@Ebrahimhadi-ghiafe-baraye-khoda.mp3
5.14M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۶۴
موضوع: چرا برای خدا قیافه میگیریم؟
سخنران: استاد دارستانی
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۹
راویان: مادر و دوستانِ شهید
🌿 "شوخ طبعی"
سید مجتبی در موقع کار بسیار جدی بود. اما زمانی که پای شوخی به میان می آمد انسان بسیار شوخ طبعی بود.همین جاذبه و دافعه، سید را برای همه دوست داشتنی کرده بود.شوخی های سید فقط برای خنده نبود، بلکه همه کارهایش هدفمندبود.مادرش ميگفت: ((در خانه نشسته بودم. مثل هر روز چشم انتظار سید بودم؛ چشم انتظار لحظه ای که از جبهه برگردد و زنگ خانه را بزند و به استقبالش بروم. ناخودآگاه در همان لحظه صدای زنگ خانه آمد.با عجله رفتم و در را باز کردم.پشت در پسرعموی سید، آقا سید مصطفی ،بود. دیدم چهره اش درهم و ناراحت است! بعد ازاحوال پرسی گفت: ”زن عمو موضوعی پیش آمده، اما شما نباید ناراحت شوید.“دل توی دلم نبود. با ناراحتی پرسیدم: ”چی شده!؟“گفت: ”یکی از برادرهای پاسدار آمده و با شما کار دارد.“ برای لحظاتی از خود بیخود شدم. خدایا یعنی چه خبری برایم آورده اند. ترسی عجیب وجودم را فراگرفت. نكند سید مجتبی ... سید مصطفی به سمت چپ نگاه کرد. به آرامی قدمی به جلو گذاشتم و از منزل خارج شدم تا آن پاسدار را ببینم. در این چند لحظه کوتاه چه فکرها که از سرم نگذشت! تا صورتم رابرگرداندم صدای سلام شنیدم. چهره نورانی پسرم ، سیدمجتبی ، در مقابلم بود.گفتم: ”مجتبی خدا خفه ات نکند این چه کاری بود که با من کردی ، تو که من را کشتی!“ پسرم را در آغوش گرفتم. بعد درحالیکه ميخندیدیم، به داخل خانه رفتیم. مجتبی رو به من کرد و بعد از معذرت خواهی گفت:”مادر جان خیلی شما را دوست دارم. اما ميدانی جنگ است هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای شما بیاورند. ميخواستم آماده باشی.“ در کردستان بر روی ارتفاعات مستقر بودیم. چشمه زلالی در آنجا قرار داشت. بچه ها با کمک یک لوله، آب را به قسمت های پایین منتقل کرده بودند. آب دائم در جریان بود. بقیه نیروهاازسنگرهایشان برای بردن آب به کنار سنگر ما می آمدند.دبه آب را پر ميکردند و ميرفتند. یک روز سید نشسته بود کنار سنگر. یک بسیجی با دبه آب جلو آمد و مشغول پر کردن دبه شد. در حال برگشتن بود که سیدگفت:((برادر، نشنیدی اسراف حرام است! چرا شیر آب را نبستی!؟))بنده خدا معذرت خواهی کرد. سریع برگشت و گفت: ((ببخشید، حواسم نبود.)) بعد دنبال شیر آب گشت. هر چه به اطراف نگاه كرد شير آب نبود!وقتی به مسير لوله نگاه کرد خندید و برگشت! زمانی که در منطقه فاو دوره آموزش غواصی راميگذراندیم، یکی ازکارهای ما این بود که بعد از مدتی شنا کردن، با لباس غواصی به درون یک کشتی، که در دوران جنگ صدمه دیده بود ، ميرفتیم و آن جا مستقر ميشدیم. سید به دلیل آمادگی جسمانی بالایی که داشت، معمولاً جزء اولین نفرات بود. او زودتر از بقیه وارد کشتی ميشد. به محض ورود طناب کشتی را باز ميکرد! هر کسی که به طناب آویزان بود به حالت بامزه ای به درون آب پرتاب ميشد. این کار سید موجب شور و نشاط بچه ها ميشد. شوخ طبعی های سید باعث ميشد که دوره آموزشی با همه سختی هایش برای ما شیرین شود.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
❣ #خــدا...❣ ️
💚تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود
💛تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت
❤️تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد
💙تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند
💜وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید
💞وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
💖و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن
آری! خدای خوبی داریم..
#دوستت_دارم_خدا😊
🆔 @Ebrahimhadi
🎈💕 كسى كه #آخرت همّ و غم او باشد، خداوند دلش را بى نياز مى گرداند و پريشانى اش را رفع می کند و دنيا، بر خلاف میل او، به او روى مى آورد. 🌍
👈 و كسى كه #دنیا همّ و غم او باشد، خداوند فقر را در پيش چشمانش قرار مى دهد و ذهنش را آشفته مى کند و از دنيا جز همان كه برايش مقدّر شده است، نصيب او نمى شود.
💎 پیامبر مهربانیها (ص) 🍃
📗 كنز العمّال: ج 3، ص 205 🍃
🆔 @Ebrahimhadi
✍ #حجت_الاسـلام_پناهیان:
🌸بیایید با خدا زندگی کنیم نه اینکه گاهی به او سـر بزنیم تا با کسی زندگی نڪنی نمیـــتوانی او را بشـناسی و با او انس بگـیری.🍃
🌸اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت اگر با خدا انـس پیدا کنی شــدیدا به او علاقــمند میـــشوی.🍃
👌خدا تنها انیسی است که مأنوس
خــود را هرگز تـنها نمیگـذارد.❤️
🆔 @Ebrahimhadi
━━━━💠🌸💠━━━━
🔴 #اوج_خونسردی
🔸بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.
🔹یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد.😱
🔸بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند!🏃
🔹صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».❤️✨
#شهید_ابراهیم_هادی🌹🍃
🆔 @Ebrahimhadi
#فرار_از_گناه_به_سبک_شهدا 7⃣1⃣
"نامه"
بعد از مدتها چشم انتظاری، نامهاش از جبهه به دستمان رسید. پاکت نامه را که باز کردم، یک برگهی کوچک داخلش بود. روی همان، نامهاش را نوشته بود.
وقتی آمد مرخصی، گفتم: «محمد جان! اگه اونجا کاغذ پیدا نمی شه، خب از اینجا ببر».
گفت: «نه مادر جان! کاغذ پیدا میشه، اما چون متعلق به بیت الماله، نمیخوام خدای نکرده چیزی از بیت المال پایمال بشه».
شهید محمد مرتضوی
مجموعه رسم خوبان، کتــاب تقوای مالی، ص 83
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
امــام عـلــى (علـــيه الســلام)
قلم های خود را نازک کنید و سطرها را نزدیک به هم گیرید و زیادتی کلمات را حذف کنید و مقاصد و منظورها را در نظر بگیرید! بر حذر می دارم شما را از پر حرفی و پر نویسی، زیرا اموال مسلمانان نمی تواند این گونه خسارت ها را تحمل کند.
الــخـــصــــــال، ج1، ص310
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۱۰
راویان:جمعی از دوستانِ شهید
🌿"حضور در جنوب"
اوایل سال ۱۳۶۳ بود. بعد از اتمام حضور در منطقه کردستان به خوزستان آمدیم. از جاده اندیمشک به سمت اهواز رفتیم. در میانه راه به سمت چپ دور زدیم تا اینکه به اردوگاهی به نام هفت تپه رسیدیم. هفت تپه منطقه بسیار وسیعی که با تپه های کوتاه پوشیده شده، در مقابل ما بود. چادرهای گردان ها با فاصله زیادی از هم ایجاد شده بود.ما با تعجب به اطراف نگاه ميکردیم.آن روز ما به همراه سید پا در سرزمینی نهادیم که تا پایان جنگ خلوتگه عاشقان خدا شده بود. آری، هفت تپه در قیامت شهادت خواهد داد که بسیجیان مظلومش چگونه در نماز شب ها و خلوت عاشقانه از خوف خدا اشک ميریختند و ناله غربت سرميدادند. ما وارد زمینی شدیم که برای بسیجیان لشکر ۲۵ کربلا آماده شده بود.تا دلهای آنها را کربلایی کندو بند تعلقات از پای آنان بگشاید.سید مجتبی پس از مقطع کوتاهی به گردان امام حسین ۷ وارد شد. دراین گردان به سمت تیربارچی مشغول انجام فعالیت شد. فرمانده این گردان سردار شجاعی به نام صمد اسودی از دلاوران خطه گلستان بود. سید مجتبی در سال ۱۳۶۳ در چندین منطقه پدافندی و عملیاتی به همراه این گردان حضور داشت. در سال ۱۳۶۴ دوره آموزشی غواصی را سپری کرد. گردانه ای لشکر همگی خود را برای حضوری مقتدرانه در عملیات آبی خاکی والفجر ۸ آماده ميکردند.گردان امام حسین ۷ طی عملیات و در مراحل پدافندی مدت زیادی را در منطقه فاو مستقر بود.بسیجیان دلاور این گردان رشادت های فراوانی از خود نشان دادند تا این منطقه تثبیت شود.یکی از بسیجیان این گردان ، که سید خیلی به او علاقه داشت، حمیدرضا مردانشاهی بود. او از همسایگان سید و از دوستان هم مسجدی او به شمار ميرفت. از کودکی با هم بودند. هر بار که عازم جبهه ميشدند در کنار هم بودند و ... او کسی بود که تأثیر به سزایی در اخلاق و رفتار سید داشت.از روز اول آموزش و کردستان و ... نیز با هم بودند. سال ۱۳۶۵ حمیدرضا در کنکور دانشگاه شرکت کرد. هوش و استعداد او فوق العاده بود . او توانست در رشته مکانیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شود اما حضور در جبهه را به دانشگاه ترجیح داد. عملیات کربلای ۱ در تابستان سال ۱۳۶۵ آغاز شد. فتح شهر اِشغال شده مهران هدف این عملیات بود. رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا از اولین نیروهایی بودند که پا بر ارتفاعات قلاویزان نهادند و شهر مهران را به محاصره کامل درآوردند. حمیدرضا در یکی از مراحل این عملیات و در حین پیشروی به عمق مواضع دشمن به شهادت رسید.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
هدایت شده از فروشگاه کادویی چاپ هادی
گلچین طرحهای شهید ابراهیم هادی
|| سری اول ||
👈پیکسل: 3000 تومان
👈جاکلیدی: 3500 تومان
👈پیکسل آهنربایی: 3500 تومان
✅با کیفیت بالا
🌼سفارش حتی یک عدد
💢ارسال محصولات رایگان نمیباشد.
✍ ثبت سفارش:
@Khademe_ebrahim
👥 کانال:
@Ebrahimhadi_Market
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۱۱
راویان:جمعی از دوستان شهید
🌿 "گردان مسلم"
در عمليات آزادي مهران شهادت حمیدرضا مردانشاهی برای همه بسیارسخت بود.عشق و علاقه سید مجتبی به او باعث شد که شبانه به میان نیروهای دشمن برود! او با نفوذ به میان نیروهای دشمن پیکر استاد معنوی خود را به عقب منتقل
كرد.بعد از اين عمليات و در اواسط سال 1365 سید مجتبی به گردان مسلم ابن عقیل پیوست. لشکر 25 کربلا حدود ده گردان داشت. در میان این گردان ها، برخی بودن که فرماندهان لشکر بیشتر از بقیه روی آنها حساب ميکردند.گردان یا رسول9 ،به فرماندهی سردار شهید حاج حسین بصیر؛ وگردان های امام حسین7 و مسلم ابن عقیل پیوست، به فرماندهي شهيد صمد اسودي؛ و مالک اشتر، به فرماندهی سردار شهید نوبخت؛ از محوریترین گردان ها بودند.در مراحل حساس عملیات ها و نقاط مهم پدافندی از این گردان ها استفاده ميشد.سید بعد از ورود به گردان وارد گروهبان سلمان شد. سید مجتبی بعد ازشهادت مردانشاهی خیلی تنها شده بود. کمتر صحبت ميکرد. در خلوت تنهایی خودش بود تا اینکه خدا دوست صمیمی دیگری در مسیر زندگی او قرار داد.ِ حسین طالبی نتاج یکی از انسان های وارسته ای بود که با سید مجتبی آشناشد. حسین مسئول دسته بود. یک فرمانده منظم و در عین حال خودساخته؛ شخصی که در پیشرفت معنوی سیدبسیار تأثیرگزار بود.برنامه های گروهبان سلمان بسیار منظم تر از بقیة گروهان بود. مقررات و نظم در این مجموعه بیشتر رعایت ميشد.جو بسیار صمیمی و خوبی بین نیروها برقرار شده بود. برنامه های معنوی نیز بیشتر از بقیه واحدها بود زیارت عاشورا و رفته رفته نماز شب نیروها ترک نميشد. روحیة معنوی واخلاص بچه ها هر روز بیشتر ميشد. بعد از مدتی حسین طالبی نتاج فرمانده گروهبان و سید جانشین گروهبان شد.مسابقات فوتبال، برنامه های فرهنگی، آموزش نظامی، رزم شبانه و ... باعث شدکه نیروها آماده عملیات در منطقة شلمچه شوند.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺