💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕
👈مجتبي ادامه داد: همين طوركه با #ابراهيم حرف ميزدم يك گردان از لشکر
عاشورا به سمت ما آمد.🌺
#ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم
چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب.🍂
خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت
كانال.🍂 ديگه از #ابراهيم خبري ندارم.😔
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب
برمي گشت.🍂 به كمكشان رفتم.🌺 از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپه ها
افتاده بوديم.😔
#ابرام هادي به داد ما رسيد.✅
ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم:🤔
#داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟
گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.🍂
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال
هم زياد بود. 🍂
#ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد!🌺 بعد
هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.🍂
ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.🌺
خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!🤔
#پایان این قسمت.
@ebrahimdelha
💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕