eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
39 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
شرط است نه فریاد خوبی‌ها...! چقدر از دوریم...!
ماجرای‌ آشنایی‌ شهید حججی‌ با همسرش😍 از زبان همسر شهید تا اینکه یک روز به سرم زد و زنگ زدم ۱۱۸ به هر طریقی بود شماره بابای محسن را ازشان گرفتم. بعد بدون آن که فکر کنم این کار خوب است یا نه تماس گرفتم منزلشان. گوشی را جواب داد. گفتم: " آقا محسن هست؟" گفت: "نه شما؟" گفتم: "عباسی هستم. از . لطفاً بهشون بگید با من تماس بگیرن! " یک ساعت بعد محسن تماس گرفت. صدایش را که شنیدم پشت تلفن و شروع کردم به 😭 پرسیدم:"خوبی؟" گفت: "بله." گفتم: "همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن! " گوشی را . یک لحظه با خودم گفتم: "وای خدایا!من چی کردم!! ‼️ چه کار اشتباهی انجام دادم! با این وجود،بیش از هر موقع دلم برایش لک می زد. محسن شروع کرد به زنگ زدن به من. گوشی را جواب نمی دادم. پیام داد: "زهرا خانم تورو خدا بردارین." آنقدر زنگ زد و زنگ زد که بالاخره گوشی را برداشتم🙂 . گفت: "حقیقتش من حس می کنم این تماس های ما داره میشه. " لحظه ای کرد و گفت: "برای همین می خوام بیام خواستگاری تون. " اشک و خنده هام توی هم قاطی شده بود از خوشحالی داشتم بال درمی‌آوردم داشتم از ذوق می مردم می خواستم داد بزنم. 😍 زهرا عباسی: از زهرایم شنیدم که محسن می‌خواهد بیاید خواستگاری می دانستم توی "کتاب شهر" کار می کند چادرم را سر کردم و به بهانه خرید کتاب رفتم آنجا می خواستم ببینمش. براندازش کنم. اخلاق و رفتار و برخوردش را ببینم. باهاش که حرف زدم حتی سرش را بالا نیاورد که نگاهم کند. همان موقع رفت توی دلم. 😍 با خودم گفتم: "این بهترین شوهر برای زهرای منه. " وقتی هم مادرش آمد خانه مان که زهرا را ببیند، هی وسوسه شدم که همان موقع جواب بله را بدهم. با خودم گفتم زشته خوبیت نداره الان چه فکری درباره من و زهرا میکنن. گذاشتم تا آن روز تمام شود فرداش که نماز صبح را خواندم دیگر همان کله صبح زنگ زدم خانه‌شان.! به مادرش گفتم:" حاج خانوم ما فکر می کردیم استخاره هم خوب اومده. جوابمون بله است. از این لحظه به بعد آقا محسن پسر ما هم هست."😍 ... @ebrahiimhadi74
💟جلسه و شهید حججی💟 از زبان همسر شهید توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست. می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? " گفت: "اول بعد هم ."😇 جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله." گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! " اما او دست بردار نبود. آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 روز مان بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟" گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍 چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار هم پیشم بهتر بود. 🤩 یک روز پس از عقد مان من را برد نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان. . سر قبر شهدایی که باهاشان بود من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... " شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. روز ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍 ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند. عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت: "زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟" گفتم: "گناه دارن محسن. "😅 گفت: "بابا بیخیال. " یکدفعه پیچید توی یک فرعی. چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃 توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت. همانها را هم قال گذاشت. 😁 قاه داشت میخندید. دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن می گفتند. محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊 حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل و . رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای کردن بیا برای هم دعا کنیم. " . بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. " دلم هری ریخت پایین. اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود. من تازه عروس باید هم برای شوهرم دعا میکردم‼️ اشک هایم بیشتر بارید. نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. " خودم را جمع و جور کردم. دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم، گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی. فقط یک شرط داره. اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊 سرش را تکان داد و گفت: " قبول. " گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊 نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش می‌زند! 😔 ... @ebrahiimhadi74
💞💞💍💍💞💞 : در جلسه باید چگونه رفتار کنم که حمل بر و خشکی ام نشود، و در عین حال به و جایگاهم نیز لطمه‌ای نخورد؟ : در جلسه ، چه دختر و چه پسر باید رفتاری متعادل داشته باشند. هر گونه و تفریط در رفتار نادرست است. ترشرویی و مطلق جالب نیست؛ همانطورکه رویی و سخن گفتن زیاد خوب نیست. موقرانه بر لب دختر، چیزی از ارزش او نمی کاهد. های بلند است که به جایگاه او لطمه می‌زند، پس رفتار باید آمیزه ای از و صمیمیت باشد. هم باید متعادل داشته باشد. رو باشد، اما شوخی های نسنجیده اصلا درست نیست، چون ممکن است به دختر بربخورد. ایجاد و سرور در قلب مومنان ثواب دارد، اما بدلیل جلسه خواستگاری توصیه می شود از این کار بپرهیزید. 💕 @ebrahiimhadi74
🍃🌸 📝ده فرمان طلایی از خورشید طوس آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام: ❣فرمان اول: در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحالتان کند. ❣فرمان دوم: تا می توانید اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. ❣فرمان سوم: در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیر در امور دنیا و آخرت در آن گرد آمده است. ❣فرمان چهارم: به روزی اندک خدا باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد. ❣فرمان پنجم: در برقرار کردن ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است. ❣ فرمان ششم: به کسی که از خدا نمیترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم. ❣فرمان هفتم: بسیار کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند. ❣فرمان هشتم: را رعایت کنید که دوستی محمد و آل محمد بدون آن پذیرفته نیست. ❣فرمان نهم: از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن. ❣فرمان دهم: بسیار مراقب خود باشید تا مورد تهمت و اتهام قرار نگیرید، که در آن صورت حق ملامت ندارید. 🌷السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا🌷 @ebrahiimhadi74
⛔️‼️ 1⃣(در شریعت اسلامی روزه سکوت حرام و بدعت است نه اصل سکوت و لذا در روایات آمده که سکوت، بوستان فکر و اندیشه است) 2⃣ که سبب جرأت و تجرّی بیشتر گناهکاران شود! 3⃣ که مایه‌ ی وهن اسلام و تقویت باطل یا ضعف مسلمانان شود! 4⃣ که موجب شود معروفی، منکر یا منکری، معروف شود! 5⃣ در مقابل تهمت به افراد مومن و ارزشهای اسلامی، که جرم و گناه است! 6⃣ در برابر بدعت گذاران و منادیان اسلام آمریکایی و کسانی که با متشابهات دینی، مردم را از حقایق اصیل اسلامی دور می نمایند. 7⃣ در برابر حمله کنندگان به ارکان نظام اسلامی و محکمات انقلاب در حالی که حفظ نظام اسلامی بالاترین معروف است(با جهاد تبیین نگذارید رجاله ها و کسانی که از نااهلان و نامحرمان هستند بر فضای مقدرات کشور حاکم شوند) 8⃣ در برابر ستم و تعدّی ظالم و سکوت در برابر یاری و کمک به مظلوم 9⃣ در برابر گسترش ولایت طاغوت و استیلای صهیونیسم جهانی بر ساحت زندگی مومنان، مثل سکوت در برابر تثبیت و گسترش حکمرانی صهیونگرام ها و فحشاگرام های داخلی بر فضای مجازی کشور که مرگبارترین سکوت است! 🔟 در برابر یاری و نصرت ولایت که حافظ حدود و مرزهای شریعت و ارکان اسلام است که این سکوت بالاترین منکر و بدترین نوع سکوت است. ══🏴❅ ☫ 🇮🇷 ☫ ❅🏴═❈ @ebrahiimhadi74