eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
719 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شهید🌹 ای که مرا خواندی، راه نشانم بده! به من پر و بال بده که شوق‌پرواز دارم! 🍃میدانم خود باید بسازم و بسوزم تا پرهایم باز شود اما تو دستم را بگیر و کمکم کن. ✅ @EbrahimHadi
🌸آیت الله جاودان: کسی از من خواست که برایش دعا کنم #شهید شود. به او گفتم یک چیزهایی هست که شما اگر آن بشوی صدهزار مرتبه بالاتر از شهادت است.(عکس باز شود..) ✅ @EbrahimHadi
شهید ابراهیم هادی
📖 #بی_تو_هرگز 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت نهم راست می گفت. من حزب باد و بادی به هر جهت نبودم. اکثر د
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت دهم اول اصلا نشناختمش. چشمش که بهم افتاد رنگش پرید، لب هاش می لرزید، چشم هاش پر از اشک شده بود، اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم، از خوشحالی زنده بودن علی. فقط گریه می کردم. اما این خوشحالی چندان طول نکشید. اون لحظات و ثانیه های شیرین، جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد. قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم، شکنجه گرها اومدن تو. من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن. علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود. سرسخت و محکم استقامت کرده بود و این ترفند جدیدشون بود. اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن و اون ضجه می زد و فریاد می کشید. صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد. با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم. می ترسیدم. می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک، دل علی بلرزه و حرف بزنه. با چشم هام به علی التماس می کردم و ته دلم خدا خدا می گفتم. نه برای خودم، نه برای درد، نه برای نجات مون، به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه. التماس می کردم مبادا به حرف بیاد. التماس می کردم که... بوی گوشت سوخته بدن من، کل اتاق رو پر کرده بود. ثانیه ها به اندازه یک روز و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید. ما همدیگه رو می دیدیم، اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد. از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد، از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود. هر چند، بیشتر از زجر شکنجه، درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد. فقط به خدا التماس می کردم. - خدایا، حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست. به علی کمک کن طاقت بیاره. علی رو نجات بده. بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم، شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه. منم جزء شون بودم. از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان. قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم. تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها و چرک و خون می داد. بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم. پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش. تا چشمم بهشون افتاد، اینها اولین جملات من بود، _علی زنده است. من، علی رو دیدم. علی زنده بود. بچه هام رو بغل کردم. فقط گریه می کردم. همه مون گریه می کردیم. ♦️ادامه دارد... ✅ @EbrahimHadi
گوشیتو خوشکل کن😊 🖼 #تصویر_زمینه 41 خوش‌نام تویی، گمنام منم ✅ @EbrahimHadi دانلود فایل اصلی👇
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❤️ ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰هرشب راس ساعت ۲۲ ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید ✅ @EbrahimHadi
این روز ها که میگذرد غرق حسرتم مثل قنوت های بدون اجابتم بسته ست چشم های مرا غفلت گناه تو حاضری !منم که #گرفتار_غیبتم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍃 ✅ @EbrahimHadi
🔸...و اما کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش ترسیده و خود را از خواسته های نامشروع بازداشته است، بی تردید جایگاهش بهشت است... ‌ 📚 سوره ی نازعات آیه ی ۴۰ و ۴۱ ✅ @EbrahimHadi
💢آیت الله بهاءالدینی(ره) : 🔸برای رسیدن به اوج بندگی و کمال، اصلی ترین راه، ترک گناه و معصیت است. با گناه نمی توان در زمره بندگان خالص قرار گرفت. ✅ @EbrahimHadi
برادر شهیدم! وقتی #نگاه تو به مـن دوخته شده، نباید دست از پا خطا کنـم🍂 تـو هم شهیدی هم #شـاهـدی و هم سنگ‌صبور بی قراری‌های من..❤️ ✅ @EbrahimHadi
❤️ سلام بر ابراهیم و سلام خدمت همه دلدادگان شهید ابراهیم هادی من دختری 15 ساله هستم که باکتاب سلام بر ابراهیم که توسط روانشناس پایگاه بسیجمون معرفی شد با شهید هادی اشنا شدم عکس روی جلد طوری من رو مجذوب کرد که با خودم گفتم هرطور شده کتاب رو پیدا میکنم و میخونم بعد از یک مدت به طور اتفاقی به یک مسابقه حفظ قران راه پیدا کردم و برای تمریناتم که وقت کمی هم داشتم خیلی تلاش کردم و وقتی کم می اوردم و خسته میشدم تمرین صفحات حفظم رو هدیه به شهید ابراهیم هادی و عموی شهیدم شهید رسول رسولی میکردم بعد میدیدم که چقدر حفظ قران برام اسون میشد ازقضا توی اون قرعه کشی که توی کانال انجام شد و به 50 نفر کتاب سلام بر ابراهیم1و2 رو هدیه کردن هم شرکت کرده و برنده شده بودم و منتظر اومدن کتاب بودم یک شب در عالم رویا دیدم که توی مسجد صدام میکنن و میگن برو پایین یه اقایی باهات کار داره.رفتم دیدم یه پستچیه که وقتی کیفش رو باز کرد هردوجلد کتاب سلام بر ابراهیم رو بهم داد و کلی تعجب کردم که دیدم همراه کتابها کارت ورود به جلسه ی مسابقه حفظ قرانمو هم بهم داد یکی دو هفته از اون ماجرا گذشت و راهی مسابقه شدم و مسابقرو هم خیلی عالی دادم. وقتی به خونه برگشتم زنگ خونمون رو زدن و اقای پست چی پشت در بود وقتی بسته رو ازشون گرفتم باز کردم و دیدم کتاب سلام بر ابراهیمو اوردن درست روز مسابقه قرانم از وقتی متوجه توجه خاص شهدا به حفظ قران و انس با قران شدم به خودم قول دادم هیچ وقت دست از قران برندارم و هرجا خسته شدم یا کم اوردم از شهدا کمک بخوام ✅ @EbrahimHadi
به نام خدا خواهر شهید هادی می گفت: آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود کمتر غذا میخورد. وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم. در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند. میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک. دوستدارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم. دوستدارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد. 🌹 ✅ @EbrahimHadi