eitaa logo
هامون
43.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
803 ویدیو
43 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
در یک افسانه‌ی قدیمی پرویی از شهری حکایت می‌شود که همه در آن شاد بودند. ساکنا‏ن این شهر کارهای دلخواهشان را انجام می‌دادند و با هم خوب تا می‌کردند، به جز شهردار که غصه می‌خورد، چون هیچ حکمی نداشت که صادر کند. زندان خالی بود. از دادگاه هرگز استفاده نمی‌شد و دفتر اسناد رسمی هیچ سندی صادر نمی‌کرد، چون ارزش سخنان انسان بیشتر از کاغذی بود که روی آن نوشته شده باشد. ‏روزی شهردار چند کارگر از جای دوری آورد تا وسط میدان اصلی دهکده دیوار بکشند. تا یک هفته صدای چکش و اره به گوش می‌رسید. در پایان هفته شهردار از همه‌ی ساکنان دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شرکت کنند. حصارها را با تشریفات مفصل برداشتند و یک چوبه‌ی دار نمایان شد. ‏مردم از هم می‌پرسیدند که این چوبه‌ی دار در آن‌جا چه می‌کند. ‏از ترس‌شان از آن به بعد برای حل و فصل همه‌ی مواردی که قبلاً با قول و قرار متقابل انجام می‌شد، به دادگاه مراجعه می‌کردند و برای ثبت اسنادی که قبلاً صرفاً به زبان می‌آمد، به دفتر ثبت اسناد رسمی می‌رفتند. کم‌کم ‏توجه‌شان به آنچه که شهردار «ترس از قانون» می‌گفت، جلب شد. ‏در افسانه آمده که هرگز از آن چوبه‌ی دار استفاده نشد، اما وجود آن همه چیز را عوض کرد. 📗 @e_adab
خاطرات خیلی عجیب هستند، گاهی اوقات می‌خندیم به روزهایی که گریه می‌کردیم، و گاهی گریه می‌کنیم به یاد روزهایی که می‌خندیدیم! هاروکی موراکامی 📗 @e_adab
آزاد مرد پوزه شكن هنگامى كه حضرت على (ع ) زمام امور خلافت را بدست گرفت ، دنياپرستان آتش افروز با آن حضرت مخالفت كرده و جنگ جمل را پديد آوردند، پس از جنگ جمل ، معاويه كه در شام حكومت مى كرد، داعيه خلافت داشت و خود را براى يك جنگ بزرگ با سپاه على (ع ) (كه به آن جنگ صفين مى گويند) آماده ساخت ، در آستانه اين جنگ كه در سال 36 قمرى واقع شد، نامه هاى متعددى بين على (ع ) و مهاويه رد و بدل شد. روزى يكى از آزادمردان بنام اسود بن عرفجه در مجلس معاويه ، فرياد زد: هان اى معاويه اين چيست كه هر روز نفشه ريزى مى كنى ؟ گاهى نامه مى نويسى ، گاهى مردم را با نامه هايت مى فريبى ، گاهى شرحبيل (يكى از سران ) را براى تحريك مردم ، ماءمور مى سازى ، بدانكه اين امور سودى به حال تو ندارد. فاحذر اليوم صولة الاسد الورد اذا جاء فى رجال الهيجاء : امروز برحذر باش از توانمردى و شكوه شير زرد، آنهنگام كه با دلاورمردان ميدان كارزار فرا رسد. اين شعر حماسى و پرتوان ، پوزه مغرور معاويه را به خاك ماليد و چون مشتى آهنين بود كه بر پوزه او خورد و آن را شكست . با شنيدن اين شعر، آتش خشم دل تيره معاويه را فرا گرفت و از دهانش ‍ شعله ور شد، و فرياد زد: اى پسر عرفجه ، اين شير زرد كيست كه مارا از او مى ترسانى ؟!. اسود گفت : مگر او را نمى شناسى ، او على بن ابيطالب عليه السلام است كه برادر رسول خدا (ص ) و پسر عمو و شوهر دختر او، و پدر هر دو فرزند او و وصى و وارث علم او است ، همانكس كه در جنگ بدر، عموى تو عتبه و دائى تو وليد و عموى مادر تو شيبه و برادر تو حنظله را با شمشير آبدارش به سوى دوزخ روانه ساخت (با توجه به اينكه مادر معاويه ، هند نام داشت ، عتبه پدر هند بود، وليد برادر هند، و شيبه عموى هند بود). معاويه آنچنان در خشم فرو رفت كه يكپارچه خشم گرديد و نعره اى كه از دل ناپاكش برمى خاست ، بر سر او كشيد و به دژخيمانش گفت : اين ديوانه ناكس را دستگير كنيد. دژخيمان معاويه برجهيدند و او را گرفتند، ولى شرحبيل به معاويه گفت : دستور بده ابن عرفجه را آزاد كنند، چرا كه او مرد فاضل و بزرگ است و در ميان فاميل خود سردار و مطاع مى باشد، و از فرمان او اطاعت مى كنند، اگر او را آزاد نكنى ، من بيعتم را با شما قطع مى كنم ، معاويه ديد دستگيرى او گران تمام مى شود، به شرحبيل گفت : گر چه گناه او بزرگ است ولى او را به خاطر تو مى بخشم . به اين ترتيب او آزاد گرديد. 📗 @e_adab
#دیالوگ_های_ماندگار میگن مردهای آمریکایی دوبار عاشق میشن ولی عشق اولشونو بیشتر دوست دارن! بعد میگن مردان انگلیسی هم دوبار عاشق میشن ولی عشق دومشون رو بیشتر وست دارن! بعد میگن مردان ایرانی چهل و سه بار عاشق میشن، دوبار هم ازدواج میکنن، ولی مادرشون رو بیشتر از همه دوست دارن! 🎥 شوخی کردم 📗 @e_adab
‌ صبح آمده برخیز که خورشید تویی درعالم نا امیدی ، امید تویی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی سلام صبح پاییزیتون بخیر و شادی🍃🌸 📗 @e_adab
قوی باش چون خدا فقط كسی رو به لبه پرتگاه ميرسونه که قدرت پرواز داشته باشه‌. 📗 @e_adab
...! 💎نادانى را دیدم که بدنى چاق و تنومند داشت، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبى عربى سوار شده و دستارى از پارچه نازک مصرى بر سر داشت، شخصى گفت: اى سعدى! این ابریشم رنگارنگ را بر تن این جانور نادان چگونه یافتى؟ گفتم: خرى که همشکل آدم شده، گوساله پیکرى که او را صداى گاو است. یک چهره زیبا بهتر از هزار لباس دیبا است. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به آدمى نتوان گفت ماند این حیوان مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش بگرد در همه اسباب و ملک و هستى او که هیچ چیز نبینى حلال جز خونش 📗 @e_adab
‌ دلم می‌خواست‌های من زیادند، بلندند، طولانی‌اند اما مهمترین دلم می‌خواست‌ها این‌َست که: انسان باشم، انسان بمانم، انسان محشور شوم، چقدر وقت کم است!!! تا وقت دارم باید مهرورزی کنم؛ به همین چند نفر که از تمام مردم دنیا با من نفس می‌کشند. باید مهر بورزم به همین جغرافیایی که سهم من است از جهان. وقت کم است...!!! باید خوب باشم، مهربان باشم، و دوست بدارم همه زیبایی‌ها را. می‌گویند انسان‌های خوب به بهشت می‌روند اما من می‌گویم انسان‌های خوب هر کجا باشند آنجا بهشت است! حسین پناهی 📗 @e_adab
💎انگلیسی ها جوک هایشان را درباره ایرلندی ها می سازند و افغانی ها در کوچه و خیابان های ایران ، سرخورده راه می روند چه فرقی می کند زیر "برج ساعت" باشی یا پاداش حقوق آخر ماهت را بدهی برای بلیت رفتن به طبقه آخر برج میلاد؟ هر کجای جهان که باشی باید یک نفر را تحقیر کنی تا خیال کنی بالاتری آدم ها از تو حرص شان که می گیرد، بند می کنند به محل تولد و انگار نه انگار که خانه ی مرگ در تمام این کره ی خاکی دو متر، مساحت دارد 📗 @e_adab
چو دولت بایدم تحمید ذات مصطفی گویم که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد #سعدی #روزنگار ،۲۸ صفر، رحلت پیامبر(ص)،رحمة للعالمین 📗 @e_adab
💎وسط داد و بیداد و دعوا یهو می‌گفت: "منم!" راستش اونقدری سرم گرم گله و لجبازی بود که توجه نمی‌کردم توی جواب اون همه حرف فقط نوشته منم! حواسم نبود بپرسم اصلا یعنی چی منم؟! منم چی؟! فحشه، بد و بیراهه ؟! چیه این منم! بدتر حرصی می‌شدم و آتیش معرکه بالا می‌گرفت و کار می‌رسید به اونجایی که نباید، یه بار اما وقتی گفت منم، دیگه سکوت نکرد، داد زد: " منم! اینی که داری باهاش می‌جنگی منم! دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه و خیابونم نیست، منم! نه شمشیر دستمه، نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم، ببین دستام بالاست؟! تسلیمم، نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم، فقط به حرمت عشقی که تو از یادت می‌بریش گاهی! یه وقتایی اگه سکوت می‌کنم در برابرت برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم یا نمی‌تونم جواب حرفاتو بدم، فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزیو، اگه بحثیم هست برای بهتر شدنمونه، یادم نمیره اینی که جلوم وایساده تویی، ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش می.زنی منم، میفهمی؟! منم!" بعد اون تلنگر انگار بزرگ تر شدم، بزرگ تر شدیم جفتمون، حالا اونم خبط و خطایی اگه کنه بهش میگم ببین فهمیدما، هرچند از نظر من درست نبود این کارت ولی چون تویی اشکال نداره، فدای سرت! فقط دیگه تکرار نشه که کلاهمون میره توو هم! ✍️ 📗 @e_adab
فتحعلیشاه قاجار از خسیس ترین شاهان تمام دوران بوده و یکی از دلایل شکست ارتشش مقابل روسها عدم حمایت مالی او از عباس میرزا بود تا حدی که یک بار قاطری از خشت به جای پول برای او فرستاد! 📗 @e_adab