eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
836 ویدیو
67 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ابراهیم هادی
💞 #رسم_عاشقی 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت نوزدهم برای هدی جشن عبادت مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت بیستم کلاس که تمام شد ایوب را دم در دیدم. منتظر ایستاده بودم برایم دست تکان داد. اخم کردم، _باز هم آمده ای از وضع درسیم بپرسی؟ مگر من بچه دبستانی ام؟ که هر روز می آیی در کلاسم و با استادم حرف میزنی؟ خندید، _حالا بیا و خوبی کن. کدام مردی انقدر به فکر عیالش است که من هستم؟ خب دوست دارم ببینم چطور درس میخوانی؟ استاد ایوب را دید و به هم سلام کردند. از خجالت سرخ شدم. خیلی از استادهایم استاد ایوب بودند، از حال و روزش خبر داشتند. میدانستند ایوب یک روز خوب است و چند روز خوب نیست. وقتی نامه می آمد برای استاد که، به خانم بلندی بگویید همسرشان را بردند بیمارستان، میگذاشتند بی اجازه، کلاس را ترک کنم. وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند اتاق مراقبت های ویژه، از پنجره ی مات اتاق سرک میکشیدم. چند نفری بالای سرش بودند و نمیدیدم چه کار میکنند. از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم. چند بار راهرو را رفتم و آمدم و هر بار از پنجره نگاه کردم .دکتر ها هنوز توی ای سی یو بودند. پرستار با یک لوله ازمایش بیرون امد، _خانم این را ببرید ازمایشگاه. اشکم را پاک کردم. لوله را گرفتم و دویدم سمت ازمایشگاه. خانم پشت میز گوشی را گذاشت. لوله را به طرفش دراز کردم، _گفتند این را ازمایش کنید. همانطور ک روی برگه چیزهایی مینوشت گفت. _مریض شما فوت شد. عصبانی شدم، _چی داری میگویی؟ همین الان پرستارش گفت این را بدهم به شما. سرش را از روی برگه بلند کرد، _همین الان هم تلفن کردند و گفتند مریض شما فوت شده. لوله ی ازمایش را فشردم توی سینه ی پرستار و از پله ها دویدم بالا. از پشت سرم صدای زنی را ک با پرستار بحث میکرد، شنیدم، _حواست بود با کی حرف میزدی؟ این چه طرز خبر دادن است؟زنش بود! در اتاق را با فشار تنم باز کردم. دور تخت ایوب خلوت بود. پرستار داشت پارچه ی سفیدی را روی صورت ایوب میکشید. با بهت به صورت ایوب نگاه کردم. پرسید: چند تا بچه داری؟ چشمم به ایوب بود. _سه تا. پرستار روی صورت ایوب را نپوشاند. با مهربانی گفت: _اخی، جوان هم هستی. بیا جلو باهاش خداحافظی کن. حرفش را گوش دادم. نشستم روی صندلی و دست ایوب را گرفتم. دستش سرد بود. گردنم را کج کردم و زل زدم به صورت ایوب. دکتر کنارم ایستاد و گفت: _تسلیت میگویم. مات و مبهوت نگاهش کردم. لباس های ایوب را که قبل از بردنش به اتاق در آورده بودند، توی بغلم فشردم. ⭕️ ادامه دارد... 🇮🇷 @ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❤️ ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰هرشب راس ساعت ۲۲ ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @ebrahimhadi
🌙سحر دوازدهم... 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🌙سحر دوازدهم.... ✍ دوازدهمین، بزم عاشقی مان رسید؛ دلبرم دوازده، عدد عاشقی من است. من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام، و راه نور را یافته ام. ❄️دلبر دردانه من؛ همه اعداد، در زمینِ تو، یک طرف... عدد زمین و آسمانت، یک طرف. ❄️چه رازی در آن ریخته ای، که هر بار به زبانم سرازیر می‌شود؛ غم همه عالم را به یکباره در جانم می ریزد! 👆دوازده سحر است، که آغوش گشوده ای به روی من، تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی. اما اله بی همتای من؛ درد من، با یکی دو سحر، دوا نمی شود... من، گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است. من بدون او، راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام. ❄️چاره ای نمی کنی؟ یک اذنِ بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریبِ سینه مرا، به یکباره درمان می کند. ❄️دوازدهمین سحر ضیافتت، پُر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم، که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است. ❣مـــرا، به لمس نگاهش، اجابت کن...خدا 🇮🇷 @ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
#نوای_دلتنگی💔 عَزیزٌعَلَیَّ أنْ أرَی الْخَلْقَ وَلاتُریٰ آقای من!سخت است همه را ببینم و تو را نبینم 🍃دعای سلامتی امام زمان (عج) به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌹 🇮🇷 @Ebrahimhadi
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان🌙 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🇮🇷 @Ebrahimhadi
c49797d8fc-5b09f890c2fbb80e008b64d4.mp3
زمان: حجم: 4.9M
📎جزء دوازدهم: قرائت روزانه یک جزء قران کریم هدیه به شهید ابراهیم هادی🌷 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🍃معنای عبادت را شهدای ما درک کردند چرا که در سلامت دینشان بسیار کوشیدند و رستگار شدند. عملیات کربلای پنج شهدا را یاد کنید با یک صلوات🌹 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🇮🇷 @Ebrahimhadi
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: اذان گویی که به خاطر خدا اذان بگوید، مانند کسی است که در راه خدا شمشیرش را از غلاف بیرون می آورد، و بین صف (کفر و اسلام) جنگ می کند. 📘 بحار الانوار، ج٨۱/ ص۱۴۹ ابراهیم در هر سه وعده روی بلندی می ایستاد و اذان می گفت. همیشه با پخش نوای ملکوتی اذان ابراهیم، گلوله باران دشمن شدت می گرفت. نمی دانم از چه چیزی وحشت داشتند؟! یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیروها نشسته بودیم. شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم اذان می گویی؟! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن! این سۇال در ذهن بساری از افراد بود. اما شاید جرأت نمی کردند بیان کنند. همه منتظر جواب شدند. ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت. تمام افراد جواب خودشان را گرفتند. ابراهیم گفت: مگه توی کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند!؟ بعد مکثی کرد و گفت: ((ما برای همین اذان و نماز با دشمن میجنگیم.)) 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص ۹۴ 🇮🇷 @EbrahimHadi