eitaa logo
هامون
43.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
793 ویدیو
43 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
خلوتی خواهم و در بسته ویک محرم راز که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم... 👤وحشی‌ بافقی 📗 @e_adab
💎... در حالی که پرستار مشغول تزریق بود. ورونیکا دوباره پرسید : "چقدر وقت دارم؟" "بیست و چهار ساعت، شاید کم‌تر" ورونیکا سرش را پایین انداخت و لبش را گزید. اما توانست بر خودش غلبه کند. " می‌خواهم دو خواهش بکنم. اول، دارویی به من بدهید تزریقی یا هر طور دیگر تا بتوانم بیدار بمانم واز هر لحظه باقی مانده زندگی‌ام لذت ببرم. من خیلی خسته‌ام اما نمی‌خواهم بخوابم. کارهای زیادی دارم کارهایی که همیشه در روزهایی که فکر می‌کردم زندگی تا ابد ادامه دارد به آینده موکول کرده‌ام. کارهایی که وقتی به این فکر افتادم که زندگی ارزش زیستن ندارد، علاقه‌ام را به آنها از دست دادم. " "و خواهش دوم چیست؟" می‌خواهم اینجا را ترک کنم تا خارج از اینجا بمیرم. می‌خواهم قلعه لیوبلینا را ببینم. همیشه همان جا بوده و من هیچوقت کنجکاو نبوده‌ام که بروم و از نزدیک ببینمش. می‌خواهم با زنی که در زمستان شاه بلوط و در تابستان گل می‌فروشد، صحبت کنم. بارها از کنار هم رد شده‌ایم، و هیچ وقت از او نپرسیده‌ام حالش چطور است. و می‌خواهم بدون بالاپوش بیرون بروم و در برف قدم بزنم می‌خواهم بفهمم سرمای بیش از حد یعنی چه؟!! من که همیشه گرم می‌پوشیدم، همیشه آنقدر از سرما خوردگی می‌ترسیدم. می‌خواهم مادرم را ببوسم بگویم دوستش دارم در دامنش گریه کنم بدون اینکه از نشان دادن احساسم خجالت بکشم. احساسات من همیشه بوده‌اند، فقط پنهان‌شان می‌کردم. 📗 @e_adab
شاید سخت باشد اما ممکنه بالاخره یک روز یک جایی کاکتوس زندگیت شروع به گل دادن میکنه....:)؛) 📗 @e_adab
گوزنی بر لب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین، چند شکارچی قصد او کردند. گوزن گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست بگریزد. صیادان سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن با خود گفت: دریغ، پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند! گاهی در زندگي به چيزهای مغرور می شويم كه باعث سقوط ما می شود. 📗 @e_adab
زنان حرمسرای قاجار هم تا حدی بی خبر از همه جا، بخشی از تاریخ قاجار را تحت تاثیر وجودشان قرار دادند. آنها به بهانه های مختلف راهی حرمسراهای شاهان قاجار می شدند. عده ای از زنان حرمسرا به دلایل سیاسی منتخبین حضور بودند. ازدواج آقامحمدخان با گلبخت خانم دختر یکی از سران قبایل ترکمن برای اتحاد با این قبیله بود. این دست ازدواج های مصلحتی در زمان قاجار رواج زیادی داشت. شاهان قاجار با سران ایل ها و طایفه ها وصلت می کردند. 📗 @e_adab
يادى از سيد شاعران اسماعيل بن محمد، معروف به سيد حميرى از شاعران متعهد و سلحشورى است كه با حماسه سرائيهاى خود از حريم حق ، و فضائل و برترى خاندان نبوت ، دفاع مى كرد، امام صادق (ع ) به او فرمود: مادرت تو را سيد (آقا) ناميد، و تو در اين جهت توفيق يافتى تو سيد شاعران هستى . او قصائد متعددى سرود، از جمله آنها قصيده عينيه است كه پس از شهادت زيد بن امام سجاد (ع ) سرود، كه مطابق روايتى ، حضرت رضا (ع ) در خواب ، پيامبر (ص ) را همراه على و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام ) مشاهده كرد كه در كنارشان (سيد حميرى ) همين قصيده عينيه را مى خواند، در پايان ، پيامبر (ص ) به حضرت رضا (ع ) فرمود: اين قصيده را حفظ كن و به شيعيان ما امر كن تا آن را حفظ كنند، و همواره آن را بخوانند كه در اين صورت ، بهشت را براى آنها ضامن مى گردم . و از گفتنيها اينكه : روزى سى حميرى در مجلسى حاضر گرديد كه در آن مجلس درباره كشاورزى و درخت خرما، سخن به طول انجاميد، سيد حميرى برخاست ، حاضران گفتند: چرا برخاستى ، اين اشعار را خواند: انى لا كره ان اطيل بمجلس لا ذكر فيه لال محمد لا ذكرفيه لا حمد و وصيه و بنيه ذالك مجلس قصف ردى ان الذى ينساهم فى مجلس حتى يفارقه لغير مسدد يعنى : من مجلسى را كه به طول انجامد ولى در آن ياد آل محمد (ص ) نشود، دوست ندارم ، مجلس كه در آن ذكر احمد (ص ) و وصى و فرزندان او نباشد، چنين مجلسى مجلسى بيهوده و پست است . بى گمان مجلسى كه تا پايان آن ، يادى از خاندان نبوت نشود، آن مجلس ، استوار و مستقيم نخواهد بود. سرانجام اين سيد حماسه ساز بسال 179 هجرى قمرى در بغداد از دنيا رفت ، محبوبيت او به حدى بود كه بزرگان شيعه هفتاد كفن براى او فرستادند، كه يكى انتخاب شد و بقيه آن ، به صاحبانش رد گرديد. آنهمه اظهار علاقه امامان و بزرگان شيعه به سيد حميرى از اين رو بود كه او با شعرهاى پر مغز، و حماسه هاى بلند معنى خود، در آن جو خفقان ، از حريم پيامبر (ص ) و على (ع ) و آل محمد (ص ) و آل على (ع ) دفاع مى كرد، و فضائل آنها را يادآورى مى نمود، بنابراين خوبست آنانكه اين ذوق و طبع را دارند، با حماسه سازى هاى خود از اسلام و حاميان حقيقى اسلام حمايت كرده و احساسات مردم را، گرم و پرشور سازند. 📗 @e_adab
صدام حسین به عنوان مجازات تیراندازی عدی پسر بزرگش در یک مهمانی شبانه که منجر به کشته شدن چندین نفر و زخمی شدن برادر ناتنی صدام شد، تعدادی از اتومبیل‌های لوکس عدی رو سوزوند! عدی پسر صدام که علاقه عجیبی به خودروهای لوکس داشت یک جانی بالفطره بود و در سال‌هایی که پدرش حکومت می‌کرد از قتل و آدم‌ربایی تا تجاوز به کلی دختر در پرونده سیاهش داشت! عدی چند ماه بعد از سرنگونی حکومت صدام در درگیری مسلحانه با نیرو‌های آمریکایی کشته شد و تقاص جنایت‌های بسیاری که کرده بود رو با مرگش داد، واگرنه تنبیه‌های صدام برای پسر دیوانه‌اش، همیشه چیزی شبیه برو تو اتاقت و به کارهای بدت فکر کن بود! 📗 @e_adab
روزهای خوب خواهند آمد هر سر بالایی یک سرازیری دارد ... نفس عمیق بکش، بیخیال همه اتفاقای عجیب و غریب. هم اکنون زندگی کن!! سلام صبح بخیر ☀️ 📗 @e_adab
وقتی انسان آن قدر ثروتمند شد کـه بتواند هر چه دلش می‌خواهد بخرد ؛ می‌بیند معده اش بیمار اسـت و همه ی چیز را هضم نمی کند . 📗 @e_adab
💎 یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد. شیوانا پاسخ داد: شکست، یک اتفاق است، یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان دهد. وقتی کسی موفق می شود بدانید که چیزی یاد نگرفته، اما وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشید که او هزاران چیز یاد گرفته که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است، بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است! ┄┅═💎📙📚📒💎═┅┄ 📗 @e_adab
مار بود که شهر رُم را از بیماری طاعون نجات داد و به پاس این کار او، سر راهش جام شرابی نهادند تا از آن بنوشد و از آن پس مار نماد بهداشت و نماد داروخانه ها شد. 📗 @e_adab
یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعریف کرده است که : روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد؛ او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم، مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد، به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟» نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.» 📗 @e_adab