🌷🌷🌷
#قسمت_پنجاه_و_پنج
#بهترين_دوست
#به_روایت_جمعی_از_دوستان
🍀🍀🍀
✍#سيد سال 88 حرف از شهادت مي زد! واينکه قول شفاعت به ما مي داد.
ازهمون
سالها روي خودش کارمي کرد.
من بخواهم #سيد رو تعريف کنم مي گم #سيد دائم البكاء بود. گريه تو مشتش
بود.
خيلي معرفت داشت. حرف اهل بيت مي اومد يا از شهدا ميگفت گريه
ميکرد،بدون اينکه خجالت بکشه.
اصلا رودرباستي نداشت. ازدرونش مي جوشيد.
حتي گاهي اوقات روي موتورهم روضه گوش ميدادو گريه مي کرد.
مي رفتيم بيرون، توي صحرا وتفريح يا جاهاي مختلف #سيد از شهدا ميگفت،
بعضي وقتهابچه هامسخره اش مي کردند.من خيلي ناراحت مي شدم.
مي گفتم: #سيد
جان توچرا پيش اينها از شهدا حرف ميزني؟مي گفت مهم نيست.مي گفت من هم
شهيد خواهم شد، مطمئن باش.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷