فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙️مهدی اخوان ثالت
روحشان شاد . . .🥀
💠 @e_adab 💠
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت ،با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه گوش می داد،تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.آدرس او را بدست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی خوراکی بخرد و برای زن ببرد.ضمنا به اون گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا ها را فرستاده،بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید،زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمیخواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست ! وقتی خدا امر کند ، حتی شیطان هم فرمان می برد…!!!👌👏
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر اینهمه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر که در این میکده
ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد
#پژمان_بختیاری
💠 @e_adab 💠
قشنگیهای زندگی رو ببین و
خدا رو شکر کن
شرایط الان تو
ممکنه آرزوی خیلیا باشه
#خدایا_شکرت
#دلنوشته
💠@e_adab💠
عشقها داماند و دلها صید و گیسوها کمند
بگذر و بگذار، دل در هرچه میبینی مبند
شادمانی خود غم دنیاست پس بیاعتنا
مثل گل در محفل غمها و شادیها بخند
با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر
رودها هر لحظه می آیند و هر آن میروند
گر ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی
هیچگاه از صحبت طوفان نمیبینی گزند
آسمانی شو که از یک خاک سر بر میکنند
بیدهای سربهزیر و سروهای سربلند
گفت: ما با شوق دلکندن ز دنیا دلخوشیم
گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند
#فاضل_نظری
💠 @e_adab 💠
✨وصیت عبید زاکانی
🔹گویند عبید زاکانی در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند
لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
🔸من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.
🔹این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
🔸پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.
🔹اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
خدا داند من دانم و تو هم دانى
که یک دینار ندارد عبید زاکانى
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠