دو برادر مادر پیر و بيماری داشتند با خود قرار گذاشتند که يکی خدمت خدا کند و ديگری در خدمت مادر باشد. يکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد. چندی نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که : خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق همان شب پروردگار را در خواب ديد که وی را خطاب کرد: به حرمت برادرت تو را بخشيدم برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت: يا رب من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر چگونه است مرا به حرمت او میبخشی...؟ آيا آنچه کرده ام مايه رضای تو نيست ندا رسيد : آنچه تو میکنی من از آن بی نيازم ولی مادرت از آنچه او میکند بی نياز نيست...!
📗 @e_adab
#داستان_دوستان
#محمدمهدی_اشتهاردی
ارادت خاص امام به ذكر مصائب اهلبيت (ع )
حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمد كوثرى ذاكر معروف قم از سالها قبل روضه خوان خاص امام خمينى (مدظله العالى ) بود و در سالهاى اخير هم كه مشاهده كرده ايد در آغاز محرم و مواقع ديگر در حسينيه جماران در محضر امام روضه مى خواندند.
وى نقل كرد: پس از شهادت آيت الله حاج آقا مصطفى (فرزند ارشد امام خمينى ) من وارد نجف اشرف شدم ، رفقا گفتند خوب موقعى آمدى ، امام را درياب كه هر چه ما كرده ايم در مصيبت حاج آقا مصطفى گريه كنند از عهده برنيامده ايم مگر تو كارى بكنى :
من خدمت امام رسيدم و عرض كردم اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى بكنم ؟ امام اجازه دادند، هر چه نام مرحوم حاج آقا مصطفى را بردم تا با آهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاى پسر (آنهم چه پسرى ؟) اشك بريزد، امام تغيير حال پيدا نكردند، و همچنان ساكت و آرام بودند، ولى همين كه نام حضرت على اكبر (ع ) را بردم ، هنگامه شد، امام چندان گريستند كه قابل وصف نيست .
براستى اين چيست ؟! جز شيفتگى فوق العاده عرفانى و ملكوتى امام به ساحت قدس خاندان نبوت (عليهم السلام ).
باز در اين مورد، يكى از اعضاء دفتر امام نقل مى كند: يك روز به مناسبت يكى از روزهاى شهادت ائمه (ع ) به اطاق امام رفتيم و مشغول دعاى توسل شديم ، در اثناء دعاى توسل يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد، با آنكه او روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دست پاچه شده بود و صدايش هم ، بريده بريده بود، همين كه شروع به روضه كرد، با اينكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان به شدت تكان مى خورد.
و من وقتى كه زير چشم به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى پى در پى اشك را كه از زير محاسن ايشان روى زانويشان مى افتاد، ديدم و چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان ، از زاويه اى كه امام نبيند به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن ، زيرا كه اين حالت گريه شديد ممكن بود خداى نكرده بر قلب مبارك امام اثر بگذارد.
موضوع ديگر اينكه در حسينيه جماران هميشه صندلى آماده است و امام وقتى وارد بالكن حسينيه مى شوند روى صندلى مى نشينند، ولى در دو مورد اتفاق افتاد كه روى زمين نشستند، يكى هنگامى كه برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، امام به احترام قرآن روى زمين نشست ، دوم روز عاشورا به احترام عزادارى امام حسين (ع ).
📗 @e_adab
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
📗 @e_adab
🦁تاحالا کنجکاو شدهاید که چرا شیر، سلطان جنگل است؟!
در حالی که نه بدن ورزیده گوریل، نه قدرت بازو خرس، نه سرعت پلنگ، نه خیز آهو، نه درندگی گرگ، نه حیلهگری روباه و نه خصلت کفتار را دارد ولی او را سلطان جنگل مینامند!!!
شیر به دلیل خصائص رفتاریش سلطان جنگل است، چون تا گرسنه نباشد شکار نمیکند "درنده خو نیست"، در وقت گرسنگی شکار را به اندازه نیازش انتخاب میکند "طماع نیست"، در بین حیوانات قویترین را انتخاب میکند "ضعیف کش نیست"، از میان حیوانات مادههای باردار را شکار نمیکند "رحم و شفقت دارد"، بعد از شکار اول اجازه میدهد خانواده تغذیه کنند "از خود گذشتگی دارد"، هیچ گاه باقیمانده غذا را دفن یا از دسترس دیگر حیوانات دور نمیکند "بلند نظر و سفره گذار است"، و در وقت مریضی یا کهولت، گله را رها میکند تا مزاحم آنها نباشد.
📗 @e_adab
📚 داستان کوتاه
در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند.
پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید .
پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد .
بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟
پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند.
عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست
عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را
📗 @e_adab
زبان گمشده
یکبار به زبان گلها حرف زدم.
یکبار هر کلمهای که کرم ابریشم میگفت متوجه شدم.
یکبار یواشکی به حرفهای خالهزنکی سارها خندیدم، و با مگس در رختخوابم درد دل کردم.
یکبار تمام سوالهای جیرجیرکها را جواب دادم و با هر دانهی برفی که پس از بارش میمرد گریه کردم.
یکبار به زبان گلها حرف زدم ...
چرا دیگر نمیتوانم؟
چرا دیگر نمیتوانم؟
✍️ #شل_سیلور_استاین
📗 @e_adab
#کتاب_نوش
عمیقترین نیازِ بشری ما به هیچ عنوان جنبهٔ مادی ندارد: عمیقترین نیاز ما این است که دیده شویم. ما نیاز به ماجراجویی داریم، ما بدنبال معنی هستیم. ما در جستجوی هویت هستیم، ما خواستار عشقیم. وقتی کسی با دیدگان عشق به ما بنگرد، اصل آسمانیمان را بخاطر آورده و از میان انبوهی از انسانهایی که به لحاظ روانی مردهاند خارج میشویم.
- عشق ساحرانه
- ماریان ویلیامسون
📗 @e_adab