eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
428 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل بسیار جانسوز _شهادت امام صادق عليه السلام_96 # بانوای : حاج سید مهدی میرداماد قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است هواي شعر براي بقيع دلگير است چگونه شعر بگويد دلي كه مي گيرد اَلا بقيع! چرا زائرت نمي ميرد؟ بقيع،سامرِ و كربلا و مشهد نيست *اگه ديدي كنار دستيت يه جوري مي سوزه،گريه اش فرق داره،بدون يه شب سر به ديوار بقيع گذاشته،خوشبحال اونايي كه دارن ميرن،امسال مدينه گريه كن داره،زائر داره،امام صادق! چند روز ديگه صبر كني گريه كنات ميان آقا....* بقيع،سامرِ و كربلا و مشهد نيست در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش به راحتي بنشيند ميان ايوانش ولي بقيع بهشتي است با چهار مزار بقيع مژده ي سالي است با چهار بهار چهار مظهر غربت،چهار تن مظلوم چهار قبر غريب از چهارده معصوم *يه بقيع ميگن،يه بقيع مي شنوي،اونايي كه نرفتن! يه ويژگي منحصر به فرد داره بقيع،هيچ كجا پيدا نميشه....* فقط ميان بقيع است اين قرار تمام به يك سلام شوي زائر چهار امام *كجا ميتوني پيدا كني،يه بار دست به سينه بذاري بگي: "السلام علي ائمة البقيع" زيارت چهار امام رو برات بنويسن... وصف العيش،نصف العيش،كنار بقيع كه نميذارن الان دست به سينه بذاريم،نميذارن ادب كني سلام كني،همين امشب چشم سرت رو ببند، ببين چه تصويري مياد،يه تصور تاريك،نه شمعي نه چراغي"السلام علي ائمة الهدي،السلام علي ائمة البقيع"... تو محرم ميگم ان شاءالله كربلا ناله بزني،اما امشب ميگم تو مدينه نميتوني ناله بزني..امشب ناله بزن...* ولي نه آه دلم ناتمام مانده هنوز به سينه عرض سلام مانده هنوز *من چه جوري بيام مدينه؟مدينه اي كه قبر مادرت رو پيدا نكني مدينه نيست،مدينه اي كه يه دل سير نتوني بگي:علي! مدينه نيست...* سلام از عمق دلِ ديده اي كه پر ابر است به مادري كه كه بدون حرم،نه،بي قبر است {بي بيِ ،بي حرم،قبرت كجاست مادر؟ مادرِ بي حرم،قبرت كجاست مادر؟} اگر سلام تو، آتش به سينه ات افروخت از آن دري است كه روزي ميان آتش ز هُرم شعله ي در ياس را كه پژمردند در آن هجوم علي را به ريسمان بردند *امشب شبِ اون آقاييِ كه فرمود: خدا رحمت كنه اوني كه براي مادر ما بلند بلند گريه كنه.... ⬇️⬇️⬇️⬇️ @eetazeinab
روضهٔ بعد شهر بعلبک آل زیاد راهشان در دیر راهب اوفتاد کهنه دِیْری در درونش راهبی شعله‌های طور دل را طالبی دِیْر نه، نه، یک جهان دریای نور او چو موسی بر فراز کوه طور ترک دنیا گفته‌ای در کنج دِیْر همچو عیسی آسمان را کرده سیر لحظه لحظه سال‌ها در انتظار تا شود دِیْرش زیارتگاه یار بی خبر خود رازها در پرده داشت در تمام عمر یک گم کرده داشت پیرِ دِیْری در نوا چون بلبلی چشم جانش در ره خونین گُلی با گل نادیده‌اش می‌کرد حال تا شبی بگرفت دامان وصال دید در پایین دِیْرِ خود شبی هر طرف تابیده ماه و کوکبی گفت الله کس ندیده این چنین هیجده خورشید، یک شب بر زمین این زنانِ مو پریشان کیستند گوئیا از جنس انسان نیستند لاله‌ی حمرا کجا و آبله بازوی حورا کجا و سلسله چیستند این عقده‌های گوهری یاس‌های کوچک نیلوفری آمده از طور، موسای دگر در غل و زنجیر، عیسای دگر سر به نوک نیزه می‌گوید سخن یا سر یحیی است پیشِ روی من گشته نیلی ماه روی کودکی بسته دست نونهال کوچکی طفل دیگر بسته با معبود عهد یا سر عیسی جدا گشته به مهد ✔️راهب سر را می‌بیند: کرد نصرانی نزول از بام دِیْر گِرد سرها روح او سرگرم سیر دیده بر شمع ولایت دوخته چون پَر پروانه جانش سوخته راهب پیر و سر خونین شاه رازها گفتند با هم با نگاه شد فراق عاشق و معشوق طی این به پای نیزه او بالای نی ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه کای جنایت‌پیشگانِ رو سیاه کیست این سر کاین چنین خواند فصیح؟ وای من! داوود باشد یا مسیح؟ یا شده ایجاد صفین دگر؟ گشته قرآن بر سر نی جلوه گر؟ پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟ این سر خونین، سر یک خارجی‌ست کرده سرپیچی ز فرمان امیر خود شهید و عترتش گشته اسیر بود هفتاد و دو داغش بر جگر تشنه‌لب از او جدا کردیم سر لرزه بر هفت آسمان انداختیم اسب‌ها را بر تن او تاختیم شعله‌ها از هر طرف افروختیم خیمه‌هایش را سراسر سوختیم هر یتیمش از درون خیمه‌گاه بُرد زیر بوته خاری بی پناه ریخت نصرانی به دامن خونِ دل گشت سرتا پا وجودش مشتعل بر کشید از سینه چون دریا خروش گفت ای دون‌ْفطرتانِ دین فروش ثروت من هست چندین بدره زر در جوانی ارث بُردم از پدر در بهای این همه سیم و زرم امشب این سر را امانت می‌برم می‌کنم تا صبح با او گفتگو کز دهانش بشنوم سِری مگو شمر را چون دیده بر زر اوفتاد عشق سیمش باز در سر اوفتاد ✔️راهب سر را به دِیْر می‌بَرد: داد، سر را و ز راهب زر گرفت راهب آن سر را چون جان در بر گرفت بُرد سوی دِیْر، سر را با شتاب کرد ناگه هاتفی او را خطاب راهب از اسرار، آگه نیستی هیچ دانی میزبان کیستی؟ میهمانت میزبان عالم است هرچه گیری احترامش را کم است این که لب هایش به هم خشکیده است بحر رحمت از دمش جوشیده است اینکه زخمش را شمردن مشکل است زخم هفتاد و دو داغش بر دل است گوش شو کآوای جانان بشنوی از دهانش صوت قرآن بشنوی گَرد ره با اشک، از این سر بشوی با گلاب و مُشک، خاکستر بشوی برد راهب عاقبت سر را به دِیْر تا خدا در دیر خود می‌کرد سیر شد چراغ دِیْر آن سر تا سحر دیگر این جا دِیْر راهب بود و سر خِشت خِشت دِیْر را بود این سلام کای چراغ دِیْر و مطبخ! السلام ✔️راهب ناله‌ی واحسینا می‌شنود: ناگهان آمد صدای یا حسین واحسینا واحسینا وا حسین آن یکی می‌گفت حوا آمده دیگری می‌گفت سارا آمده هاجر از یک‌سو پریشان کرده مو مریم از یک‌سو زند سیلی به رو آسیه رَخت سیه کرده به بر گه به صورت می‌زند، گاهی به سر ناگهان راهب شنید این زمزمه اُدخلی یا فاطمه یا فاطمه آه راهب! دیده بر بند از نگاه مادر سادات می‌آید ز راه ✔️راهب ناله‌ی فاطمه را می‌شنود: بست راهب دیده اما با دو گوش ناله‌ای بشنید با سوز و خروش کای قتیل نیزه و خنجر، حسین! ای فروغ دیده‌ی مادر، حسین! ای سرِ آغشته با خون و تراب کی تو را شسته‌ست با خون و گلاب؟ بر فراز نی کنم گِرد تو سیر یا به مطبخ یا به مقتل یا به دِیْر؟ امشب ای سر چون گل از هم واشدی بیشتر از پیشتر زیبا شدی ای نصاری! مرحبا بر یاری‌ات فاطمه ممنون مهمان داری‌ات هر کجا این سر دم از محبوب زد دشمنش یا سنگ یا چوب زد تو نبودی، گرد این سر صف زدند پیش چشم دخترانش کف زدند پیش از آن کافتد در این دِیْرش عبور من زیارت کردم او را در تنور راهب اول پای تا سر گوش شد ناله ای از دل زد و بی هوش شد چون به هوش آمد به سوی سر شتافت سینه‌ی تنگش ز تیر غم شکافت گفت ای سر تو محمد نیستی؟ گر محمد نیستی پس کیستی؟ شعر در پست بعدی👇👇👇
پست قبلی👆👆👆 ✔️سر با راهب سخن می گوید: ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد با نصاری درد دل ابراز کرد گفت کای داده ز کف صبر و شکیب من غریبم، من غریبم، من غریب گفت می‌دانم غریب و بی کسی گشته ثابت غربتت بر من بسی تو غریبی که به همراه سرت از ره آید دست بسته خواهرت باز اعجازی کن ای شیرین سخن لب گشا و نام خود را گو به من آن امیرالمؤمنین را نور عین گفت: راهب من حسینم! من حسین! من که با تو هم‌سخن گشته سرم نجل زهرا زاده‌ی پیغمبرم دیده این سر از عدو آزارها خوانده قرآن بر سر بازارها اشک راهب گشت جاری از بصر گفت ای ریحانه‌ی خیر البشر از تو خواهم ای عزیز مرتضی شافع راهب شوی روز جزا گفت آئین نصاری وا گذار مذهب اسلام را کن اختیار ✔️راهب مسلمان می‌شود: راهب از جام ولایت کام یافت تا تشرف در خط اسلام یافت یوسف زهرا بدو داد این برات گفت ای راهب شدی اهل نجات عاشق و معشوق بود و بزم شب صبح‌دم کردند از او سر طلب راهب آن سر را چو جان در بر گرفت باز با سر گفتگو از سر گرفت گفت چون بر این مصیبت تن دهم میهمان خویش بر دشمن دهم چشم از آن رخ، دل از آن سر برنداشت لیک اینجا چاره‌ای دیگر نداشت داد سر را گفت ای غارتگران! ای جنایت پیشگان! ای کافران! این سر ریحانه‌ی پیغمبر است مادرش زهرا و بابش حیدر است ظلم و بیداد و جنایت تا با کی؟ وای اگر دیگر زنید آن را به نی ✍ استاد
(س) (دل ها شده دوباره پریشان مادرت (یاصاحب الزمان... 2 (آقا  بیا به مجلس ما، جان مادرت روزی فاطمیۀ ما را زیاد کن 2 (آقا جان... دست شماست سفرۀ احسان مادرت (آقا جان، دلا را روانهٔ بیت ولا کنیم چند وقتیه خونهٔ فاطمه رونق نداره خونهٔ امیرالمؤنین ع بدون فاطمه اصلا صفایی نداره دوباره شب شد و ظلمت بر آمد 2 وای، كنار قبر زهرا حيدر آمد (بگم چه جوری امیرالمؤنین ع نیمه شبا می یومد کنار قبر فاطمه ناله داری یا نه؟؟ پس از آني كه طفلان خوابشان برد فلك تاب از دل بيتا بشان برد آخ، ز خانه تا بقيع شاه يگانه قدم آهسته بر دارد شبانه (نیمه شبا صبر می کرد امیرالمؤنین ع بچه ها بخوابن... یکی یکی حسنین و می خوابوند، زینبین و می خوابوند بعد آرام از خونه میزد بیرون، شبانه مخفیانه، میومد تا کنار قبر فاطمه ش به آوايي كه آيد از دل تنگ به آوايي كه سوزد سينه سنگ به آوايي كه پيغمبر بنالد زمين و آسمان يكسر بنالد بگويد زير لب در آن دل شب امان از سينه سوزان زينب بدين حالش چو طي شد راه صحرا بيايد در كنار قبر زهرا (بلاخره امیرالمؤنین ع می‌رسید کنار قبر فاطمه... نهد صورت به خاك آن شاه ابرار بگويد اين سخن با چشم خونبار سلام اي بانوي در خاك خفته درود زندگي را زود گفته (چه جوری امیرالمؤنین ع بافاطمه ش حرف می‌زنه؟؟ بخواب آرام اي پهلوي شكسته علي اندر سر قبرت نشسته بخواب آرام اي نور دو عينم كه من چون تو پرستار حسينم بخواب آرام با رخسار نيلي به پيغمبر نشان ده جاي سيلي به خانه چون روم رويت نبينم بريزم اشك و با زينب نشينم (قربون مظلومیت و غریبیت بشم آقا جانم چی کشیدی این شب ها چه خوبست اي همه آرام جانم هميشه بر سر قبرت بمانم ابن عباس عموی امیرالمؤنین ع میگه یه نیمه شبی منم با علی همراه شدم اومدیم تا کنار مزار فاطمه علی سر گذاشت رو خاک اینقدر گریه می کرد 😭 دل زمین و زمان می سوخت یه مرتبه دیدم علی سر گذاشته رو خاک چند لحظه خوابش برد یه مرتبه دیدم سراسیمه از خواب بیدار شد هراسان بلند شد بریم، بریم سمت خونه گفتم چی شد علی؟؟ فرمود : الان تو خواب فاطمه رو دیدم صدا زد علی جان، تو اینجا نشستی بچه ها تو خونه بیدار شدن بهانه گرفتن، زینبمو بیچاره کردن 😭 باعجله اومدیم تو خونه همین که علی وارد خونه شد دیدم بچه ها اومدن دورشو گرفتن حسین می گه بابا، مادرم کجاست 😭 دلم برا مادرم تنگ شده حسن یه جور گریه می کنه زینب یه جور 😭😭 بگم ناله شو بزن، التماس دعا اما یه نیمه شبی همین که خواست امیرالمؤنین ع از خونه خارج شه تا بره کنار مزاره فاطمه ش دید حسینم داره دنبال بابا میاد فرمود :کی هستی داری دنبال من میای آقازاده سید الشهدا پنج یا شش سال بیشتر نداشت، اومد جلو گفت بابا، منم حسینم دلم برا مادرم تنگ شده بابا میشه منم با خودت ببری امشب؟؟ امیرالمؤنین ع بغلش کرد گفت حسین جان می برمت اما اول باید یه قولی بهم بدی بابا هر قولی بگی قبول می کنم بابا جان باید بهم قول بدی کنار قبر مادرت بلند بلند گریه نکنی خواهرا تصور کنید خیلی سخته ها یه بچه ای مادر جوون از دست بده کم سن باشه بهونه مادر بگیره اما بهش بگن باصدای بلند هم گریه نکنه آخ الهی هیچ بچه ای داغ مادر نبینه بچه های زهرا می دونید چطور گریه می کردن؟؟؟ آستین به دندون می گرفتن و آروم آروم اشک می ریختن 😭 تو رو خدا شما برا مادر جوون مدینه بلند بلند گریه کنید شما برا زهرا خواهری کنید آی گریه کنا شما برا زهرا مادری کنید صدا ناله تو آزاد کن آه بمیرم برات حسین گفت چشم بابا هر چی تو بگی، اومدن کنار قبر مادر تا چند قدمی مزار فاطمه حسین کنار دست باباش حرکت می کرد اما همین که رسیدن کنار مزار مادر حسین جلو جلو اومد امیرالمؤنین ع یه لحظه گفت حتما حسین شیون می کنه اما آی گریه کنا حاجت مندا بگم یانه؟؟ اما حسین اینقدر باادب بود اربابمون علی دید حسین دست گذاشت رو سینه ش صدا زد السلام علیک یا امّاه سلام مادر سلام مادر مادر بلند شو حسینت اومده پاشو مادر من حسینم 😭😭 علی ع داره می گه به اون خدایی که جان علی در ید قدرت اوست شنیدم از دل قبر فاطمه صدایی بلند شد و علیک سلام یا ولدی یاحسین... حالا این سلام های شبانه رو کجا اومد فاطمه جبران کنه هر دیدی یه بازدیدی داره گذشت اومدن کوفه سر مبارک اَبی عبدالله داخل تنور خولی بود، زن خولی می گه دیدم نیمه هایی از شب دیدم از تنور خانه مون یه نوری به آسمان میره دیدم یه هودجی از آسمان آروم آروم اومد پایین چهار زن مجلله زیر بغل های یه بانوی قد خمیده ای رو گرفتن دارن با احترام میارن فهمیدم مادرشه هی با مشت به سینه می کوبه هی ناله می کنه غریب مادر حسین...