سلام باران مهربانی ، مهدی جان💖
هر صبح که خمود و ناامید ، از پی تکرارها روان می شوم ، تنها سلامی و نامی از تو کافیست تا آسمان دلم بارانی شود و از رگبار بهاری یادت جام جانم لبریز گردد و در صفای دلربای حضورت ، غم هایم شسته شود ...✨
شکر خدا که در پناه توام ...🙏❤️
فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ
🆔 @Ebrahimhadi
💠آیا #ایمان دارم یا نه؟ 💠
آیـت اللـه دستـغیب رحمةاللهعلیه:
🔹 ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
🔸 ﺍﮔﺮ ﻣﺮﮔﻢ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﺆﻣﻨﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
👌 ﺳﺨﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ(ع) ﻣﺤﮏ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﯾﺎ ﻧﻪ.
✅ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ:
✨ «ﻫﺮﮐﺲ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ.» ✨
💯 ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺛﻮﺍﺏ ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﺭﺍ
📚 اصول کافی، ج ٢، ص ٢٣٢، ح ۶
📚 قلب قرآن، آیت الله دستغیب، ص ۴
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۵۸
راویان : دوستان شهید
🌿"زمزمه جدایی"
برخی از شب ها پس از مراسم به همراه سيد برای زيارت، به آستانه مقدس پهنه کلاه ميرفتيم.يک شب در بين راه در خصوص مسائل مربوط به زندگی و معضلات جامعه و مسائل روز صحبت ميكرديم. در پايان وقتی همه ساكت شدند. سيد مجتبي لبخندي زد و گفت: ((ای آقا، سی سال عمر كه اين حرفها را ندارد.))اين اولين باری نبود كه سيد اين حرف را به زبان می آورد؛ اما سرانجام در سی امين بهار زندگياش جاودانه شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
قرار بود مراسم شب يازدهم شعبان در منزل پيرمردی با صفا در آمل برگزار شود. آن شب جشن ميلاد حضرت علی اكبر بود. وقتی به منزل آن پيرمردرسيديم سيد هنوز نيامده بود. پس از لحظاتی سيد همراه با خانواده اش وارد منزل شدند. وقتی نگاهش به من افتاد با خنده گفت:((آماده باش، امشب برنامه داری.)) از چهره او متوجه شدم حال عجيبی دارد. با خود فكر كردم كه امشب بايد از آن شب هايی باشد كه مراسم توسط سيد دگرگون شود. بعد از تلاوت قرآن، سيد رو به من كرد و گفت:((بلند شو و مدح آقا را شروع كن.))من هم چند بيت مدح و يک سرود كوتاه خواندم و نشستم. وقتي به سيد نگاه كردم لبخندی زد و گفت: ((خدا خيرت دهد)) بعد هم سید شروع كرد به خواندن. همراه با او زمزمه بچه ها هم بلند شد. بعد از مدح حضرت علی اكبر شروع به خواندن اشعاری در وصف حضرت وليعصر(عج) كرد.بعد در همان حال گفت: ((چند روز ديگر ميلاد امام زمان(عج) است. شايد من در بين شما نباشم!پس از فرصت استفاده ميكنم و اين چند بيت را به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج)تقديم ميكنم.)) نميدانم!؟ شايد سید فهميده بود. شاید ميدانست که لحظه عروج نزديك است. سيد بيتاب پرواز شده بود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
با ديدن او هميشه روحم تازه ميشد. نشاط خاصی سراسر وجودم را فراميگرفت. غروب سه شنبه سيزدهم شعبان پيش هم بوديم. در رفتار او حالت عجيبی پيدا بود. مثل كسی كه به او خبر خوشی داده باشند. يک حالت شعف درونی داشت.وجوانی آمد و برگه كمك به هيئت را آورد و از سيد كمك خواست.سيد با لبخند شيرينی که بر لب داشت گفت:((برو پيرمرد. ما خودمان اينكاره ايم.))بعد با او كمی صحبت كرد و دلش را به دست آورد. با هم به سمت شبستان رفتیم. بايد دعای توسل در آنجا خوانده ميشد. سيد شروع به خواندن دعای توسل كرد. ضمن دعا عرض ارادت ويژه ای به محضر حضرت ولیعصر(عج) داشت. بعد هم عذرخواهی كرد و گفت: ((كسی چه ميداند، شايد تا شب ميلاد آقا نبوديم!)) من مبهوت اين سخن سيد شدم. ديگر او را نديدم تا از رفقا خبر بيماری و بستری شدنش را شنيدم.عجيب بود. وقتي با بچه ها صحبت کردم، همه اذعان ميكردند كه در اين چند روز آخر، سيد حال وهوای ديگری داشت.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@Ebrahimhadi-hajat-emam-javad.mp3
4.95M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۱۱۱
موضوع: حاجت گرفتن از امام جواد(ع)
سخنران: حجه الاسلام رفیعی
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
.. سلام خدای عزیزم ..
❤️خدای من!
نمیدانم گاهی کجای دنیا گمات میکنم
در هیاهوی بازار...
در خستگی هنگام نماز!
در وسوسه های نفس ام…
🍂نمیدانم؛ اما گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده و به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…!
🌾به کودکی ام بنگر…
هرچند خودم تو را گم میکنم
اما تو پیدایم کن…
دوستت دارم خدای خوبم❤️
🆔 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته ❤️
من فروردین ۹۶ به راهیان نور دعوت شدم ، در کانال کمیل با شهید بزرگوار #ابراهیم_هادی🌹 آشنا شدم .از اون سال تا به امروز این شهید دوست آسمانی من شده و سعی میکنم ایشون رو به همه معرفی کنم. بارها از برادر کوچکترم خواستم که کتاب سلام بر ابراهیم رو بخونه ولی ایشون تمایلی نشون نمی داد .برادرم وقتی وضعیت اقتصادی جامعه رو می بینه یه حرفایی می زنه و همه ی ایرادات رو از رهبر می دونه. من بارها باهاش در مورد آقای خامنه ای صحبت کردم ولی فایده نداشت.
داداشم سربازه و بعضی مواقع کتاب زبان می بره پادگان و می خونه.امروز می گفت حوصله ی خوندن زبان رو نداشته و یکی از دوستانش کتاب سلام بر ابراهیم رو بهش می ده و ایشون همه ی کتاب رو تا آخر می خونه .داداشم وقتی اومد خونه ازم پرسید این چیزایی که در مورد ابراهیم هادی نوشتن ، راسته؟
گفتم بله همش راسته .گفت شهید ابراهیم آدم بزرگی بوده خیلی مرد بوده اصلا نمیشه باور کرد یک چنین مردی هست.عجیب ، ولی واقعی بود؛ داداشم انقدر تحت تاثیر شخصیت ابراهیم قرار گرفته که توبه کرده و میگه من در مورد رهبر اشتباه فکر میکردم.
بنظرم شخصیت شهید ابراهیم هادی کاریزمای عجیبی داره که می تونه راه درست رو به جوانان نشان بده .من از هر فیلم یا سخنرانی که بتونه نظر برادرم رو در مورد آقای خامنه ای عوض کنه استفاده کردم اما هیچکدوم به اندازه این کتاب روی برادرم تاثیر نداشت.
میخوام از طریق کانال خوبتون از داداش ابراهیم هادی بخاطر هدایت داداش هادیم تشکر کنم .
امیدوارم مسئولین کشور خاصه هیئت دولت هم یکبار این کتاب رو بخونن.
#ارسالی
🆔 @Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi-be-khater-hossein.mp3
4.9M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۱۱۲
موضوع: بخاطر امام حسین از گناه بگذر!
سخنران: حجه الاسلام دانشمند
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۵۹
راوی:حميد فضل الله نژاد
🌿"نیمه شعبان"
براي شب نيمه شعبان کارها هماهنگ بود. قرار شد ابتدا سينا، كه آنوقت پنج ساله بود، بخواند و بعد چند نفر از دوستان. آخر هم خود سيد مداحي كند و مولودي بخواند. همه چيز برنامه ريزي شده بود. سيد مجتبی قبل از ظهر به بیمارستان رفته و عصر در منزل بود. حال خوبی نداشت. خیلی ضعیف شده بود. غروب بود. براي مراسم سينا را آوردم. مراسم با خواندن او شروع شد. همه چيز طبق برنامه پيش ميرفت. نوبت رسيده بود به خود سيد. اما خبري از او نشد. همه منتظر بودند؛ اما نیامد. برای اولین بار مراسم بدون سيد به پايان رسيد.ناراحت بودم که چرا نیامده. آخر مراسم به ما خبر دادند سيد حالش بد شده و او را دوباره به بيمارستان برده اند. بچه ها هم برايش دعا كردند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
آخر شب رفتم بيمارستان پيش سيد. صبح او را مرخص كردند و به خانه آوردند. اما دوباره حالش بد شد و به بيمارستان منتقل شد. خودم را به بيمارستان امام خميني ساري رساندم. سيد اوضاع خوبي نداشت.ميگفتند دست و پاهايش ورم كرده. بدنش كبود شده و ...ميخواستم او را از نزديك ببينم. اما اجازه ندادند. طاقتم تمام شد. شروع كردم به داد و فرياد! من سید را خیلی دوست داشتم. خیلی به او وابسته بودم. با اینکه پسردایی ام بود و از كودكي با هم بزرگ شده بوديم، اما به نوعی معلم و استاد من نیز بود. در جبهه هم با اينكه در يك منطقه نبوديم ولي سعي ميكرديم طوري مرخصي بگيريم كه همديگر را ببينيم. بعد هم داماد خانواده علمدار شدم. ما همیشه با هم بودیم. اما حالا سيد در آن وضع قرار داشت. نميدانستم چه کنم. با سر و صداي من سيد مجتبي متوجه حضورم شد. خودش واسطه شد كه بروم پيشش. روپوش و ماسك زدم و رفتم به ديدن يار. روز نیمه شعبان را در کنار سید بودیم. روز بعد دوباره به بیمارستان رفتم. نگاه به چهره سید عید من را عزا کرد. فشار سيد روي چهار بود. يكي از كليه هايش از كار افتاده بود. كلية ديگرش هم به درستي عمل نميكرد. طحال را هم قبلا برداشته بودند.به علت نداشتن طحال، بدن سيد در برابر بيماري ها ضعيف شده بود. آنقدر سم در خونش زياد شده بود كه كبد و ريه هم درگير شده بود. از سوي ديگر عوارض شيميايي وضعيت را بدتر كرده بود. سيد با تمام وجود درد ميكشيد، اما فقط لبخندي ميزد و هرچند لحظه یک بار ميگفت يا زهرا(س)...
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
شهید ابراهیم هادی
🎧 #صوت #دعای_عهد درون کوچه چشم انتظاری... محاسن شد سفید و روز ما رفت بگو یابن الحسن پس کی می آیی؟
🌺🍃 #دعای_عهد 🍃🌺
✨بسم اللّه الرحمن الرحيم✨
اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحَلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ .
سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمان.
🌷تعجیل در فرج یوسفزهرا صلوات🌷
🔹التماس دعای فرج🔹
🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام نفیس💠
✍ هركس بعداز نماز ظهر سر به
سجده نهد و ۷۰ بار بگويد ياوَهّاب
از خلق مستغنی گردد و اين اسمے
است كه سريـ⚡️ـع الاجابه است
آیت الله احمد مجتهدی تهرانی
🆔 @Ebrahimhadi
وَ لأََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ
برایت گریه می کنم
مثل آنهایی که
دنبال تو می گردند و
خودشان
گم شده اند ...!
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۶۰
راوی: حمید فضل الله نژاد
🌿"غسل شهادت"
آمدم بالای سر سید. بدنش کبود شده بود. اصلا حال خوبی نداشت. وقتی بالای سرش رسیدم گفت:((حمید، بگو اين چيزا رو از دستم در بيارن.))خودش ميخواست آنها را جدا كند كه نگذاشتم. به سيد گفتم:((مگه چی شده، برا چی ميخوای سرم و دستگاه ها رو در بیاری؟))گفت:((ميخوام برم غسل كنم.))با تعجب گفتم:((غسل!؟)) نگاهی به صورتم انداخت وگفت:((آمده اند مرا ببرند.)) از این حرف بدنم لرزید. ترسیده بودم. سید مجتبی هیچ وقت حرف بی ربط نميزد. با چشمانش به گوشه اي از سقف خيره شد. فقط به آنجا نگاه ميكرد! تحمل این شرایط برایم خیلی سخت بود. نميدانستم چه کنم. دوباره نگاهش به من افتاد و گفت:((آمده اند مراببرند.پيامبر ،حضرت علی و مادرم حضرت زهرا اينجا هستند. من كه نميتونم بدون غسل شهادت برم!)) یکی از دكترها مرا صدا کرد و گفت: ((سيد با ما همكاری نميكنه. اگرحرف شما رو گوش ميده، كمک كنيد تا اين لوله را بفرستيم داخل معده اش. بايد ترشحات معده را تخلیه کنیم.)) رفتم پيش سيد و گفتم:((اگر ميخوای غسل كنی يك شرط داره! شرطش اينه كه با دكترها همكاری كنی . من بهت قول ميدم كمک كنم تا غسل كنی .)) سيد هم قبول كرد. بعد هم از مراسم نیمه شعبان هیئت پرسيد. گفتم:(( فقط جای تو خالی بود. مراسم خيلی خوب برگزار شد. سينا هم خیلی خوب مداحی کرد.)) سيد دوباره نَفَسی تازه کرد و گفت:((به سينا بگو بعد از من اين راه رو ادامه بده. بگو مداحی كنه اما نه برای پول.)) ناراحت شدم و گفتم:((من حاليم نميشه. از این حرفا هم نزن که بدم مياد. خودت خوب ميشی ، ميای بالا سر سينا.)) مکثی کرد و گفت:((من ديگه رفتنی شدم.اينجا ديگه كارم تموم شده، برگه ام امضا شده.)) تحمل شنیدن این حرف ها را نداشتم. چند نفر از پزشکان در کنارم ایستاده بودند. يكی از آنها گفت:((تب سيد خيلی بالاست.جدی نگیر ، داره هذيون ميگه.))یک دفعه سید صدایش را بلند کرد. به حالت اعتراض گفت: ((كی هذيون ميگه!؟ اين که حميدِ ، اون هم دکتر جمالیه و ...)) ميخواست ثابت كند كه هوشيار است.به هر حال هر طور بود کار تخلیه معده انجام شد. سید در همان روز نیمه شعبان به سختی غسل کرد؛ غسل شهادت.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈