب «کافکا و عروسک مسافر» است. اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شادکردن دل کودکي کند و نامه ها را -به گفته همسرش دورا- با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان هايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است.
«او واقعا باورش شده بود. اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي شود. امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟ اين دوّمين سوال کليدي بود. و او(کافکا) خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود.پس بي هيچ ترديدي گفت:- چون من نامه رسان عروسک ها هستم.» (کافکا دارای درجه ی دکترا در حقوق بود اما هرگز به وکالت نپرداخت. روحیات لطیفش این اجازه را نمی داد. او در اثر سل در جوانی در گذشت. وی اکنون از بزرگ ترین نویسندگان جهان است)
کافکا و عروسک مسافر /ترجمه رامین مولایی انتشارات قطره
📗 @e_adab
#داستان_دوستان
#محمدمهدی_اشتهاردی
اهدائى گلوبند از خانم ايتاليائى
يكى از اعضاء دفتر امام نقل كرد: چندى پيش يك خانم ايتاليائى كه شغلش معلمى ، و دينش مسيحيت بود، نامه اى پر مهر و ابراز علاقه شديد به امام خمينى (مدظله العالى ) نوشته بود، و همراه آن ، يك گردنبند طلا براى حضرت امام فرستاده بود و نوشته بود كه اين گردن بند، يادگار آغاز ازدواجم مى باشد، از اين رو آن را بسيار دوست دارم ، آنرا به نشان علاقه و اشتياقم نسبت به شما و راهتان ، اهداء مى كنم ،
مدتى آن را نگهداشتيم و سرانجام با ترديد به اينكه امام آن را مى پذيرند يا نه ، همراه با ترجمه نامه ، خدمت امام برديم ، نامه به عرض ايشان رسيد و گردنبند را نيز گرفتند و روى ميز كه در كنارشان بود گذاردند.
دو سه روز بعد، اتفاقا دختر بچه دو يا سه ساله اى را آوردند و گفتند پدر اين دختر، در جبهه مفقودالاثر شده است .
امام وقتى متوجه شدند، فرمودند: او را بياوريد، دخترك را به حضور امام بردند، امام او را روى زانوى خود نشاند و نوازش داد، و آهسته با او سخن گفتند، با اينكه بچه افسرده بود، بالاخره در آغوش امام خنديد، آنگاه امام ، احساس نشاط و سبكى كرد، سپس ديديم امام ، همان گردنبند را كه خانم ايتاليائى فرستاده بود، بر گردن دختر بچه انداختند و در حالى كه دختر بچه از خوشحالى در پوست نمى گنجيد از خدمت امام بيرون رفت .
📗 @e_adab
فيلسوفی لطیفهای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از چندلحظه او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و با آن آینده را بسازید به جای افسوس خوردن...
📗 @e_adab
ابوالحسن خرقانی ميگه:جواب ٢نفر مرا سخت تکان داد...!
اول : مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
او گفت : ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد !
دوم : مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
ياد اين متن داستايوفسكى از كتاب نفرين شدگان افتادم؛؛؛؛؛
هر"پرهیزکاری"گذشته ای دارد!!!!!.....
وهر"گناه کاری"آینده ای!!!!!.....
پس قضاوت نکن.........!!!
📗 @e_adab
هدایت شده از TRUST IN GOD
#جا_مانده_ایم
🏴ماجرای #اربعین رو از زبان عمو قصه گو در کانال زیر بشنوید👇🏴
✅ #روانخوانی_قرآن
✅#چرتکه
✅ #حفظ_قرآن
✅ #انگلیسی
✅ #عربی
✅ #نقاشی
✅ #احکام_پسران
✅ #احکام_دختران
✅ #خط_تحریری
✅#پاستل
✅#مداحی
🔆برای حضور در کانال 👇
https://eitaa.com/joinchat/3679125579Ce5d4042124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت "کربلا"🖤
"عاشورا و اربعین"
حکایت آب و
زخم شمشیر نیست
حکایت "زندگیست" ...
"حماسه مردانگی،"
گذشت، شهامت،"
"رشادت و شهادت" است..
و درس "پایداری از اعتقادات"
و "زنده نگاه داشتن دین خداست" ..
اربعین حسینی
بر همه شیعیان جهان تسلیت باد🏴
📗 @e_adab