فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ebrahimhadi_ir97:
پست صفحه اینستاگرام ما
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
باز نشر پست آزاد میباشد
#ابراهیم_هادی
#شهید_گمنام
#کانال_کمیل
#توسل
#حاجت_روایی
#التماس_دعا
http://eitaa.com/ebrahimhadi_ir97
instagram.com/ebrahimhadi_ir97
🔮 #کانال_کمیل
درباره چگونگی #شهادت_ابراهیم نیز یکی از همرزمانش نقل میکند:
« به بچههای گردان گفتم عراق دارد کار #کانال_کمیل را تمام میکند چون فقط آتش 🔥و دود بود که دیده میشد. اما هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: #ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب بود احساس کردم چیزی از دور در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمین میخوردند و بلند میشدند. میان سرخی غروب بالاخره آنها به خاکریز ما رسیدند. پرسیدیم از کجا میآیید؟ گفتند: از بچههای #گردان_کمیل هستیم.
با اضطراب پرسیدم: پس بقیه چی شدند؟ حال حرف زدن نداشتند، کمی مکث کردند و ادامه دادند:ما این دو روز زیر جنازهها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. یکی از این سه نفر دوباره نفسی تازه کرد و ادامه داد: عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی💣 میزد، یک طرف با تیربار شلیک میکرد. عجب قدرتی داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای #کانال کنار هم چیده بود.
آذوقه🍞 و آب رو تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف میزنید مگر فرماندههتان #شهید نشده بود؟
گفت:جوانی بود که نمیشناختمش. موهایش کوتاه بود، شلوار «کردی» پایش بود، دیگری گفت: روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم میکرد و روحیه میداد. داشت روح از بدنم خارج میشد. سرم داغ شده بود.😰
#ادامه_دارد...
🔮 #کانال_کمیل
آب دهانم را فرو دادم چون که اینها مشخصات #ابراهیم بود. با نگرانی😥 نشستم و دستانش را گرفتم با چشمانی گرد شده😳 از تعجب گفتم: #آقا_ابرام رو میگی درسته؟ الان کجاست؟
گفت:آره انگار یکی دوتا از بچههای قدیمی #آقاابراهیم صداش میکردند. یکی دیگر گفت:تا آخرین لحظه که عراق آتش🔥 میریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما میخواهد آتش سنگین بریزد، شما هم اگر حال دارید تا این اطراف خلوت است عقب بروید. دیگری گفت: من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای☄ اول افتاد روی زمین. بیاختیار بدنم سست شد. دیگر نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی خاک گذاشتم و تمام خاطراتی که با #ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد. از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شده بود !رفتم لب خاکریز میخواستم به سمت #کانال حرکت کنم یکی از بچهها گفت با رفتن تو #ابراهیم بر نمیگردد . همه بچهها حال و روز من را داشتند. وقتی وارد #دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود:«ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان کو شهیدانتان؟ » صدای گریه بچهها بیشتر شد.😭
خبر #شهادت و #مفقودشدن_ابراهیم خیلی سریع بین بچهها پخش شد. یکی از رزمندهها که با پسرش در جبهه بود گفت:همه داغدار #ابراهیم هستیم. به خدا اگر پسرم #شهید شده بود آنقدر ناراحت نمیشدم.😔 هیچ کس نمیداند #ابراهیم چه آدم بزرگی بود. او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند.»❤️
⚪️ شرح ماجرای عاشورایی #فکه
🕊🕊محل عروج شهید ابراهیم هادی
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
پنج روز است که در #محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های #کانال_کمیل بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. بقیه از هم از عطش فراوان، توانی برایشان نمانده است.
امیددادنهای ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود....
او میگفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان #حضرت_زهرا می آید و به ما سر می زند.
در همین حال رزمنده ای فریاد زد: مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند.
نوای «مادر مادر» در کانال طنین انداز شده بود...😔
کماندوهای عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به #قتل_عام بچههای باقی مانده کمیل و حنظله
آنها همزمان با راهپیمایی ۲۲ بهمن در نقاط مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند.
ابراهیم بقیه رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد:
ابراهیم شهید شد...😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
#شهید_گمنام
#رفیق_شهیدم❤️
#سالروز_شهادت🌷
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم