تموم عالم مى دونن كه دخترا بابایین
بابا نیاد نمى خوابند منتظر لالایى اند
تو دختر نازمنى همدم و همراز منى
بخواب بابا بخواب بابا سه سال جانباز منى
صورت تو كبودتر از صورت مادر منه
دست عدو بزرگتر از صورت دختر منه
سه ساله دختر كى دیده دلش بخواد شهید بشه
سه ساله دختر كى دیده موهاش همه سفید بشه
دیگه نمى گم باباجون برام یه گوشواره بخر
فقط یه آرزو دارم منم ببر منم ببر
گوش بده بابا دخترت شكوه ز نامرد مى كنه
از اون شبى كه مى دونى بابا گوشم درد مى كنه
خیمه هامون كه سوخته شد من توى گودال اومدم
به پیكر بى سر تو هر جورى بود یه سر زدم
تو هم بیا تو هم بیا یه سر به دخترت بزن
دخترِت رو دوست ندارى یه سر به خواهرت بزن
این جورى كه من مى بینم تو رو به جون دخترت
لب واكن و به من بگو چه جور پریده شد سرت
میگن یه شب تو راه شام به زخم دل نمك زدن
یه دختر سه ساله رو جلو همه كتك زدن #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیئتی در شمرون!
اصیل، باوقار و خوش معرفت!
وجود چنین هیئت هایی باعث میشه هیئت های انحرافی بساطشون جمع بشه
✅ کانال تحلیلی مهندس #رسول_علیخانی
#چادرمشکی_خط_قرمز_ماست✅
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/eetazeinab
4_5904736564847577641.mp3
11.46M
#شور #مناجات #امام_حسین
نازنین یار! مرا باز ندیدی! باشد!
به گمانم که دل از من تو بریدی! باشد!
بود همواره امیدم که مرا میخواهی
من همانم که نشستم به امیدی، باشد!
بین بازار غلامان نظر انداخته ای
جنس مرغوب نبودم نخریدی؟ باشد!
دست عشاق گرفتی و حرم بردی... آه
طبق معمول ز من دست کشیدی، باشد!
مهربانی تو مال دگران است چرا
باز ای یار به دادم نرسیدی، باشد!
این همه زار زدم، داد زدم کرببلا
این حرم گفتن من را نشنیدی، باشد!
چه کنم تلخی تو باز حلاوت دارد!
دل تنگم بخدا میل زیارت دارد!
شاعر : حسن سرمست
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5913427340976718155.mp3
2.35M
⚜️🍂⚜️سینه زنی شور تقدیم به همۀ شهدا مخصوصاً شهدایِ گمنام _ حاج مجتبی رمضانی⚜️🍂⚜️
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
دوباره روزایِ سیاهِ بیچارگی رسیده
تویِ خونۀ سینه خالی ازعکسِ یک شهیدِ
دیگه نگاهامون به زمین کرده عادت
تو آسمونِ دل نمیاد عطرِ شهادت
تو روزگاری که مرده حتی خجالت
ازین سیاهی بخدا،شهدا شرمنده ایم
خالی شده جایِ شما،شهدا شرمنده ایم
شهدا شرمنده ایم .....
شهدا شدمنده ایم .....
ما اونایی هستیم که گُفتیم رزمنده ایم همیشه
ولی یه روز اومد که دیدیم تیشه زدیم به ریشه
حسرتمون امروز آسمونِ بهشتِ
حسرتمون راهِ بی نشون بهشتِ
حسرت گلُایِ لاله گون بهشتِ
دلی که تنگه میخونه،شهدا شرمنده ایم
حضرت زهرا میدونه،شهدا شرمنده ایم
شهدا شرمنده ایم .....
شهدا شدمنده ایم .....
رسیده روزی که نباید چشمامونو ببندیم
روزیِ که باید به هرچی بی دردیه بخندیم
چشم مادری که هنوزم چشم به راهِ
میبینه که امروز آرزوهاش تباهِ
به چشمایِ من و تو خوابِ راحت گناهِ
از اینکه عاشق نشدیم،شهدا شرمنده ایم
از اینکه لایق نشدیم،شهداشرمنده ایم
شهدا شرمنده ایم .....
شهدا شدمنده ایم..... #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
پنج تن آل عبا
سلام ای خاتم پیغمبران
سلام خیرالانام جان جهان
سلام نور زمین روح زمان
جنگیدی با دست خالی، برا اسلام، میون کفّار
با اینکه دیدی از دشمن، همیشه غم، همیشه آزار
واسه دردای این مردم ، تو بودی یار، تو بودی غمخوار
تازه وقت آغاز توست
این نهضت هم، اعجاز توست
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
علی آقاجانم اول مظلوم
علی با یاد تو دل شد آروم
علی، شاه عالم از حق محروم
هر جا که حرف غیرت بود، تو هم بودی، میون میدون
واسه اسلام پیغمبر، چقدر ساده، گذشتی از جون
هرکس که توو راهت باشه، توی فتنه، نمیشه حیرون
حیدر یعنی اوج غربت
حیدر یعنی کوه غیرت
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
سلام تنهاترین مادر زهرا
سلام ای بانوی حیدر زهرا
سلام ای شافع محشر زهرا
پای عشق حیدر موندی، توی آتیش، توو آتیش غم
ای محجوبِ هر دو عالم، ندید اما، تو رو نامحرم
واسه حق از جونش نگذشت، شبیه تو، کسی توو عالم
دلهای ما، دریایی شد
چون حاج قاسم، زهرایی شد
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
حسن، ای صلح تو جنگی پنهان
حسن ای روح دین جان قرآن
حسن توو دستاته حکم طوفان
تو کاری کردی که حتی، سکوت تو، جهادت باشه
این عالَم مدیون لطف و کراماتِ زیادت باشه
شیعه توو روضهی زهرا قسم خورده به یادت باشه
تو طوفانی، تو غوغایی
تو فریاد عاشورایی
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
حسین زیبایی دنیای ما
حسین ای محبوب دلهای ما
حسین آقای ما مولای ما
توو راه عشق تو باید، سر و جون داد، بدون تردید
تو ثابت کردی که میشه، تک و تنها، با دشمن جنگید
بین تیغ و نیزه میشه، میون خون خداوندو دید
یا ثارالله و ابن ثاره
این دل خیلی دوسِت داره
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
شاعر: رضا یزدانی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.. قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ...
بابا ... بابا ...
از رو نیز نگام میکردی یادته
من تو رو نگاه می کردم یادته
پای نیزه تن سیلی خوردم یادته
من همش زمین میخوردم یادته ....
حسین ......
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_6044092942044366305.mp3
4.25M
روضه اسارت
دیر و راهب
مهدی رسولی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
2.98M
شب دوم دهه سوم محرم ۱۴۴۵ق
حاج آقا منصور ارضی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ارسالی از طرف آقای جاودان
1.37M
حاج عزیزالله اسماعیلی واحد زمینه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
5.14M
حاج ابوالفضل بختیاری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ارسالی ازطرف آقای جاودان
5.3M
یاحسین مظلوم
#شور
حاج ابوالفضل بختیاری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ارسالی آقای جاودان
🔻 #دیر_راهب 🔻
🥀 نقل است که سوی شام روانه شدند، در راه به دیری رسیدند، فرود آمدند تا بخوابند، نوشتهای بر دیوار دیر بدیدند:
🥀 اترجوا امة البیت...
🥀 راهب را پرسیدند از آن خط و نویسنده آن؛ گفت: این خط پانصد سال پیش از آن که پیغمبر شما مبعوث شود اینجا نوشته بود.
🥀 سبط ابن جوزی مسندا روایت کرد از ابی محمد عبدالملک بن هشام نحوی بصری در ضمن حدیثی که چون آن مردم در منزلی فرود آمدند سر را از صندوقی که برای آن ساخته بودند بیرون آوردندی و بر نیزه نصب کردندی و همه شب پاس او را داشتندی تا وقت رحیل باز آن را در صندوق می نهادند. پس در منزلی فرود آمدند دیر راهبی بود سر را به عادت بیرون آوردند و بر نیزه نصب کردند و پاسبانان پاس می دادند و نیزه را به دیر تکیه دادند نیمه شب #راهب نوری دید از آن جا که تا به آسمان کشیده و بر آن قوم مشرف گشت و گفت:
🥀 شما کیستید؟
🥀 گفتند: اصحاب ابن زیاد.
🥀 پرسید: این سر کیست؟ گفتند: سر حسین بن علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول خدا...
🥀 پرسید: پیغمبر خودتان؟!
🥀 گفتند: آری...
🥀 گفت: چه بد مردمی هستید، اگر #مسیح را فرزندی بود ما او را در چشم خویش جای میدادیم...
🥀 آنگاه گفت: شما میتوانید کاری کنید؟!
🥀 گفتند: چه کار؟
🥀 گفت: من ده هزار دینار دارم، آن را بستانید و سر را به من دهید، تاامشب نزد من باشد و چون خواستید روانه شوید آن را بگیرید...
🥀 پذیرفتند، #سر را را به او دادند و پول ها را بگرفتند راهب #سر را برداشت و بشست و خوشبوی کرد و روی زانو گذاشت و همه شب بگریست تا سپیده صبح بدمید.
🥀 گفت: ای سر من غیر خویشتن چیزی ندارم و شهادت می دهم به یگانگی خدا و این که جد تو پیغمبر او بود و شهادت می دهم که من خود بنده توأم، آن گاه از #دیر بیرون آمد و اهل بیت را خدمت می کرد.
🥀 ابن هشام در سیره گفت: #سر را برداشتند و روانه شدند چون نزدیک #دمشق رسیدند با یکدیگر گفتند: آن مال را زودتر میان خویش قسمت کنیم مبادا یزید بر آن واقف شود و از ما بستاند، پس کیسه ها را آوردند و گشودند و آن زرها سفال شده بود و بر یک سوی آن نگاشته: ( و لا تحسبن الله غافلا عما یفعل الظالمون ) و بر روی دیگر ( و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ) پس آن ها را در بردی ریختند.
🥀 شیخ راوندی در خرائج این خبر را به تفصیل آورده است و در آن کتاب گوید:
🥀 #راهب چون سر شریف را به آن ها بازگردانید، از دیر فرود آمد و در کوهی تنها به عبادت پروردگار پرداخت و هم در آن کتاب گوید: که رئیس آن جماعت عمر سعد بود و او آن مال را از راهب بگرفت و چون دید سفال شده است غلامان خود را فرمود در نهر ریختند.
📕 دمعالسجوم، فصل یازده
📕 نفسالمهموم
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
روضهٔ #دیر_راهب
بعد شهر بعلبک آل زیاد
راهشان در دیر راهب اوفتاد
کهنه دِیْری در درونش راهبی
شعلههای طور دل را طالبی
دِیْر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفتهای در کنج دِیْر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سالها در انتظار
تا شود دِیْرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
پیرِ دِیْری در نوا چون بلبلی
چشم جانش در ره خونین گُلی
با گل نادیدهاش میکرد حال
تا شبی بگرفت دامان وصال
دید در پایین دِیْرِ خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
این زنانِ مو پریشان کیستند
گوئیا از جنس انسان نیستند
لالهی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
چیستند این عقدههای گوهری
یاسهای کوچک نیلوفری
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه میگوید سخن
یا سر یحیی است پیشِ روی من
گشته نیلی ماه روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
✔️راهب سر را میبیند:
کرد نصرانی نزول از بام دِیْر
گِرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پَر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایتپیشگانِ رو سیاه
کیست این سر کاین چنین خواند فصیح؟
وای من! داوود باشد یا مسیح؟
یا شده ایجاد صفین دگر؟
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر؟
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین، سر یک خارجیست
کرده سرپیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنهلب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسبها را بر تن او تاختیم
شعلهها از هر طرف افروختیم
خیمههایش را سراسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمهگاه
بُرد زیر بوته خاری بی پناه
ریخت نصرانی به دامن خونِ دل
گشت سرتا پا وجودش مشتعل
بر کشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دونْفطرتانِ دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بُردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت میبرم
میکنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سِری مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
✔️راهب سر را به دِیْر میبَرد:
داد، سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
بُرد سوی دِیْر، سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار، آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هرچه گیری احترامش را کم است
این که لب هایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گَرد ره با اشک، از این سر بشوی
با گلاب و مُشک، خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دِیْر
تا خدا در دیر خود میکرد سیر
شد چراغ دِیْر آن سر تا سحر
دیگر این جا دِیْر راهب بود و سر
خِشت خِشت دِیْر را بود این سلام
کای چراغ دِیْر و مطبخ! السلام
✔️راهب نالهی واحسینا میشنود:
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا وا حسین
آن یکی میگفت حوا آمده
دیگری میگفت سارا آمده
هاجر از یکسو پریشان کرده مو
مریم از یکسو زند سیلی به رو
آسیه رَخت سیه کرده به بر
گه به صورت میزند، گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
اُدخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب! دیده بر بند از نگاه
مادر سادات میآید ز راه
✔️راهب نالهی فاطمه را میشنود:
بست راهب دیده اما با دو گوش
نالهای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر، حسین!
ای فروغ دیدهی مادر، حسین!
ای سرِ آغشته با خون و تراب
کی تو را شستهست با خون و گلاب؟
بر فراز نی کنم گِرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یا به دِیْر؟
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری! مرحبا بر یاریات
فاطمه ممنون مهمان داریات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ یا چوب زد
تو نبودی، گرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دِیْرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینهی تنگش ز تیر غم شکافت
گفت ای سر تو محمد نیستی؟
گر محمد نیستی پس کیستی؟
#ادامه شعر در پست بعدی👇👇👇
#ادامه پست قبلی👆👆👆
✔️سر با راهب سخن می گوید:
ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم، من غریبم، من غریب
گفت میدانم غریب و بی کسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همراه سرت
از ره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب من حسینم! من حسین!
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادهی پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانهی خیر البشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت آئین نصاری وا گذار
مذهب اسلام را کن اختیار
✔️راهب مسلمان میشود:
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات
عاشق و معشوق بود و بزم شب
صبحدم کردند از او سر طلب
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت
باز با سر گفتگو از سر گرفت
گفت چون بر این مصیبت تن دهم
میهمان خویش بر دشمن دهم
چشم از آن رخ، دل از آن سر برنداشت
لیک اینجا چارهای دیگر نداشت
داد سر را گفت ای غارتگران!
ای جنایت پیشگان! ای کافران!
این سر ریحانهی پیغمبر است
مادرش زهرا و بابش حیدر است
ظلم و بیداد و جنایت تا با کی؟
وای اگر دیگر زنید آن را به نی
✍ استاد #غلامرضا_سازگار
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب
از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب
یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه
به او سپرده بودند پیشینیان راهب
با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت
زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب
شاهی که هر دو عالم بودند در امانش
آن شب سپرد اما سر در امان راهب
بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام
شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب
تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب
فوراً رسید خیرش به خاندان راهب
مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد
در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب
حجم گلاب کم بود از حجم خون رویش
تا که به کارش آمد اشک روان راهب
دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را
دردی که شعله میزد تا استخوان راهب
گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده...
اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب
خون روی لبان را زخم روی زبان را
تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب
آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر
خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب
آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا
آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب
#یامظلوم
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شعرمذهبی رضیع الحسین (557)_6046105005373525168.mp3
1.04M
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#واحد
شریفه بنت مجتبا / حبیبه ی آل حسن
تویی به درد ما دوا / طبیبه ی آل حسن
اگه امام حسن حرم نداره
اما تو داری گنبد و مناره
هرکی مریض داره جای مدینه
مریضشو تو حرمت میاره
مولاتی یا بنت الحسن شریفه
.......
مریض لاعلاجمو / علاج من تو کربلاس
با یک امیدی اومدم/ برات من دست شماس
میام میون روضتون میشینم
تو مجلس تو میزنم به سینم
اگر عنایتی کنی تو بی بی
دوباره من زائر اربعینم
.......
فدای قلب خسته و / فدای اشک و ناله هات
دیدی که رفت رو نیزه ها/ سر همه برادرات
وقتی که خیمه ها می رفت به غارت
تو هم شنیدی طعنه و جسارت
تو رو مثه رقیه و سکینه
با دست بسته بردنت اسارت
.......
تو رو تو صحرا کشیدن / با پای پر از آبله
جون تو هم به لب رسید / از خنده های حرمله
تو قتلگاه تو دیدی ازدحامو
دیدی رو نیزه ها سر امامو
از قافله جاموندی و نبودی
تا ببینی مصیبتای شامو
#مرتضی_کربلایی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شعرمذهبی رضیع الحسین (559)_6046105005373525172.mp3
861.5K
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#زمینه
ای کعبه امید من بی بی شریفه
مولاتی یا بنت الحسن بی بی شریفه
پناه هر مریض و ؛ درمانده از قدیمه
این پدر کریم و ؛ این دخترِ کریمه
یا حضرت شریفه ؛ یا حضرت شریفه
.......
هیچ کسی ناامید از این در نگشته
از این حرم با دست خالی بر نگشته
چشم امیدِ عالم ؛ بر درِ این حریمه
پدر کریم که باشه ؛ دختر میشه کریمه
یا حضرت شریفه ؛ یا حضرت شریفه
.....
هر کی میاد تو حرمت دل بیقراره
دختر حرم داره پدر حرم نداره
از ما فقط گدایی ؛ از تو کرم می آید
بوی حسن همیشه ؛ از این حرم می آید
یا حضرت شریفه ؛ یا حضرت شریفه
......
تو دیده ای دامادی قاسم عزا شد
برادرت پامال سمّ اسبها شد
تو دیده ای عمویت ؛ در بین دشمن افتاد
تو دیده ای که دست ؛ عبدالله از تن افتاد
یا حضرت شریفه ؛ یا حضرت شریفه
.......
با عمه های خود شدی مهمان کوفه
خوابیدی با رقیه در زندان کوفه
آزار کوفه دیدی ؛ آزار شام را نه
بازار کوفه دیدی ؛ بازار شام را نه
یا حضرت شریفه ؛ یا حضرت شریفه
#عبدالحسین
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
سلام ما به شریفه ، که از تبار حسن بود
کریمه و به کرامت ، آینه دار حسن بود
زنسل یاس مدینه ، بنفشه زار حسن بود
اسیر دشت کربلا ، کبود تازیانه ها
خط و نشان داده از او ، مقام بی نشانه ها
صَلَی اللهُ عَلی ؛ مخدرات کربلا
....
سلام ما به شریفه ، به آن مزار شریفش
به کاروان اسیران ، به خواهران عفیفش
عطا نموده شفا را ، خدا به طبع لطیفش
بیا به شهر حله و ، از کرمش سخن بگو
در آستان او فقط ، حسن حسن حسن بگو
صَلَی اللهُ عَلی ؛ مخدرات کربلا
#میثم_مومنی_نژاد
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#شور
حبیبهی اهل بیت ، سیدتی شریفه
طبیبهی اهل بیت ، سیدتی شریفه
بسوی بارِگاهت
نگاه مستمندان
حریمِ تو پناه و
امیدِ نا امیدان
سیدتی شریفه...مولاتی شریفه...
کریم زادهای و ، خودت کریمه بانو
زده فرشته پیشَت ، به حُرمت تو زانو
ارث کَرَم بردهای
از پدرت مجتبی
فدای تو دخترِ
کریم آل عبا
تو دیدهای شد علی ، اکبر ارباً اربا
به خیمه آمد ولی ، تنش میانِ عبا
خون علی اکبر از
عبا سرازیر شد
کنار جسمِ جوان
عموی تو پیر شد
تو دیدهای کربلا ، خیام را غم گرفت
فاطمه بنت الحسین ، به خیمه ماتم گرفت
برادرت بین خون
عروسیاش عزا شد
خونِ تن قاسمت
به پیکرش حنا شد
تو دیدهای علقمه ، وا شده از هم جبین
بگو که سقا فتاد ، به صورتش بر زمین
لشکری از هر طرف
نیزه بر آن تن زدند
«به فرق نورانیَش
عمود آهن زدند»
کنار عمه زینب ، به روی تل رفتهای
دست به سر زدی و ، واعَلِیا گفتهای
«حسین را میزدند
به گودیِ قتلگاه
فِرقَةٌ بالسیوف
و فِرقَةٌ بالرماح»
رنجِ سفر دیدهای ، به کوفه از کربلا
دویدهای روی خار ، شراره شد تا به پا
دیدهای عمه زینب
از این جهان سیر شد
بازوی اهل حرم
بسته به زنجیر شد
کوفهی شوم دیدهای ، شام ندیدی ولی
آتش و خاکستر از ، بام ندیدی ولی
میان بازار شام
کار حرم زار شد
میان نامحرمان
عمه گرفتار شد
#محمدعلی_انصاری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها