🌷🌷🌷
#قسمت_پنجاه_و_چهار
#بهترين_دوست
#به_روایت_جمعي _از_دوستان
🍀🍀🍀
✍ اولين آشنائي من با #سيد زماني بود که #سيد من رو دعوت کرد صبح جمعه باهم
بريم دعاي ندبه،دعا که تموم شد بساط صبحانه رو پهن کرديم و... بعد هم شوخي و
خنده و...ديگه شد يکي ازبهترين دوستان من. يادمه #سيد يک رسمي داشت، گاهي
اوقات بعضي شبهاي خاص با #سيد مي رفتيم تو مسجد شب زنده داري مي کرديم.
دو سه نفري تاصبح مي مونديم،نماز شب مي خونديم، دعا مي خونديم. گاهي خسته
مي شديم، يک استراحت کوتاهي مي کرديم. تا نمازصبح مشغول عبادت بوديم.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_پنجاه_و_چهار
#بهترين_دوست
#به_روایت_جمعي _از_دوستان
🍀🍀🍀
✍ اولين آشنائي من با #سيد زماني بود که #سيد من رو دعوت کرد صبح جمعه باهم
بريم دعاي ندبه،دعا که تموم شد بساط صبحانه رو پهن کرديم و... بعد هم شوخي و
خنده و...ديگه شد يکي ازبهترين دوستان من. يادمه #سيد يک رسمي داشت، گاهي
اوقات بعضي شبهاي خاص با #سيد مي رفتيم تو مسجد شب زنده داري مي کرديم.
دو سه نفري تاصبح مي مونديم،نماز شب مي خونديم، دعا مي خونديم. گاهي خسته
مي شديم، يک استراحت کوتاهي مي کرديم. تا نمازصبح مشغول عبادت بوديم.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷